16 اسلاید صحیح/غلط توسط: مهسا انتشار: 3 سال پیش 9 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
که یهو پدرو مادر اومدن و گفتن چی شده چرا با خودت حرف میزنی گفتم از دست پلگ دیونه شدم به خاطر این پنیرهای مسخره که می خوره گفتن چرا گفتم چون کاری کرده که تیکی کممبر می خوره و منو تهدید کرده که اگه از این به بعد براش کممبر نخرم به پلگ میگه یه کتاکلیزم حرومم کنه اونا هم دهنشون یه متر باز شد😮 گفتن
حالا تیکی کجاس گفتم پیش پلگ و ادرینه تا بتونه هم پنیر بخوره هم پیش پلگ بخوابه و حالا مجبورم تا ابد با خودم کممبر داشته باشم 😢 خب دیگه شب بخیر اونا هم گفتم. شب بخیر و منم رفتم و خوابیدم دیدم ساعت 2شده گفتم فردا عمرا بیدار شم حداقل تا ساعت 9 و نیم خوابم .(خب الان ساعت 7و نیم فرداس و تیکی مرینت رو بیدار نکرده)از
ترس تیکی سریع از خواب پاشدم کامپیوتر رو روشن کردم و 50قالب بزرگ کممبر سفارش دادم و رفتم آدرین رو بیدار کنم تا بریم مدرسه و به بچه ها گپ بزنیم رفتم در زدم و رفتم تو اتاق آدرین و به تیکی و پلگ گفتم بیدارشن و پنیر بخوریم تا انرژی بگیرن تا بریم مدرسه و گفتم 50تا کممبر هم سفارش دادم تیکی پرید هوا و داد زد هورااااااا که یهو ادرین از خواب پرید و گفت کجا آتیش گرفته گفتم هیچ جا فقط تیکی یکم جو گیر شد تمام کوامی ها هم از خواب پریدن و
اتاق رو فرستادن رو هوا انقدر جیغ و داد کردن که یهو تیکی و پلگ و بقیه به علاوه ی تاکی تبدیل شدن به انسانها خیلی تعجب کردیم پلگ گفت تیکی امروز تولدمون نیست مگه نه تیکی هم گفت نه تولد مون نیست پس یعنی پلگ گفت پس یعنی باهم گفتن داریم پدر و مادر میشیم 🐾من و مرینت کپ کردیم گفتیم چیییی گفتن یعنی ما داریم بچه دار میشیم.مرینت گفت تبریک میگم مبارکتون باشه منم گفتم
پلگ رفیق واقعا بهت تبریک میگم راستی شما چرا هم سن مایین گفتن هر سنی که دارنده ی میراکلس ما داشته باشه ما هم همون سنیم و یعنی باید با شما بیایم دبیرستان گفتیم واو باشه حالا بیاین بریم صبحونه بخوریم گفتن باشه وقتی رفتیم بیرون مادر رو پدر کم مونده بود سکته کنن گفتن اینا کین و چرا این همه زیادن من و آدرین یه نگاه به هم کردیم و زدیم زیر خنده و گفتیم
اینها همون کوامی ها هستن که به یه دلیلی انسان شدن گفتن چه دلیلی گفتم پدر و مادر شدن تیکی و پلگ. پدر و مادر داشتن شاخ در میاوردن و گفتن پس بقیه چرا انسان شدن گفتم خب اونا هم بچه هاشونن و اینا هر وقت انسان بشن بچه هامون هم انسان میشن اونا هم گفتن اها راستی مبارکتون باشه گفتن ممنون و سرخ شدن و ما گفتیم فقط نمی دونم که چطوری این همه کوامی که الان آدم شدن تو ماشین و تو کلاس جا میشن باید پیاده بریم مدرسه گفتن باشه برین
اما بعد از صبحونه 🐞:گفتیم باشه و رفتیم صبحونه خوردیم و گفتیم راستی شما باید لباس هاتون رو عوض کنین اینا یکم قدیمی شدن گفتن باشه آدرین پسرا رو برد تو اتاقش و منم دخترا رو برم تو اتاق خودم و بهشون لباس دادم همه شکل هم شده بودیم آدرین و پسرا هم همین طور که تیکی و پلگ گفتن باید هویت هاتون رو به مردم پاریس بگین البته ۹ماه دیگه بعد این کوچولو گفتیم اوکی حله حالا بیاین بریم و رفتیم مدرسه وقتی رفتیم مدرسه
به آقای داماکلیس گفتیم ما می خوایم دوستامونو رو اینها ثبت نام کنیم اونا از نیویورک اومدن گفت چند نفرن گفتیم اوه زیاد نیستن تقریبا 16نفر .گفت 16نفرررررر گفتیم بله 16نفر گفت باشه امروز امتحانی ببرینشون سر کلاس تا ببینم چی میشه. گفتیم ممنون آقا داماکلیس.و رفتیم بیرون پیش بقیه و گفتیم بریم امروز امتحانی میاین سر کلاس با آقای داماکلیس حرف زدیم گفت امروز امتحانی بیان تا ببینم چی میشه.خب بریم دیگه. گفتن باشه بریم.
رفتیم تو کلاس و گفتیم شما این بیرون بمونین تا ما با خانم بوستیه حرف بزنیم که وقتی اومدین گیج نشه .گفتن باشه.رفتیم تو و سلام کردیم گفتم خانم بوستیه امروز چند تا از دوستای ما اومدن و امروز با اجازه ی آقای داماکلیس امروز امتحانی می خوان بیان سر کلاس .گفت خب چرا وایسادین بگین بیاد تو و معرفی شوند کنید
گفتیم چشم و رفتیم و گفتیم بیاین تو بچه ها وقتی اومدن تو دهن بچه ها و خانم بوستیه باز مونده بود.گفتن شما چقدر دوست دارین گفتم آره همین امسال دوست شدیم حلت با اجازه ی شما معرفی شوند کنیم گفت بفرماید اول تیکی اومد جلو و گفت سلام من تیکی هستم بعد پلگ اومد و گفت
سلام من پلگ هستم بعد ویز و تیرکس اومدن و گفتن سلام ما ویز و تیرکس هستیم و بقیه هم به نوبت اومدن و خودشون رو معرفی کردن و بعد همه باهم گفتم از آشنایی با شما خوش بختیم اونام گفتن هم چنین و گفتن مرینت آدرین فعلا می تونین به خانم بوستیه بگین که همون دوتا هستین گفتیم باشه گفتیم خانم بوستیه ما علاوه بر اینکه دوقلو هستیم لیدی باگ و کت نوار هم هستیم خانم بوستیه گفت دوقلو؟لیدی باگ و کت نوار؟شاگرد های من؟
گفتیم بله و چون ما نمی تونستیم می تونیم بگیم گفتیم این بچها از نیویورک اومدن.اونا همون کوامی هامونن که امروز صبح به یه دلیلی انسان شدن گفتین تیکی پلگ بیاین اینجا اونا هم اومدن ازشون پرسیدم خودتون میگین یا ما بگیم گفتن خودتون بگین گفتیم باشه دلیلش پدر و مادر شدن این دوتاس و همه ی اینا بچه هاشونن.اونا گفتن تبریک می گیم و بعد پرسیدن چرا بچه ها و پدر و مادرشون هم سنن گفتم چون
هر سنی که هولدر شون باشه اونا هم همون سن میشن مثلا ویز صاحب قبلیش 182سالش بود و حدود 9ماه دیگه بعد به دنیا اومدن این کوچولو کشف هویت داریم تو اخبار با نادیا شاماک.که یهو یه پیام اومد به گوشیم از طرف پدر بود توش نوشته بود هم کلاس ها و معلمان رو دعوت کن برای پس فردا به مناسبت از کما در اومدن مادرتون نوشتم چشم پدر
گفتم :راستی پدر الان پیام داد و گفت همگی بیاین خونه ی ما چون مادرمون هم دیشب پیدا شد. بچه ها گفتن چی مادرتون پیدا شد .مگه مادرتون نمرده بود گفتیم نه پدر مجبور شده بود اینطوری بگه تا دست از سرش بردارن مادرمون خیلی وقت پیش رفته بود سفر تو اون سفر سکته می کنه میره تو کما و تازه دیروز بهوش اومد و تا به اینجا برسه دیگه ساعت نزدیک 1و نیم بود
دیگه شما ندیدینش بعد رو کردم به خانم بوستیه و گفتم شما هم بیان خوشحال میشیم گفت باشه ممنون اگه تونستم میام گفتم باشه ممنون .خب درس رو شروع نمی کنین البته خانم میشه فعلا اینها پیش هولدر هاشون بشینن البته اگه بخوان.از شون پرسیدم مشکلی نیست گفتن اگه هولدر هامون مشکلی نداشته باشن مشکلی نیست
به بچه ها همیشگی کلاس گفتم شما مشکلی ندارین اونام گفتن نه مشکلی نیست گفتیم پس ویز تو برو پیش نینو تیرکس تو هم برو پیش آلیا فلاف برو پیش الکس شوپو پیش کیم کالکی پیش مکس پالت پیش کلویی مولو پیش میلن و بقیه هم خودشون برن پیش هولدر هاشون به تیکی و پلگ هم گفتیم شما هم پیش هم بشینین که پلگ حواسش به تیکی باشه که مشکلی براش پیش نیاد
16 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
0 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)