
ناظرررر منتشرررر😐❤💚💙💖💜💛
Marinet❤: بالاخره درست شد! تقریبا دیگه شب شده... وقتشه آدرین رو صدا کنم... مرینت: آدرین! / آدرین: بلهههههه / مرینت: بیاااا / آدرین: باشههه (مکالمه من و مامانم سر شام😐) نشستیم روی میز تا اولین تجربه آشپزیم رو باهم امتحان کنیم..! دست به چیزی نزدم و اجازه دادم اول ادرین بخوره تا بفهمم چه گندی زدم😐 چنگال رو کرد توش و گذاشت دهنش🍜 اولش با لبخند شروع کرد جویدن اما بعد قیافش رو جمع کرد... مربنت: چیه؟ بده؟ / آدرین: نه نه عالیه😁😖 / مرینت: دروغ نگو / آدرین: فقط یکم... یعنی خیلی کم شور شده😅😣 / مرینت: نمک زیاد نزدم ک... یه چنگال ازش خوردم دیدم اوه اوه راست میگه بچم😐 تفففف حالم بهم خورد... مرینت: شرمنده... / آدرین: یعنی یه نودل آمادم نتونستی درست کنی بیچاره شوهر بدبخت آیندت (اون ک خدتی احمق😂) مرینت: خب چیکار کنم نودل هارو آلیا درست میکرد من مسئول کارهای بیرونی بودم / آدرین: یعنی چی / مرینت: یعنی خرج و مخارج با من و پسرا بود... مردی بودم واس خودم / آدرین: پس آلیا آشپزی بلده (ای موذی😂) / مرینت: هروی هست از من بهتره / آدرین: خب حالا که صحبت آلیا شد میخواستم یه چیزی راجب نینو بگم / مرینت: بگو / آدرین: خب.. چجوری.. راستش / مرینت: رک و روراست بگو چه مرگته / آدرین: خب چیزه.. نینو رو آلیا کراش زده🙄 .... نمیدونم یهو چه مرگم شد که شروع کردم قهقهه زدن... وای خدا.. زوج محشر سااال آلیا سزار و نینو لاحیف😂 اصلا عالی میشن... آدرین: نخند / مرینت: وای وای ادرین تو از کجا میدونی😂 / آدرین: نینو بهم گفت / مرینت: خب چرا به من میگی😂 / آدرین: چون تو دوست صمیمیش هستی و میتونی راضیش کنی / مرینت: ببین به نظرم خیلی بهم میانا ولی، به نینو بگو اگه جونشو دوست داره اصلا بحث رو پیش آلیا پیش نکشه چون به چخخ الهی میره😂
آدرین: خب چیکار کنم بچه افسرده شده / مرینت: اصلا حرفشو نزن بزار من خودم ازش حرف میکشم اما الان نه یکم صبر کنید... وای خدا😂 / آدرین: باشه ولی.. مرینت بهت گفتم نخندی... راستی الان ما چه کوفتی سق بزنیم؟! / مرینت: وا به من چه برو نیمرو بخور مگه من ننتم غذا بزارم دهنت / آدرین: واقعاا بدبخت اون پسری که گیر تو بیوفته (بچم هنوز نفهمیده چی به چیه😂) / مرینت: محض اطلاعت من قسم خوردم سینگل بمیرم!😑 / آدرین: خیلیا این چیزا رو گفتن... تو تا کمتر از دوسال دیگه شوهر میکنی این خط، اینم نشون! / مرینت: آها اونوقت تو میخوای منو بگیری؟😑 اخه خنگول کی میاد منو بگیره / آدرین: مگه تو چی کم داری... خوشگل که هستی، خفن و باحال که هستی، قوی هستی، هیکلتم که عالی.. خیلیم دلشون بخواد.. (وای وای چرا این بحث کثیفو شروع کردم😂) / مرینت: ببخشید؟!🤨 / آدرین: چیه مگه دروغ میگم؟ دختر به این خوشگلی.. با اون چشمای اقیانوسیت هر پسری روانیت میشه.. / مرینت: اقیانوسی چیه چرا مبالغه میکنی بچه؟ چشمام آبیه سادست همین... / آدرین: اوک باشه پس چشمای منو توصیف کن... / مرینت: یه جفت چشم سبز نعنایی که مثل زمرد میدرخشه... نگاهی گرم و درخشان که انرژی ازشون میزنه بیرون.. آدم محوشون میشه🤤 / آدرین: آه بیا بفرما... / تازه فهمیدم چه غلطی خوردم😐 خودمو جمع و جور کردم و سعی کردم درستش کنم... مرینت: فکر کنم این بحث به جاهای خوبی ختم نمیشه به نظرم بریم بخوابیم فردا کلی کار داریم! / آدرین: باشه ولی از ما گفتن بود.. اعتماد به نفس داشته باش / مرینت: آدرین... جوری خفت میکنم که دیگه نتونی زر مفت بزنیا... گم میشی بری بخوابی یا از روش مرینتیم وارد بشم؟😒 / آدرین: رفتم رفتم.. اعصاب نداریا..😂
(فردا صبح بعد از صبحانه) بعد از صبحانه تصمیم گرفتیم بریم تو شهر یه گشتی بزنیم تا یه خبری از خانوادم پیدا کنیم یا سرنخی چیزی... اما آدرین گفت اول میره حموم بعد... منم قبول کردم و نشیتم رو مبل شروع کردم کتاب خوندن... که یهو آدرین از تو حموم داد زد: مرینتتت آب سردهه / مرینت: وای خدا خب به من چه چیکار کنم... / آدرین: الان سرما میخورم🥶 / مرینت: محکم باش پسر تو میتونی / آدرین: چرا چرت و پرت میگی بچه یخ زدم.... پوفی کشیدم و کتاب رو پرت کردم روی مبل... رفتم پشت در حموم وایسادم: الان بگو من چیکار کنم همون کارو میکنم / آدرین: نمیخواد دیگه دارم با اب سرد میام بیرون.. فقط اگه سرما بخورم تقصیر توعه / مرینت: باشه بیا... / آدرین: نمیری اونور؟ همینجوری بیام بیرون؟!😑 / مرینت: اوه نه وایسا میرم تو تراس.... خلاصه که رفتم تراس تا آدرین لباساش رو بپوشه... تکیه دادم به دیوار و دست به سینه منتظر موندم..! همونجوری که من تو تراس بودم و ادرین گوشه اتاق بود و فقط صدای هم رو میشنیدیم گفت: مری خانوم؟ به جا اینکه کتاب بخونی اینترنت سرچ میکردی ببینیم باید چه غلطی بکنیم...😶 وای دهنش یه لحظه قفل نمیشه.. مرینت: کاری نداره میریم تکتک خونه هارو میگردیم تا خانم و آقای دوپنچنگ رو پیدا کنیم.. / أدرین: دیوونه اینجوری که تا سال بعد طول میکشه... / مرینت: نقشه ی دیگه ای داری؟ / آدرین: نه😁 / مرینت: پس چرت نگو.... یهو در حالی که حوله رو سرش بود و داشت با موهاش ور میرفت از پشت سرم ظاهر شد.. آدرین: به پلیس نگیم؟! ... برگشتم سمتش و گفتم: نخیر ایده وحشتناکیه... / آدرین: چرا / مرینت: چون ما نمیدونیم اونا کین.. چیکارن و بعد از دیدنمون چه واکنشی نشون میدن..

آدرین: دقیقا برای همین دارم میگم به پلیس بگیم... اگه اون عموت بود نمیدونم راجب پدر و مادرت چی بگم😐 / مرینت: ریچارد گفته بود میخواد از پدرم انتقام بگیره... پس فکر کنم احتمالا باید نقطه مقابل همدیگه باشن درسته؟! / آدرین: ممکنه... ولی انتقام برای چی؟ و اینکه انتقامش چه ربطی داره به تویی که اصلا تا حالا پدر و مادرت رو ندیدی؟ / مرینت: از من نپرس چون نمیدونم.... با یه حرکت حوله رو از سرش بیرون کشید و گفت: خب دیگه بریم که کلی کار داریم... راستی تو نمیخوای دوش بگیری؟ / مرینت:نخیر من دیروز صبح زود خونه شما قبل از پرواز تو خواب ناز بودی حموم بودم عزیزم😑 / آدرین: سحرخیزم هستی... / مرینت: آره هستم خرس گنده که تا نیم ساعت قبل پرواز خواب بودی.. (از اونجایی میگه که اینا بعداز ظهر پرواز داشتن😂😐) آدرین: مزه نریز بجنب باید بریم... / مرینت: چشم... / آدرین: قربون چشمت... ها.. چی...؟ چی گفتم... نه نه.... منظورم این بود ک عا باریکلا دختر خوب بپر بریم😁 .... رفتم تو اتاق طبقه بالا که لباس خوابم که هنوز تنم بود رو عوض کنم... خب حالا چی بپوشم😭 (بدترین انتخاب دنیا😂😭) از توی کولم یه هودی به رنگ صورتی کمرنگ درآوردم و پوشیدم.. با یه شلوار مشکی.. خب با موهام چیکار کنم؟ آها... از کنار بافتمشون... آرایش خاصی هم نکردم... فقط یکم برق لب و پنکیک زدم... (پسرا بیخودی تلاش نکنید هیچوقت نمیفهمین اینا چین😂😐)

Adrian💚: مرینت رفت که لباس بیرون بپوشه.. من احمقم که از حموم اومدم لباس تو خونه پوشیدم مجبور شدم دوباره تعویضش کنم😐 رفتم تو اتاق.. چی بپوشم؟ انتخاب راحتیه! (وقتشه سلیقه پسرونمو بسنجم😂😐) یه تیشرت سفید پوشیدم با یه کت مشکی.. و البته شلوار مشکی... موهامو تا تونستم صاف کردم و بعد خیلی خوش حالت وایسادن... اصلا من از هر انگشتم یه هنر میباره باید میکاپر میشدم😌 (مغرور جذاب لعنتی ک میگن همینه ها😐) از اتاق بیرون رفتم و با یه تیپ فوق محشر از مرینت مواجه شدم که نمیدونستم باید باهاش چیکار کنم.. (الان منظورشو میفهمید😂) بهت زده خیره شدم بهش... مرینت: چیه چرا مث بز منو نگا میکنی خوشتیپ؟ / آدرین: مرینت مرینت مرینت😖😍 / مرینت: وا چته.. چی شده؟ / آدرین: میخوام یه کاری کنم اگه نکنم میمیرم...😍😭 / مرینت: خب چی شده چیکار میخوای بکنی؟ ... مث بچه ها پاهام رو میکوبیدم زمین.. حالتی که انگار که زیر پام داغ شده بود... دیگه طاقت نیاوردم و آنچنان پریدم بغل مرینت.... یا بهتره بگم شیرجه زدم تو بغلش که جفتمون پرت شدیم رو مبل... (عررر چر دارم مث خر میخندم😂😐) (نکته: الان مرینت افتاده رو مبل ادرین هم روشه😐) مرینت: میتونم بپرسم چرا اینکارو کردی روانی؟!😑... لبمو (اقا خانواده نشسته خواهشا رعایت کنید🤐 ٫ آدرین: میزاری صحنه آدرینتی درست کنم یا نه؟ ٫ باش درست کن) لبمو کوبیدم روی لباش...
(اولین *** در داستان اتفاق افتاد عررر😍😂) ((یه چیزی تو مایه های سکانس قسمت کیوپید سیاه رو تصور کنید😁)) مرینت اولش خیلی عصبانی شد و حس کردم میخواد سرمو از تنم جدا کنه... اما بعد آروم شد و همراهی کرد... (زیر ۱۲ سال و پسر ها همه گامشید بیرون😐) چشم هامو بستم و سرم رو کج کردم تا راحت تر باشم... اونم همینکارو کرد... بعد دیدم آروم دستاش رو دور سرم گذاشت... خیلی حال داد😻 به عنوان یه پسر ۱۹ ساله خیلی عجیبه ولی اولین تجربم بود.. حیف که کوتاه بود و فقط ۱ دقیقه همراهی کرد و بعد به ناچار ازش جدا شدم... خیره شدیم به هم.. مرینت مثل لبو سرخ شده بود... آروم از روش کنار رفتم و دستم رو سمتش دراز کردم... گرفت و آروم بلند شد... همچنان تو شوک بود و البته خیلی سرخ و لپ گلی...😂😍 اخه دست من نبود ک.. خیلی کیوت شده بود! یهو دیوونه شدم... اصلا نفهمیدم چه غلطی کردم... (دخترا تیپ کیوت نزنید واگرنه ب سرنوشت مری دچار میشین😐) روبروم وایساد اما تو چشمم نگاه نکرد... و تنها چیزی که زیر لبش زمزمه کرد این بود که... *بریم* ... فکر کنم شانس آوردم که زندم... اخی دلم برا خودم سوخت... من سینگل به گور بدبخت😭😂 خلاصه که رفتیم بیرون و شروع کردیم کفش پوشیدن... آدرین: امم.. از دستم ناراحت شدی؟ / مرینت: میشه راجبش حرف نزنیم؟ / آدرین: اگه تو میخوای.. باشه.. فقط خواستم بگم متاسفم / مرینت: نه مشکلی نیست (اوووههه مرینتووووو😂😂😍) / آدرین: پس میشه دستتو بگیرم؟ / مرینت: نمیشه بهتون رو دادا.. نخیر.. راه بیوفت بریم بجنب.. / آدرین: چشم😕
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چ.ج : آهنگ شب عشق را پلی مینومایم
هم را در بغل هم میجوشانم
مونحرف بازی
مونحرف بازی
عروسی
خوشحالی
عررررررررررر چه نازز🤧🤧🤧🤧
یییسسسس ج. چ: میراکولر نیسم ولی میبینم داستاناشو میخونم طراحیشو میکنم وللییی انیمه ای 😂
این چجوری رد نشد آخه 😆 من ۱۲ سالمه مجوز دارم برید اونور 😆
عرررررررر اولین صحنه ادرینتیییییییی😍🤩
چالش : در یه کلمه توصیف کنم...... افسردگی...
وییییی اجی من یازده سالمه خخخخخخخ😹😹😹😹😹😹چجوری رد نشددددددددد😐😐😐😐😐😐😐😐😐😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒
جرررر😐 رد نشد دیگه احتمالا طرفدارای داستان منتشر کردن😂
👌😐اره
عالیـــــــــ عاجو❤
جچ: نمد داستان میراکلسی تا دلت بخواد هس تنها کاری که ازم بر میاد همینه💔😁
چه عجب صحنه آدرینتی😂❤🙌🏻
مرسی
اهوم
یح😂
عالییییییی بوددد😻😻😻
موندم چه جوری رد نشد😐 ولی خوب شد رد نشد😂
جچ: نچ😐 فقط میشینم مثل احمقا از اول فیلم رو نگاه میکنم و رمان مینویسم میخونم 😐😐
مرسی❤
رد نشد چون ک آجیام بررسیش کردن😂
ولی من امیدم رو بعد میراکلس برا زندگی کردن از دست میدم😐
اجولی جون من بازم پارت 23 رو تو صف بررسی دیدم :] امیدوارم منتشر بشهههه :|
اخ قربون دستت😂
آجییی من دارم میمیرمممم😭😭😭
حلالم کننن
احتمالا تا این پیام منتشررر بشههه من مردمممتااننمخک
فقط یک درخواست دارم
به خاطر شادی روحممممم پارت بعدی رو بذار 🤣🤣🤣🤣 ایسگا شدی 🤣🤣
اجی سکتم دادی ای بابااا😐 خل شدم ب خدا😂 چشم میزارم