14 اسلاید صحیح/غلط توسط: GOT7✨BTS انتشار: 3 سال پیش 415 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام کیوتام با پارت ۱۳ اومدم💕برید بخونید🤗🌼 راستی بچه ها من داستانمو ادامه میدم بخاطر این که دوست دارید بخونید🙂💕 میخواستم یه فیک دیگم شروع کنم که دیگه نمیکنم🙃
از زبون ا/ت :
بعد از مدتی گریه کردن در اتاق ش.ه (نویسنده : بچه ها قبلا گفتم مخفف چیه🙃)به خونم برگشتم و به اتاقم رفتم ..... لباسامو عوض کردم و توی تختم رفتم ..... آباژور هم روشن کردم ..... اصلا خوابم نمیومد در اصل داشتم چشمامو مجبور میکردم که بسته بشن تا خوابم ببره ..... ولی یهو زدم زیر گریه ..... منی که اگر سلاخیم میکردن باز گریه نمیکردم الان از مدتی که دل باخته بودم تا هر چی میشد میزدم زیر گریه ..... انقدر گریه کردم که متوجه صدا هایی از بیرون شهرم شدم!!!!
اتاقم چون طبقه بالا بود یه پنجره بزرگ ساخته بودم که بشه بیرون و اطرافشو راحت دید! ..... رفتم پشت پنجره ..... درست میدیدم؟!؟!؟! ...... جیمین و سهون و کوک اونجا بودن!!!!! ...... یا خدا ..... لو رفتم دیگه تموم شددددد ..... حالا فهمیدم کوک زرنگ تر از این حرفاست!!!! .... ولی من قدرت و نفوذ زیادی دارم میتونم به راحتی فرار کنم ..... بزار ببینم دارن چیکار میکنن ..... دقت کردم ..... دیدم کوک از ماشین پیاده شد و شروع کرد به داد و بیداد کردن ..... چون خیلی دور بود نمیتونستم بفهمم چی میگه ..... ولی از شدت خشم و گلایه زد زیر گریه!!!! ..... بمیرمممممممممممم براتتتتتتتت اینطوری گریه نکنننننن فدات شم من😭😭😭😭💔💔💔💔 ...... با گریش منم بغض کردم و بعد از مدتی زدم زیر گریه (نویسنده : بعله عاشقی این است دیگر.....) .....
جیمین و سهون از ماشین پیاده شدن و رفتن که آرومش کنن ...... ولی کوک آروم نمیشد ..... چقد دلم میخواست برم بهش بگم چرا گریه میکنی💔🥺 ...... ولی بر احساسم غلبه کردم و فقط نگاهشون کردم ...... کوک از حال رفت!!!!! ..... اختیار مغزم دستم نبود ...... در اتاقمو زود باز کردم و با اون استایل سیاه مافیاییم از نرده ها سر خوردم و اومدم پایین ...... حیاط بزرگ شهرم رو طی کردم و خودمو به در مخفی که در اصلی شهرم بود رسوندم ..... تاریخ تولد کوک رو وارد کردم چون رمزمو اون گذاشته بودم ..... راه پله ها نمایان شد ...... رفتم پایین و رسیدم به خیابون ..... دکمه رو زدم ..... راه پله ها بسته شد .... منم سریع با یه حرکت جانانه رفتم پشت یه درخت بزرگ ..... دید خوبی بهشون داشتم ..... دیگه میتونستم بفهمم چرا کوک قشنگم داره گریه میکنه ..... جیمین داشت براش گریه میکرد ..... سهون یه بطری آب اورد و ریخت رو صورت کوک ...... کوک انگار برق گرفته ها بلند شد ..... کوک : وای این چی بود ..... نگاهش به جیمین و سهون که نگران نگاش میکردن افتاد ..... کوک : فهمیدم! جیمین ، سهون لطفا تنهام بزارید ..... بلند شد و شروع کرد به دوییدن .....
جیمین و سهونم پشت سرش ...... منم اروم اروم پشت سرشون سوسکی میرفتم ..... سهون : وای خدا منو لعنت کنهههههه کووووک غلط کردم نشونت دادن اون عکسا رو فقط بیااااااا کجا میری ..... جیمین : کوووووکیییییییی داداش قشنگممممممم نروووووو بیا اینجااااااا ...... کوک : وللللللمممممم کننیییییییددددددددد ...... یا خداااااا اون ماشین دیگه چیههههههههههههه؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟! ...... میخواستم داد بزنم که کواظب خودت باش جونگکوکککککککککک ...... جیمین فکرمو به زبون آورد ...... جیمین : داداشییییییی مواظب باششششششششششششششششششششش ...... جیغ خفه ای کشیدم و طوری که خودم بشنوم گفتم نههههههههههههههههه نههههههههههههه جونگکوکممممممممممممم ....... سهون : امکان نداره الان بیدار باشممممممممم کوکییییییی دوست قشنگممممممم نهههههههههههههههههههههههههه ....... جیمین با دو دستم محکم به سرش کوبید و داد زد : یا خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا جونگکوکککککککککککک داداشمممممممممممممممممممممم نههههههههههههههههههههههههههههههههههههه ......
با سرعت نور خودشو به سمتش رسوند و جونگکوک و تو بغلش گرفت ....... بلند داد میزد و خدا رو صدا میکرد ..... سهون رفت در اون ماشین رو باز کرد و راننده رو کشید بیرون و بستش به ک*تک ...... بخشی از حرفای سهون : مر...تیکههههههه دوستمو ناکار کردییییییی روزگارتو سیاه میکنم هر چی بزنمت کمههههههههه میکشمتتتتتتتتتتتت ..... گوشیم همراهم بود ..... سریع برداشتمش و اورژانس رو گرفتم ..... یه خانم : الو سلام اورژانس بفرمایید ...... ا/ت : سلام خانم خوبید ...... خانم : ممنونم مشکلی پیش اومده؟! ..... ا/ت با گریه : بله لطفا یه اورژانس خیلییییی سریع مثل سرعت نور برسونید به این آدرس (.....) یه آقا تصادف کرده حالشم اصلا خوب نیست تروخدا زود بفرستید خواهش میکنم ..... خانم : چشم حتما چرا گریه میکنی دخترم؟! مگه نامزدشی؟! ..... خشکم زد!!!! .... چه دروغ شیرینی🤧😢 ..... ا/ت : اممممم ن.....نه نامزدش نیستم ولی خیلی دوسش دارم ..... خانم : آها که اینطور ، حتما سفارش میکنم سریعا بفرستن عزیزم ..... ا/ت با گریه : ممنونم🥺 ..... خانم : خواهش میکنم ...... بعدش قطعش کردم ...... ا/ت : خدایا میدونم بنده خوبی نبودم برات ولی تروخدا جونگکوک رو نجات بده خدا جون😭😭😭😭😭😭هر بلایی میخوای سر من بیار ولی سر اون نیاررررر😭😭😭😭💔💔💔 .......
سهون بعد از اینکه کتک مفصلی به یارو زد دست کرد به جیمین گفت که : دستبند داری؟ ..... جیمینم دستاش پر خون بود بود و با بی حالی گفت : اره ..... از تو جیبش در آورد و دادبه سهون ..... دستبند قرمز شده بود😢😢😢😭😭😭💔💔💔💔 ..... سهون گرفتش و زد به به یارو و و نشونش تو ماشین و رو به اون یارو گفت : همینجا میشینی تا تکلیفت معلوم شه عو***ضی!!!! بلایی سر دوستم بیاد دیگه هیچی برام مهم نیست فقط میکشمت ...... من ازش ترسیدم چه برسه به اون یارو ..... جیمین : سهوننننن زنگ بزن اورژانس داداشم از دسسسسستتتتتت رفتتتتتتتت ..... ا/ت تو دلش : من زودتر زنگ زدم نگران نباشید ..... سهون سریعا به اورژانس زد ..... سهون : الو سلام.....لطفا سریعا یه اورژانس بفرستید به این آدرس.....چی؟! فرستادید؟! تو راهه؟!.....ما که تازه زنگ زدیم!!!!....یه دختر زودتر زنگ زده؟!؟!؟!؟.....حتما اشتباه شده!!!!!.....نه اینحا دختری نیست.......میشه یه چک بکنید؟!.....ممنون......واقعا؟!...... دختره گفته دوست من معشوقشه!؟!؟!؟......یا خدا به حق چیزای ندیده!!!.....نه مشکلی نیست ممنون از راهنماییتون ...... تلفن و قطع کرد و کلافه دستی به موهاش کشید ......
جیمین با هق هق : چی....شده....سهون؟! ..... سهون : اینجا نمیشه توضیح داد باید بریم بیمارستان اونجا توضیح میدم ..... جیمین با هق هق بیشتر : باشه ..... تا باشه رو گفت زد زیر گریه ..... منم زدم زیر گریه ولی دستامو گذاشته بودم جلو دهنم واسه همین صدامو کسی نمیشنید ..... بعد از دو دقه اورژانس رسید ...... جونگکوک رو روی برانکارد گذاشتن و داخل اورژانس بردن ..... جیمین تو برانکارد نشست و سهونم سوار ماشین اون یارو شد و دنبال اورژانس رفت ..... منم دوییدم تو شهرم و موتورمو برداشتم ..... و با سرعت زیادی و همچنین با فاصله زیادی اورژانس رو دنبال کردم ......
بعد از مدتی رسیدیم به بیمارستانی که سهون توش کار میکرد ..... حدس میزدم چون این بیمارستان نزدیکترین بیمارستان به جایی که خونه من بود قرار داشت ..... به ماسک و کلاه پوشیده بودم با لباسای سیاه که کسی نشناستم ..... رفتم رو یکی از صندلیا نشستم ..... سهون سریع رفت لباسشو عوض کرد و رفت و به پرستارا گفت : سریع اتاق عمل رو آماده کنید سر یه دقه باید آماده باشه اگر نباشه اینحا رو روی سرم خراب میکنم ...... و رفت پیش کوک ..... کوک رو غرق در خون داشتن میبردن تو اتاق عمل .... جیمین چشماش سرخ بود ..... با صدایی گرفته گفت : سهون مگه تو جراحی؟ اگر جراحی چرا دست کوک که شکسته بود تو اون قسمت بودی؟ ...... سهون با بغض : من جراح مغز و اعصابم ولی تو جا انداختن دست و پا و خیلی خوبم ، اون روز دکتر اون قسمت نبود من به جاش وایسادم ..... جیمین : آها ممنون ..... سهون : خواهش میکنم ...... جونگکوک رو به اتاق عمل منتقل کردن ..... جیمین : سهون چقدر طول میکشه؟! و دستش دیگه یکماه شده باید گچشو باز کنی ..... سهون : معلوم نیست و در رابطه باید با دستشم باید ببینم نشکسته باشه اگر شکسته بود باید گچ جدید بگیرم اگر نبود بازش میکنم خودم فعلا من برم ..... و دویید تو اتاق عمل ..... جیمین لبخندی زد و گفت : جونگکوک رو اول از خدا و بعدشم از تو میخوام سهون ..... سه.ن تو اتاق عمل داد زد : امیدت به خدا باشه من تلاشمو میکنم ..... جیمین با رضایت سرشو تکون داد و تو راهرو ها کلافه قدم میزد ..... ساعت ۱ شب بود .....
(۵ ساعت بعد) ساعت نزدیکای ۶ صبح بود ولی هنوز تاریک بود ..... یه خانمی که میانسال بود بغل دست من نشسته بود ..... و یه پارچه سیاه پیچیده بود دور خودش (نویسنده : بچها چادره😁) ..... ازش پرسیدم : ببخشید خانم ..... خانم : بله عزیزم ..... ا/ت : این پارچه سیاه چیه پیچیدین دور خودتون؟ ..... خانم : عزیزم به این میگن چادر! ...... ا/ت : اوه چه جالب!!! خب اینو برا چی دور خودتون پیچیدین؟ مگه سردتونه؟ (نویسنده : خدایی جر🤣🤣🤣) ..... خانمه خنده ای کرد و گفت : نه دخترم من یه مسلمانم و دینم یعنی اسلام بهم دستور میده در حضور مردایی که نزدیکم نیستن مثل غریبه ها و اقوام دور چادر بپوشم تا نتونن بدن من و موهامو ببینن چون یه گناهه ..... به فکر فرو رفتم! چه دین جالبی و چقدر قشنگ! ...... ا/ت : چه جالب!!!! و میتونم بپرسم شما اهل کدوم کشور هستید؟ بهتون نمیاد اهل سئول یا کره باشید!!!!! ..... خانمه : بله عزیزم چرا نتونی 😇 من اهل چین و ایرانم یعنی دورگه ام ...... ا/ت با تعجب : چییییی؟! ایران؟! ..... خانمه : آره عزیزم ..... ا/ت : من ایرانو خیلی دوست دارم و از قضا..... (ا/ت تو دلش : دورگه ام دیگه چون خانواده واقعیم رو دیروز دیدم مامانم ایرانیه پس به خانمه میگم چون به نظر میرسه خانم خوبی باشه) از فکر اومدم بیرون و گفتم : و از قضا دورگه ام یعنی ایرانی و کرهای! ..... خانمه : واقعا؟! دیدمت حدس زدم شبیه ایرانیا هستی یه خورده ..... اولین باره تو کره ایرانی میبینم!! ..... ا/ت با لبخند : شما لطف دارید🙂راستی اینجا چیکار میکنید؟! .....
خانمه آهی کشید و گفت : پسرم واسه کارش اومد اینجا ولی یکی از رقباش بهش حمله کرد و با چاقو زخمیش کرد الان پسرم آی سیو هست💔😢 ..... ا/ت با ناراحتی : من واقعا متاسفم💔🥺خوب میشن مطمئن باشید🥺💕 ..... خانمه : ممنون عزیزدلم ..... گوشیش یهو روشن شد و یه جملات عربی پخش شد! ..... میگفت خدای بزرگ! گواهی میدم که جز خدا خدایی دیگری نیست و..... ..... با تعجب پرسیدم : ببخشید این جملات عربی چیه که از گوشیتون پخش میشه اینم این وقت صبح؟! معنیشو میفهمم میگه خدای بزرگ و.... ولی برا چی اینا رو میگه؟! ..... خانمه : واست توضیح میدم مهربونم ولی تو مگه عربی بلدی؟! ...... ا/ت با خجالت : خب من به تمام زبان های دنیا مسلطم😅 ...... خانمه چشماش درشت شد و گفت : واقعا؟! چطوررررر؟! ..... ا/ت : قضیش مفصله براتون توضیح میدم ولی میشه بگید این جملات عربی چیه؟ خیلی دلنشینه🥺 ...... خانمه : اوه ببخشید یادم رفت بگم خب عزیزم ما مسلمان ها باید نماز بخونیم یعنی خداوند به ما گفته که با نماز با گفت و گو با او بپردازیم🙂 .....
بعد از اذان باید نماز بخونیم! نماز انسان ها رو به خدا خیلی نزدیکتر میکنه و باعث بخشیدن گناه ها میشه ..... ا/ت چقدر جالببببب من حتما یه مقاله درموردش میخونم ..... خانمه : عالیه عزیزم ، من دیگه باید برم نماز! خداروشکر این بیمارستان یه نمازخونه برای مسلمانان داره، کاری نداری؟ ..... ا/ت : نه ولی میتونم منم همراهتون بیام؟ ..... خانمه : برا چی؟ ..... ا/ت : خب...خب....با این توصیفاتی که از نماز کردین منم علاقمند شدم نماز بخونم چون میخوام به خدا نزدیک بشم میشه به منم یاد بدید؟ ..... خانمه : اوه عزیزم حتما با من بیا تا بهت یاد بدم ..... ا/ت : واقعا ممنونم .... خانمه : خواهش میکنم ..... با اون خانم رفتم به نماز خونه! جایی که برای مسلمانان بود! ..... خانمه از توی کیفش دوتا چادر دراورد و گفت : از شانس خوبت دوتا اوردم چون فکر کردم لازم میشه بیا بپوشش ..... ا/ت : ولی من بلد نیستم چطوری باید بپوشم؟!😅💔 ..... خانمه : ای وای ببخشید الان بهت یاد میدم دخترم ..... وادر خودشو پوشید و گفت : اینطوری ..... ا/ت : چه اسون الان میپوشمش ...... زود پوشیدمش ..... خانمه : چقدر بهت میاد😄 ..... ا/ت : ممنون😅
..... خانمه : خب عزیزم من شروع میکنم هر چیزی که من گفتم رو تکرار کن و هرکاری هم میکنم انجام بده چون به عربی مسلطی کار راحت تره برات😇 فقط به اطراف هیچ توجهی نکن باید حواست به نماز باشه فقط ..... ا/ت : چشم 🌱 ..... خانمه : بی بلا💜 ...... خانمه شروع کرد ...... هر چی میگفت منم میگفتم و هر چی انجام میداد منم انجام میدادم ...... وقتی تموم شد .... خانمه گفت قبول باشه ..... ا/ت : من الان باید در جواب چه چیزی به شما بگم؟!😅 ...... خانمه خندید و گفت : باید بگی قبول حق 🙂 ..... ا/ت : قبول حق 😇 ..... خانمه : خب چطور بود نماز؟ ...... ا/ت : خیلی خوب و آسون بود یادش گرفتم و الان یه حسی دارم که نمیدونم چطور باید بگم🥺مثل حس خوشحالی سبکی راحتی و....😇 ..... خانمه : عزیزدلم نماز به ادما همین حس رو میده نماز خیلی خوبه💜🤍 ..... ا/ت : همینطوره! فقط میشه با شما دردودل کنم؟! ..... خانمه : حتما عزیزم ..... ا/ت : ممنونم ..... نفس عمیقی کشیدم و گفتم از همه چی گفتم اینکه هویت تاریک منم و خیلی باهوشم و اون کارو با خائف کردم ، عاشق جونگکوکم ، از خانوادم و.... حتی یه دونه (و) هم ننداختم ..... فکر کنم یه ساعتی شد که این همه رو تعریف کردم ..... به خانمه نگاه کردم ..... دیدم صورتش خیسه خیسه و چشماشم قرمزه! ..... ا/ت : خانم چرا گریه میکنین؟!واقعا ببخشید که ناراحتتون کردم💔🥺🤧
...... خانمه : عزیزم معذرت خواهی نکن تو واقعا زندگی سختی رو پشت سر گذاشتی مشکلات رو سرت آوار شده💔با اینکه هکری و عشقت هم دنبال دستگیر کردنته و معلومه خیلی عاشقی که زدی اوژانس! اصلا باور نمیکنم تو این همه مشکل داری💔🥺 منم یه پسر داشتم به اسم جکسون مجبور شدیم که اونو ول کنیم چون بازم اینم به کار شوهرم بر میگشت اون یه رقیب خیلی سرسخت داشت که تهدیدش کرده بود ورشکستش میکنه شوهرم گوش نداد و نادیده اش گرفت و اون مرد هم کار خودشو کرد ورشسکتمون کرد و قصد جونمون هم کرده بود محبور شدیم جکسون رو بزاریم پرورشگاه و بریم ..... همین کارو هم کردیم چندسال بعد که شرکت شوهرم دوباره با کمک دوستاش سرپا شد و وضعمون خوب شد من مسلمان شدم و به اون پرورشگاه رفتم ولی از اونجا رفته بودن و هر چی گشتم پرورشگاه پسرمو پیدا نکردم 💔 ...... الان این پسر دوممه ...... ولی دلم جکسونم رو میخواد ....و دلم برا پسرم خیلی تنگ شده💔💔💔😭😭😭 ..... و زد زیر گریه ..... ا/ت : خانم جان گریه نکنین ..... خانم : چطور گریه نکنم دلم برا پسرم تنگ شده😭 ...... ا/ت : من قول میدم براتون پیداش کنم ..... خانمه : چطوری دخترم؟! ...... ا/ت : من بزرگترین هکر دنیاعما😅پیدا کردن ادما واسم کار خیلی خیلی راحتیه🙂 ...... خانمه : واقعا میتونی عزیزم؟ ..... ا/ت : چرا نتونم حتما واستون پیداش میکنم
..... خانمه منو بغل کرد و گفت : تو دختر خیلی پاکی هستی از خدا میخوام به عشقت برسی و بهترینا واست اتفاق بیوفته عزیزم🥺💜 ...... ا/ت با بغض : ممنون خانم🥺💞 ...... خانمه : بهم نگو خانم بگو مامان خیلی خوشحال میشم🙂 ..... ا/ت : چشم مامان😅🤗💜 ..... مامان بهم لبخند زد و گفت : بی بلا🤍 ...... ا/ت : مامان فامیلی پسرتون جکسون چی هست؟ ..... مامان : وانگ ...... چشمام از این بازتر نمیشددددد ..... ا/ت : وانگگگگگگ؟! ..... خانمه : آره عزیزم مگه چی شده؟! .... ا/ت : قضیش مفصله مامان ، شما یه عکس از جکسون دارید نشونم بدید؟ ..... مامان : آره دخترم یکی از عکسای بچگیاش همیشه تو کیفمه ..... مامان در کیفشو باز کرد و عکس رو داد به من ..... تشکری کردم و به عکس نگا کردم ..... خودش بود!!!!! ..... این مامان جکسونهههههههه!!!!!!! ...... دستامو جلو دهنم گذاشتم و زدم زیر گریه ..... مامان : چی شد عزیزم چرا گریه میکنی ...... ا/ت : مامان پسرت....پسرت پیش من کار میکنه🥺🥺🥺 ...... مامان خشک شد ..... مامان : چی؟! جکسون من پیش تو کار میکنه دخترم؟! ..... ا/ت : آره مامان اون مثل برادر نداشتمه قضیشو براتون میگم الان زنک میزنم بیادش🥺🥺🥺 ..... مامان از شدت شوک نمیدونست چی بگه ..... گوشیمو در آوردم ..... ساعت ۷ صبح بود ......
شماره جکسونو گرفتم : بعد از ده تا بوق جواب داد ...... جکسون : هومممممم بلهههههه کی ای اول صبحی زنگ زدی ..... ا/ت : الو سلام جکسون منم ...... جکسون : سلام خانم عاشق پیشه خب کرم داری عزیز من؟ اول صبحی زنگ زدی بهم؟ خدافظ ..... ا/ت : نهههههه جکسون قطع نکن ...... جکسون : چی میگی خواهر؟ ...... ا/ت : جکسون بلند شو بیا این بیمارستان (....) ..... جکسون : همونی که سهون توش کار میکنه؟! آخه برا چی؟! ..... ا/ت : تو فقط گمشو بیااااااااا ..... جکسون : باشه ده دقه دیگه اونجام ...... ا/ت : آفرین خدافظ ..... جکسون : خدافظ ...... قطع کردم ..... ا/ت : مامان ده دقه دیگه میادش🥺 ...... مامان : دخترم سرکارم نزاشتی که😭 ...... ا/ت : نه مامان سرکاری چیه بخدا دارم راست میگم ..... مامان : اصلا نمیدونم چی بگم🥺 ...... لبخندی زدم و مامان هم متقابلا لبخندی زد ...... (ده دقیقه بعد) ...... گوشیم زنگ خورد ..... جکسون بود ..... سریعا جواب دادم ..... جکسون : کجایی ا/ت؟!من تو بیمارستانم ...... ا/ت : من نمازخونه ام ...... جکسون : سرکارم نزار مگه مسلمونی تو؟ ..... ا/ت : بیا انقدر رو حرفم حرف نزن ..... جکسون : باشه اومدم ..... قطع کردم ...... ا/ت : مامان داره میاد نمازخونه 🥰 ..... مامان دستشو گذاشت رو قلبش ..... ا/ت : ای وای مامان چی شددددد؟! .....مامان : هیچی عزیزم از شوق زیاده🥺😭 ...... قامت جکسون تو درگاه نمازخونه نمایان شد ..... با لبخند بزرگی بهش نگاه میکردم ..... جکسون : اینجا چه خبره ا/ت؟! (استایل جکسون💞👆🏻) ...... ا/ت : جکسون این خانم مادرته...... (فینیششششش😆😆😆تماممممم خب بیاید برا انچه خواهید خواند نتیجه🌼)
14 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
34 لایک
🥺😂💃
عر ترررررر
عرررررر
خیلی قشنگهههههههههههه عرررررررررر
عررررررررررر تازه دیدمششششششش
پارت بعد رو ک یییییییییییییییییییییییی میذاااااااااااااااارررررررررررررییییییییییی؟؟؟🤧🤧😭😭💔💔💔
شاید باورت نشه ولی همین یه دقه پیش آپلودش کردم بخدا😐😂😂😂😂💜💜💜💜💜💜💜
عررررررررررررر چقد خوبه هههههههه این پارتتتتتتتت بعدددددددددد ۲۳ لایک خورده هههههه تورو سر جدتتتتتتتتت🥺🥺🥺🙌🙌🙌🤝🤝🤝😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭💞💞💞
مرسیییییییی چشم فردا میاد 💕💕💕💕💕💕😉😉😉😉😉💜💜💜💜💜🤗🤗🤗🤗🤗
مرسیییییییییییییی خیلی مرسیییییییییییییی💕🥺🥺🥺
خواهش میکنممممم💜💜💜💜💜🥺🥺🥺🥺🤗🤗🤗🤗🤗🤗
💞💞💞💞💞
ولی چرا نذاشتی الان فرداس، دیگه😐
همین امروز ساعت ۲ گذاشتم الانم که منتشر شده😉😉😉💖💖💖💖💖
جواب کامنتتم دادم🤣🤣🤣💕💕💕💕💕
اره میسی💓
GOT7✨BTS
غمگین
| 8 ساعت پیش
آره بلاخره میرسید بهم با کلی دردسر و هزارتا مشکل😂😂😂
و همدیگه رو ملاقات میکنید تو پارت بعد🤣🤣🤣
______________________________
ممنونننننننننننننننن❤❤
فقط از اینایی نباشه که اون دنیا به هم میرسنااااا😐😐🤧🤧😭😭
بعد از این همه عررررررر زدن حقمون این نیست🤧🤧😭😭💔💔
و اینکه لطفا پارت بعد رو زودتر بذار ممنون❤
خدایی این همه استعداد رو از کجا میاری؟!😐😐🤩
نمیدونم چرا هر چی کامنت میدم منتشر نمیشه ://///
نه اینطوریش نمیکنم پایان خوشه نگران نباشید💜💜💜💜🤗🤗🤗😂😂
چشم حتما💛💛💛💛💛
واقعا استعداد دارم؟ از نظر خودم اصلا هیچی ندارم😂😂😂💔💔💔
استعداد داری خوبم داری، ادا بی استعدادا رو در نیاررررررررررررر😐😐
وگرنه ...
😐😐😐
اوکی من تسلیم🙌🏻😂😂😂
من سرشار از استعدادم کی گفته ندارم هر کی گفته شکر خورده😂😂😂🙌🏻🙌🏻
آفرین👍✌️😐😐😂🤣
😂😂😂💜💜💜💜💜💜
پارت بعد پلیزززز
چشم نصفشو نوشتم کم کم میزارمش💕💕💕💕
سلام مثل همیشه عالیه ★✯✰✵
کارت عالیهꕥ𑁍
سلاممممم ممنونممممم تو لطف داری🤗🤗🤗🤗💖💖💖💖💖💖💖💖