با کله افتادم وسط ماشین . بقیه اعضا هول شده بودند و هی ازم میپرسیدند خوبی؟ اروم سرمو آوردم بالا و با لبخند ترسناک نایلون گرفتم جلوشون و گفتم( بی زحمت این یه لحظه دست شما باشه .) نایلون ازم گرفتند . کامل بلند شدم و با لبخندی ترسناکتر از قبلی گفتم (کی اینکار رو کرد؟ )همه دستشان را روی یک مرد گردن کلفت گذاشتند . گفتم (آوا واقعا ؟ چه جالب.) بعد قیافم به طور ترسناکی جدی کردم و گفتم (از گردن کلفتایی مثل تو متنفرم) و با سرعت طوری که نفهمید نزدیک شدم و با لگد یکی زدم زیر چونش . و بعد با مشت زدم تو صورتش طوری که ۱ متر و ۱۶ سانتیمتر اونطرف تر پرتاب شد . (من خیلی دقیقم😏😎)بعد خیلی کیوت دوباره لبخند زدم و نزدیک ماشین بی تی اس شدم . ازشون تشکر کردم ، داشتم با شادی میرفتم که یک دفعه صدای شکمم بلند شد . با ناراحتی گفتم (همش تقصیر هینا و کاترینا هست .) اعضا رو به من کردن و گفتن( میای بریم غذا بخوریم؟ )با تعجب گفتم( اگه شیرینی هم باشه قبوله . ولی اول برم اینا رو بزارم تو ماشین و به یونهو بگم بره خونه ، اخه هوس پیاده روی کردم .)
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
وی وییییییییییی برا منم ازین پنکیکا بخر:/برا اونا گزاشتی خب پ من چی؟ :/
عالی بود
همش هم کامنت میدمXD
عالی بود💜