
حال= ساعت ۱۱ و ۵۵ دقیقه شب کیارا گفت=خب حالا بهتر شد پیاده شو فقط پنج دقیقه مونده یه لحظه رویایی! ۱۱و ۵۸ دقیقه ۱۱و ۵۹ دقیقه ۱۲ یه دفعه ماه تغییر کرد از حلال به ماه کامل تبدیل شد کیارا تبدیل شد و گفت خب بزار ببینم این قدرت چیکار میتونه بکنه الدا گفت طبق تحقیقات من تو قدرت تخریب داری پس شمشیرت اون قدرتته کیارا گفت چی یعنی قدرت من که انقدر زیاده فقط یه شمشیره الدا مادرت یهم گفته بود من به تو قدرت قوی تر میدم و تو فرا طبیعی ها رو نابود کن ولی اه بی خیالش الدا گفت خودت که مادرم رو میشناسی تا حالا دیدی سر قولش بمونه؟ کیارا: بدون شوخی. نه الدا: خب پس لطفا دیگه انقدر غر نزن حالا نقشه چیه باید چی کار کنیم تو فکر میکردی پروتال داری ولی الان نداری نظرت چیه که بیخیال بشی کیارا گفت خودت میدونی که دوست ندارم یه حرف رو دوبار تکرار کنم الدا: اه باشه باشه بیخیال کیارا گفت یه نفر رو میشناسم که با جادو سروکار داره باید بریم پیش اون و به اون بگیم ادامه دارد...
حال= خب حالا اسمش چیه؟ کیارا گفت نترس دوست مادرته میشناسیش الدا گفت خودت میتونی مادرم هیچ چیزی رو به من نمیگفت و میخواست خورشید رو هم به تو بده کیارا گفت اسمش انشنت وان هست خب کجا باید پیداش کنیم؟ بهش اعتماد داری کیارا گفت اون یه دانشمند روانی و از علم و جادو زیاد اینجوری شده و قاطی داره اخرین بار جز کارتون خواب های پایین ساعت بینگ بنگ بود امیدوارم هنوز اونجا باشه الدا گوشیش رو از جیبش در اورد و وارد خرید بلیط قطار شد خب کیارا یه قطار داره میره همون طرف فقط.. کیارا: فقط چی؟ الدا گفت هزینه خرید بلیط میخوای چیکار کنی؟ نه من پول دارم نه تو کیارا گفت خب اگه اینجوری مجبوریم بریم کیف یکی رو بزنیم الدا گفت چی شوخی میکنی دیگه هیچ کاری نمیتونیم بکنیم حتی نمیتونیم توی شهر قدم بزنیم کیارا گفت کی اهمیت میده تبدیل میشیم کیف رو میزنیم و به حالت عادی تبدیل میشیم اگه حتی یه مشکلی هم پیش بیاد وقتی رجینا یا همون مادرت رو احیا کنیم اون به ما قدرت بیشتری میده و ما دیگه نیاز به مخفی شدن هم نداریم الدا گفت من هیچ چیزی از کار های تو متوجه نمیشم ولی باشه راه افتادند و وارد شهر شدن کیارا به یه خانم اشاره کرد و گفت خب به نظرت اون خوبه؟ قیافه اش به نظر پولدار میاد الدا گفت من نمیدونم خودت میدونی فقط بگو من چیکار کنم تو فقط برو سمت ایستگاه قطار من پنج دقیقه دیگه پیشتم الدا رفت و کیارا کارش رو شروع کرد دوید به سمت اون خانم کیف رو از دستش قاپید که یه دفعه متوجه یه چیز عجیب شد... ادامه دارد...
پایان رو پیش بینی کنید
بای بای
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)