(پایان فلش بک)
چشمامو باز کردم.بازم همون خوابای همیشگی.به ساعت نگاه کردم.شیش ونیم صبح بود.(چه سحر خیز😐) لباس ورزشمو پوشیدم و رفتم تو پارک ورزش کردم.(من الان خوابم میاد😑بعد تو داری ساعت ۶ و نیم ورزش میکنی؟) ساعت هفت ونیم برگشتم خونه.رفتم پیش بقیه صبحونه بخورم.الا:سلام اقای اگراست سلام امیلی جون(چون با امیلی صمیمیه بهش میگه امیلی جون) صبحتون بخیر.گابریل:سلام.امیلی:سلام عزیزم.بیا بشین برات املت درست کردم.الا:ممنونم.رفتم بغل ادرین نشستم وباسردی بهش سلام دادم.(حقشه الا به این خوبی بعد ب*ی*ش*و*ر بد باش رفتار میکنه)
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
میییی
مین اه
در پارت های بعد داستانم حتما اسمت رو مینویسم💖
مرسیی
دوستان پارت بعد توی بررسیه
امیدوارم ناظر ردش نکنه چون دومین بار بار بود که مینوشتمش
نویسنده قبلیش مریم بود؟
عالیییییییییی
💕
عالیییییی
خیلی قشنگ مینویسی
با ذوق خیلی زیاد منتظر ادامشم
💕