

نکته:آندرگراند یه سری جاهاش تغییر کرده ینی مثلا توی خرابه ها خروجی توی یه اتاقه خلاصه که فن گیم undertale quest رو نصب کنیدش فقطم برا لپتاپ و کامپیوتره نصبش کنید حتما خیلی باحاله و اگرم تست معرفی داستان جدیدمو ندیدید اول اونو برید ببینید یه سری چیزا راجع به این داستان گفتم توش
از زبان ملیسا:از دستش(از دست توریل)فرار کردم و رفتم توی یکی از اتاقا که خروجی توش بود و در رو قفل کردم. توریل:چرا داری فرار میکنی فرزندم؟در رو باز کن. نمیتونی جلو تر بری. میدونستم که باز کردن در ایده ی خیلی بدی بود(واقعانم هس من درو باز کردم روش جامپ اسکر زد :"|)پس شروع کردم به گشتن دنبال کلید دری که باهاش میشد از اونجا خاج شد. بالاخره کلیدو پیدا کردم(نمیگم کجا چون جای کلید تغییر میکنه توی هر دست که بازی میکنید) و از اونجا رفتم.
رفتم بیرون و اون بیرون پر برف بود. یه سنگ اونجا بود که یه دوربین شکسته کنارش بود.یه چوبم روی زمین بود برش داشتم و گذاشتمش توی کیفم و بعد به راهم ادامه دادم. اونجا یه دکه دیدم که یه اسکلت توش خوابیدا بود و هیچی تنش نبود...با خودم گفتم شاید سردش شده باشه که یهو یه ژاکت ابی روی درخت دیدم دستم بهش نمیرسید برای از چوبم استفاده کردم تا بیارمش پایین و چوبه ناپدید شد(اخه توی بازی از هر چیزی استفاده کنی اگر دیه نخوایش ناپدید میشه)بعدشم رفتم سمتش و خواستم ژاکتو بندازم روش که یهو بیدار شد.
_هی، تو ژاکت منو پیدا کردی. همه جا دنبالش گشتم(خب پس ک.و.ر.ی که ندیدیش قشنگ تو میدون دید بود-)ممنون. ژاکتو تنش کرد. _من سنسم، سنس اسکلت(توی خود بازی اینو نمیگه ولی منطق میگه که باید بگه برا همین تو داستان نوشتم که میگه مثلا...)تو یه انسانی درسته؟نگران نباش، من واقعا اهمیتی نمیدم، برعکس بقیه ی هیولا های آندرگراند من نمیخوام دستیگرت کنم. من:چرا هیولاها انسانارو دستیگر میکنن؟(خدایی نمیدونی...؟)سنس:تو نمیدونی؟اوه، داستانش طولانیه، ولی سعی میکنم برات خلاصش کنم. ما باید بریر رو نابود کنیم تا از آندرگراند فرار کنیم. تنها راهی که میتونیم اینکارو بکنیم اینه که هفت تا روح انسان به دست بیاریم(راستی من فهمیدم با روح یه انسان و هیولا فقط میشه از بریر رد شد نمیشه نابودش کرد ولی خب تئوریم در مورد ازگور سر جاشه چون میتونست با گرفتن اولین روح از بریر رد شه و ۶ تا روح دیه بگیره بعد بیاد همرو ازاد کنه...)چند سال پیش این اتفاق کم کم داشت میوفتاد ولی بعد از یه سری اتفاقات برگشتیم سر نقطه اول.(اقا اینجاشو درست نگرفتم منظورشو برا همین نمینویسم فقط کاری که کردو مینویسم)بعدش بهم یه چیزی داد. سنس:بیا اینو بگیر(اینجوری نمیگه ولی گفتم که نفهمیدم چی گفت...)

(این چیزیه که داد)من:چرا هیولاها دیگه اهمیت نمیدن؟ سنس:روز خوبی داشته باشی، رفیق!(اینو نمیگه یه چیزی به انگلیسی میگه ولی به فارسیش کنیم یه چیز چرت در میاد مث همیشه...)و بعدش دوباره گرفت خوابید. منم به راهم ادامه دادم. یه درخت کریسمس سر راهم دیدم و بعدش رسیدم به یه رستوران با اسم grillby's(من تا همین الان فک میکردم این گریبلیزه...)یه سگ اونجا بود که به یه استخون خیره شده بود...خب من کاری با اون نداشتم و رفتم توی رستوران. اول از همه رفتم نزدیک گریلبی و یه سس از کاسه ای که روی میزه بود برداشتم یه کیف کوچیکم روی میز بود، بعدش یه پرنده که اونجا نشسته بود(یکی از همون هیولاها دیه تو تندرتیلم هس فک کنم همونیه که میگه گریلبی چی میگه)بهم گفت:به گریلبیز(به من مربوط نیست من الان بازی جلومه قشنگ دارم هرچی اینا میگنو مینویسم به من مربوط نیست اگر اسمه اشتباهه یا هرچی...)خوش اومدی!*سکسه*این کسی که اینجاست...این...گریلبی کیف منو پس نمیده. گریلبی:و من از کجا باید بدونم که این مال توئه؟شاید داری دروغ میگی. پرندهه:گریلبز، ما همدیگرو سال هاست که میشناسیم. من همیشه اینجا چسبیده بودم(منظورش اینه که من همیشه همینجا نشسته بودم)گریلبی:ما مشتریای زیادی داشتیم. هرکسی ممکنه این کیفو گم کرده باشه. پرندهه:پسر، تو خیلی ضدحالی...*سکسه*...عکسای مامان من اون توئن. گریلبی:تو فکر میکنی من توی وسایل کسی فضولی میکنم؟نه. پرندهه:(آروم اینا میگه)پیییست، انسان...میشه یه خواهشی ازت بکنم؟ میشه یه جوری اینو بپیچونی؟ من واقعا به اون کیف نیاز دارم. ولی با اون، من نیاز دارم که بپیچونمش تا بتونم کیفو بردارم.
رفتم اونور تر و یه خرگوش زرد(خودتون میدونید هیولان دیه چرا میخوام تو پرانتز بگم...)رو دیدم. خرگوشه:گریلبی که نمیتونه جعبه ی موسیقیو درست کنه، چرا اون هنوز اونجاست؟ حوشله سر برهههه... دوباره برگشتم پیش گریلبی. گریلبی:چیزی نیاز داری؟ مت:اینجا چیکار میتونم بکنم؟ گریلبی:میتونی هر چیزی که میخوای سفارش بدی.اگرم حوصلت سر رفت، میتونی با سگای گارد سلطنتی...هرچیزی که دارن بازی میکنن بازی کنی. اگرم میخوای یکم موسیقی گوش بدی ما یه جعبه ی موسیقی اینجا داریم. من:اون اصن کار میکنه؟ گریلبی:...یا نه. منظورم اینه که، اون برای مدت طولانیی شکسته بود. ولی من قبلا درستش کردم باید الان کار کنه. برگشتم پیش خرگوشه و اون بهم گفت:شنیدم جعبه ی موسیقی رو درست کردن. میشه توی عوض کردن موزیک بهم کمک کنی؟ بیا این سکرو بگیر*دادن سکه* megalovanio(اهنگ سنس :-:)لطفا. سکه رو گرفتم، میدونستم این کار کار خوبی نیست ولی خواستم برای خودم خرجش کنم. رفتم که یه چیزی سفارش بدم ولی...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
تبی اوکی ای؟؟؟
میدونی اگه بخوای میتونی خودتو خالی کنی
ولی خب بهت فشار نمیارم اگه راحتی بگو
خوبم این پروفه برا قبله الان حال ندارم عوضش کنم-
خو خداروشکر
میدونم بعضی وقتا آدما دوست ندارن درباره ناراحتیشون حرف بزنن برای همین ازت نمیپرسم چته🙂
مرسی :-:
حیح گشنگه •-•
ممنان ؛-؛
تبریک میگم اگر undertale quest رو سرچ کنی داستانت تو 10 تا عکسه اوله🗿👌🏻
*حداقل برا من*
واو🗿
(واقعانم هس من درو باز کردم روش جامپ اسکر زد :"|)
جامپ اسکیر بده..
حالا در اون حد وحشتناک نبود :-:
اتفاقی افتاده تبیبل؟+_+
برا چه؟ :-:
پروف گرانقدر:-:
حالم اون موقع یکم بد بود الانم البته پر استرسم و خو دلیلشو ترجیح میدم نگم :---:
نایس😐👏🏻
تشکر :-: