11 اسلاید صحیح/غلط توسط: ⚝Ꭿ᥅Ꭵᥲᥒᥲ⚝ انتشار: 3 سال پیش 2,442 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
فالو=فالو
سلام سلام 😁🤍 لایک و کامنت فراموش نشه 😉💙
(جیمین) آخر های فن ساین بود که یه دختری اومد جلوم احساس عجیبی وجودم رو فرا گرفت . خیلی خوشگل بود . موهاش رو هم رنگ موهای کوک رنگ کرده بود و یه مقداریش رو بافته بود(در عکس) لبخند ریزی زده بود . خجالتی بود . روی کاغذش براش امضا زدم و ریز زیرش نوشتم : " میشه بیرون منتظرم بمونی ؟ " راستش خیلی ازش خوشم اومده بود میخواستم خارج از شلوغی ببینمش و باهاش حرف بزنم . فن ساین که تموم شد به اعضا گفتم که میرم جایی و بعدا بهشون میپیوندم . یعنی مونده بود ؟ قیافه اش خیلی برام آشنا بود ولی یادم نمیومد کجا دیده بودمش . شاید چون ته چهره اش شبیه کوک بود این احساس رو داشتم . یه کوچه بالا تر از محل فن ساین ایستاده بود . خوشحال شدم که منتظرم مونده . جیمین : * سلام . خیلی معطل موندی ؟ * ا.ت : * سلام نه . ولی بهتره زودتر برم برادرم نگران میشه * جیمین : * چقدر وقت داری ؟ * ا.ت : * تقریبا یکم . چه طور ؟ * جیمین : * راستش ... میخواستم بیشتر باهات آشنا یشم * سعی کردم نگرانیم رو با یه لبخند پنهان کنم . ولی فکر کنم فهمید . اهسته خندید . ا.ت : * من ا.ت ام * جیمین : * منم... * ا.ت : * جیمینی میدونم * جیمین : * موهات همرنگ موهای کوکه * ا.ت : * همیشه همینه * احساس میکردم کمتر خجالت میکشه . جیمین : * بایسته ؟ * ا.ت : * آرمی نیستم * یه خنده کوچولویی کرد و بعد حرفش رو تصحیح کرد . ا.ت : * یه کوچولو هستم . فقط در حدی که بشناسمتون هرچند.... * حرفشو خورد . منم ازش نپرسیدم . جیمین : * دیرت نشه ؟ * ا.ت : * نمیشه . اولش بهونه آوردم *
جیمین : * یعنی ...؟ * ا.ت : * برادرم همیشه دیر میاد خونه فرقی نداره کی برم خونه * جیمین : * برادرت غیرتیه ؟.... هی چرا میخندی ؟ * ا.ت : * نه نیست . از خداشم هست من دوست پیدا کنم . من خیلی خجالتی ام . حتی تاحالا حاضر نشدم برم منو به دوستاش معرفی کنه * جیمین : * یعنی نمیای ببرم به اعضا معرفیت کنم ؟ * ا.ت : * میخوای بزاریم یه وقت دیگه ؟ شاید نخوای با من باشی * جیمین : * چرا اینو گفتی ؟ * ا.ت : * لحن آدما خیلی چیزا رو مشخص میکنه . منم از لحن زود احساسات طرف مقابل رو میفهمم * چرا اون لبخندش دیوونه ام میکرد ؟ خدایا جیمین الان عاشق شدنت چی بود ؟ مهم نیست بالاخره یه روز که عاشق میشدم . جیمین : * ولی من مطمئنم از حسم * ا.ت : * پس یه روز دیگه همو میبینیم فعلا خدافظ * برام دست تکون داد . جیمین : * وایستا . شماره ات رو بهم میدی ؟ * شماره اش رو بهم داد و از هم خدافظی کردیم . رفتم پیش اعضا . کوک : * به به بالاخره آقا جیمین تشریف آوردن 😂 * جیمین : * تو این نمکو نداشتی چی کار میکردی 🤨 * کوک : * یه ادم جدی میشدم 😂 * شوگا : * تا قبل اینکه بیای آرامش برقرار بودا . باز شما دوتا افتادید به جون هم * جفتمون خندیدیم و شوگا دوباره خیره شد به تلویزیون . کوک رو کشیدم بردم تو یه اتاق . کوک : * نکشونیم هم میام خودم 🙄 * جیمین : * خب حالا . میخوام یه چیز بگم بهت ولی بین خودمون باشه خب ؟ * داشت یه آبنبات چوبی رو باز میکرد . ولی میدونستم وقتی این کارو میکنه یعنی میخواد تمرکز کنه و با دقت گوش بده . کوک : * خب . بگو ببینم چی شده ؟ * جیمین : * کوک من عاشق شدم * کوک : * مبارک باشه😂 * جیمین : * کووووک * کوک : * هوم ؟ 😂 * جیمین : * خدایا با کی دارم درد و دل میکنم 😒 باشه مرسی که گوش دادی . فعلا خداحافظ * پاشدم رفتم تو اتاق خودم . گوشیمو برداشتم . به ا.ت پیام دادم . بلافاصله سین کرد . چت جیمین و ا.ت : " جیمین : * کی ببینیم همو ؟ * ا.ت : * فردا ؟ * جیمین : * فردا سر فیلم برداری موزیک ویدیو ام . پس فردا * ا.ت : * باش . ساعت چند ؟ * جیمین : * ۴ خوبه ؟ * ا.ت : * اوهوم . پارک ✾✾ * جیمین : * پس میبینمت * ا.ت : * 🙂♥️ * " باورم نمیشد . برام استیکر قلب گذاشته بود 😃
فردا از اولین کسایی بودم که رسیدم مکان فیلم برداری . جیهوپ : * از دیروز خیلی تو خودتی . چیزی شده ؟ خوبی ؟ * جیمین : * آره خوبم * همون موقع کوک هم اومد . یه دختری هم باهاش بود . جیهوپ : * فکر کنم خواهرشه . نه ؟ * جیمین : * شاید . ولی اخه خواهرش هیچ وقت نمیاد باهاش خیلی.... واییی * باورم نمیشد . اون ا.ت بود باهاش . اومدن سمتمون . کوک میخواست یه چیز بگه ولی ا.ت پیشدستی کرد . ا.ت : * سلام جیمین 🙂 * کوک : * وایستا چیییی؟؟؟ 😳 * 〄 یک ساعت قبل خونه کوک : ا.ت : * کوکی ؟ * کوک : * جانم ؟ * ا.ت : * میری فیلم برداری ؟ * کوک : * اره چه طور ؟ * ا.ت : * میشه منم بیام ؟ * کوک : * واقعا میخوای بیای ؟ * ا.ت : * اره . انقدر سخته خواهرتو معرفی کنی به اعضا ؟ * کوک : * ام...نه * ا.ت : * پس میشه بیام ؟ * کوک : * اره حتما😅 * 〄 جیمین : * ام...سلام * کوک : * تو چرا امروز انقدر....؟ * ا.ت : * تغییر کردم ؟ هنوزم خجالت میکشم خب * همون موقع شوگا و جین و نامجون هم اومدن . نامجون : * سلام * ا.ت که انگار دوباره خیلی خجالتی شده بود سعی کرد خیلی آروم و سریع جوابشو بده . کوک : * بچه ها . ا.ت خواهرم . معلوم نیست امروز خورشید از کدوم طرف در اومده 🙄 * الان میفهمیدم چرا انقدر قیافه اش آشنا بود . چرا به فکر خودم نرسید ؟ ا.ت : * هی😐 * همون موقع تهیونگ اومد و کار رو شروع کردیم . ا.ت نشست یه گوشه و ما رو نگاه کرد .
***دو روز بعد***
کوک : * مواظب خواهرم باشیااا * جیمین : * خیلی خب دیگه 😂 گفتم چشم 😂 * میخواستم برم ولی به فکرم رسید یه چیزی از کوک بپرسم . جیمین : * کوک ؟ * کوک : * هوم ؟ * جیمین : * ا.ت چی دوست داره ؟ * کوک : * منو 😂😎 * جیمین : * 😐 بیمزه * کوک : * نمیدونم همه چیز دوست داره ولی فوبیا حشره داره اگه اینم در نظر بگیریم * جیمین : * اوکی مرسی * رفتم پایین . ا.ت دم در منتظر بود . جیمین : * بریم🙂 *
⚝ عصر : همچنان تو پارک بودیم لباسم تازه یکم خشک شده بود ( ا.ت هلش داده تو آب دریاچه😂 ) با ا.ت راه میرفتیم و حرف میزدیم که ا.ت دستم رو گرفت . دستش یخ کرده بود . نفس نفس میزد . چی شده بود ؟ جیمین : * ا.ت ؟ خوبی ؟ * هلم داد و داد زد : * تمومش کن جیمین * چشماش قرمز شده بود . شدید تر نفس نفس میزد و موهاش بهم ریخته شده بود . هردفعه میخواستم یه چیزی بهش بگم جیغ میکشید و میگفت تمومش کن . نمی فهمیدم . یدفعه صحنه اطرافم تغییر کرد . تو یه اتاق گرم و ساده روی تخت نشسته بودم . نفس نفس میزدم . یه چیزی از رو سرم سر خورد پایین ( حوله خیس بوده الان خودتون میفهمید چرا ) . کوک : * اع جیمین . نباید یهو بشینی * ا.ت : * جیمین اروم باش . خوبی ؟ * جیمین : * تو...؟ چی ؟ من کجام ؟ * کوک : * فکر کنم کابوس دیدی ببین تو تب کردی . طبیعیه کابوس ببینی اروم باش چیزی نیست * ا.ت : * ببخشید نباید هلت میدادم تو آب * / ا.ت ادامه میدهد : هنوز تو حالت صورتش سوال بود . ولی دوباره اروم خوابید . نشستم پیشش و دستش رو گرفتم .
چشمام رو باز کردم . صبح شده بود . کنار تخت پیش جیمین خوابم برده بود . جیمین هنوز خواب بود . چقدر کیوت خوابیده بود . اهسته دستم رو گذاشتم رو پیشونیش . تبش خوابیده بود . از اتاق رفتم بیرون . از طبقه پایین یه صداهایی میومد . رفتم پایین . کوک : * صبح بخیر کیوتی من * ا.ت : * صبح بخیر داداشی . بیا من بقیه اش رو آماده میکنم * کوک : * خودم همشو اماده کردم 😌 تو برو تازه داماد تب کرده رو بیدار کن * ا.ت : * اولا که تبش خوابید دوما اینکه تازه داماد کجا بود * کوک : * بیا اینو ببین میفهمی😌😂 * از تو گوشیش یه عکس نشونم داد . مطمئن بودم دیشب که کنار جیمین خوابم برده بود عکسو گرفته . ا.ت : * پاکش کن کوک😐 * کوک : * فکرشم نکن . کم پیش میاد خواهر من دوست پیدا کنه😌 * ا.ت : * کوووک😐 * کوک : * اروم چرا داد میزنی😐😂 برو جیمین بیدار کن برای صبحونه * ا.ت : * اوک رفتم ولی پاکش کنننن 😐 * رفتم بالا . جیمین با سر و صدای ما بیدار شده بود و نشسته بود رو تخت . ا.ت : * صبح بخیر🙂 * جیمین : * اخ...چیشده ؟ * ا.ت : * ببخشید من نباید دیروز هلت میدادم تو دریاچه . اونجا تب و لرز کردی با کوک اوردمت خونه . اینجا هم اتاق منه . بیا بریم کوک صبحونه اماده کرده اگه نسوزونده باشه🙄 * جیمین : * پس چرا سر بدبخت داد میزدی😂 * ا.ت : * ولش کن مهم نیست😒 ارتباطات خواهر برادریه *
رفتیم پایین . کوک ما رو دید سریع گوشیشو در آورد . ا.ت : * به جیمین نشونش نمیدیا😐😒 * کوک : * اوه چرا حتما😂😌 * / کوک ادامه میدهد : گوشیمو از دستم قاپ زد و فرار کرد . منم افتادم دنبالش : * پسش بده ا.ت 😐 هی جیمین تو به چی میخندی ؟ * جیمین داشت از خنده به خودش میپیچید و ا.ت هم تا من بیام به خودم به جنبم عکسو پاک کرده بود . گوشیمو پس داد و پیروز مندانه لبخند زد ولی من ازش یه قدم جلو تر بودم . کوک : * جیمین گوشیتو بده * ا.ت : * نگو که با گوشی اونم عکس گرفتی😐 جیمین نده بهش . جیمییین😐 * جیمین عکسو تو گوشیش دیده بود و به طرز عجیبی ساکت شده بود . جیمین : * عکسش ... خیلی قشنگ شده🥺😍 * ا.ت : * خدایا گیر کیا افتادم😒 * جیمین : * مگه چیه ؟ خیلی خوشگله که * ا.ت : * خیلی خب بسه بیاید صبحونه بخورید باید برید کمپانی . همینجوری هم دیرتون شده * / جیمین ادامه میدهد : راستشو بخواید کوک اصلا تو اشپزی خوب نیست . ا.ت هم اینو فهمیده بود . ا.ت : * کوک . فرق شکر و نمک هم نمیتونی تشخیص بدی ؟ * اینو و گفت بلند شد رفت سمت یخچال . سه تا تخم مرغ در آورد و شکست تو کاسه ای که کوک بی جهت رو میز رهاش کرده بود . سه قاشق آرد و مواد دیگه رو بهش اضافه کرد و شروع کرد به هم زدن . تاحالا ندیده بودم یه نفر انقدر تند بتونه یه چیزی رو هم بزنه . یکم روغن ریخت تو ماهیتابه و پنج دقیقه بعد برامون یه صبحونه اماده کرد . ا.ت : * بفرمایید * جیمین : * خودت چی ؟ * ا.ت : * من واسه کمپانی رفتن دیرم نشده میرسم بعدا واسه خودمم درست کنم * من و کوک خوردیم و از ا.ت خدافطی کردیم . راه افتادیم سمت کمپانی .
نامجون : * شما دوتا هیچ معلومه کجایید ؟ * جیمین : * خواب موندیم * جیهوپ : * اونم دوتایی مثل هم . نمیشه که * کوک : * جیمین دیشب اومده بود خونه پیش ما * جین : * چرا ؟ * جیمین : * دوتا دوست نمیتونن برن پیش هم ؟ * جین : * ببین من که میدونم چرا رفتی اونجا همه جا پره از خبر تو آب افتادنت پس خودت رک بگو دیگه * جیمین : * خیلی خب بابا . دیروز تو پارک قدم میزدم افتادم تو دریاچه از کوک کمک خواستم . بعدشم تب کرده بودم منو برد خونش * کوک : * دیشب با اینکه اقا تب کرده بودن اتفاقات قشنگی افتاد😌😂 * جیمین : * یه درصد فکر کن میزارم عکسه رو بهشون نشون بدیا . عکسش مال خودمون سه نفره . هی وایستا ببینم😐 * عین موش و گربه افتاده بودیم دنبال هم دور سالن . شوگا : * باز این دوتا افتادن به جون هم 🙄 هی شما دوتا بیاید ببینم خیلی کارمون عقبه باید تمرین کنیم * کوک که اصلا حرف شوگا رو نشنید منم که شنیدم فقط شنیدم و به دنبال کوک دوویدن ادامه دادم تا اینکه دیگه نتونستم بدو ام و مجبور شدم بشینم . کوک : * دیدی نمیتونی جلومو بگیری 😌😂 * تهیونگ : * چیه انقدر سرش درگیرید * جیمین : * بزار خودم بگم . دیروز با ا.ت رفته بودم پارک اون هلم داد تو دریاچه . دلیل اینکه رفتم پیش کوک هم همینه . دیشب کنار هم خوابمون برده بود که کوک عکس گرفته ازمون * جین : * ا.ت ؟ خواهر کوک ؟ * جیمین : * بله همون * کوک عکسی که گرفه بود رو به بچه ها نشون داد . منم همچنان از اون ماراتنی که با کوک داشتیم نفس نفس میزدم . تهیونگ : * چقدر شبیه کوکه * کوک : * اولا که خواهرمه دوما اصل مطلبو ول کردی رفتی سراغ قیافه ا.ت ؟ * شوگا : * خیلی بهم میان 😂 * جیمین : * خیلی خب بیاید تمرین رو شروع کنیم * بلند شدیم و تمرین رو شروع کردیم . تمام مدت به ا.ت فکر میکردم . یعنی اونم منو دوست داشت ؟ یا این عشق یه طرفه بود ؟
یک ماه بعد ؛ ا.ت ادامه میدهد : به این نتیجه رسیدم که اگه من نباشم کوک و جیمین خواب میمونن . الان باهم زندگی میکنیم . سه تایی . شاید یکم عجیب بیاد ولی خب واسه منی که انقدر خجالتی ام و تو عمرم جز برادرم دوست دیگه ای نداشتم بهش وابسته شده بودم . بگذریم مهم نیست . اون روز هم مثل همیشه اگه من نبودم خواب میموندن . داشتم صبحونه اماده میکردم که صدای زنگ ساعتشون از بالا اومد . بلافاصله قطع شد . و متوجه شدم که خواموش کردن دوباره گرفتن خوابیدن . رفتم بالا و دیدم بعله . دوباره گرفتن خوابیدن . ا.ت : * جیمین . کوک . پاشید ببینم . اها افرین . جیمین پاشو . اع کوک نخواب دوباره 🤦🏻♀️ ای خدااا * رفتم لیوان یبار مصرفی رو که همیشه تو اتاقم هست برداشتم و آب ریختم توش و بعدش احتمالا خودتون حدس میزنید چی کار کردم😂 . کوک : * یاااا ا.ت😐 من از دست تو چی کار کنم اخه ؟ * جیمین از ترس اینکه رو اونم آب نریزم خودش بیدار شد . ا.ت : * من از دست شما دوتا چی کار کنم که اگه نباشم خواب میمونید😂😒 پاشید برید دست صورتتونو بشورید بیاید صبحانه باید زود برید امروز کنسرت دارید * من هیچ وقت نمیرفتم کنسرتاشون ولی اون روز به اسرار بقیه اعضا میخواستم واسه سوپرایز کردنشون هم که شده برم . نیم ساعت بعد از اینکه اونا رفتن منم رفتم حاضر بشم . کنسرتشون تو فضای باز بود و وقتی رسیدم اونجا داشتن آماده میشدن . اولین نفرن نامجون متوجه اومدنم شد و برام دست تکون داد . و با این حرکتش همه منو دیدن بجز کوک و جیمین 😂 . جیمین که کامل حواسش به تمرین کردنش بود و کوک هم معلوم نبود یه گوشه چی کار میکنه . تمرین جیمین که تموم شد رفت پیش کوک . منم خیلی آهسته رفتم نزدیکشون . جیمین : * کاش ا.ت یبار واسه کنسرتمون میومد * کوک : * اوهوم * ا.ت : * خب اومدم دیگه😂😁 * جیمین/کوک : * ا.تتت:/ * اونروز فهمیدم که عشق جیمین به من یه طرفه نیست و کوک بهترین برادر دنیاست....
11 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
38 لایک
عالی بود
مرسی❣️❣️
عاللليى
مرسی😘💜
-[🛒🌴🥂]-
عالی:) ♡
💜💙
عالی
💙
عالی فالوویی بفالوو:))
فالویی😊
فالویی بک بده :]🥀
@iran_online
آرمی ها مهم این اکانت در شاد به بی تی اس هیت میده تست ساختم تو برسیع
هجوم بهشششششششششششششششششششششششششششششششششش