
مرینت : چته متیو چرا داد میزی گوشم کر شد . آدرین : متیو خف.ه شو و بل زحمت بتم.رگ . متیو: بفهمی مرینته بازم.....آدرین: مری. (و از رو تخت میفته سرش میخوره تو کشو لیوان آب میریزه آبش رو سورتش بلند میشه میخواد بدو لیز میخوره دستش میخوره به چوب لباسی چوب لباسی انتقام میگیره میفته رو کمرش لباسا میفته روش آدرین میشه حاجی 😐. آدرین: آنقدر بلا سرت میومد دیگه نمی نوشتی . من: چرا می نوشتم 😐. آدرین: 😐) آدرین: گوشیو برداشتم گفتم ا الو مری کجایی میدونی شب و روز ندارم یه لحظه هم نخوابیدم .متیو: تو که راست میگی😒. آدرین: چرا ازم فرار میکردی واسه چی من من نمی خواستم آنقدر زووود ق.ش.قم رو از دست بدم .
جک: این چه زری زد😐 . گیلبرت : با جفت پا بیام تو دهنش😐. رایدر : زده به سرش😐 . لوکا : فاتحه تو بخون😐 . آندره : تنش می خواره 😐. مرینت: همتون خ.فه شین 😐. آدرین: الان .....میتونم یه چی بگم . همه به جز متیو و آدرین : نههههههه!!😡. متیو : خواهش صدای گوش خراش اینو ببرین . اذرین: با کف پام کله متیو رو به دیوار چسبوندم و گفتم ب.بر😐.
مرینت: تو یادت میاد که... آدرین: آره یادم میاد الان دقیقا پشتتونم. مرینتو از پشت بغ..ل کردم گفتم دلم واست تنگ شده بود بانوی من .مرینت هاا!😳. جک : فقط من میخوام یا جدی جدی احساس میکنم مشت و لگد تو راهه . رایدر: منم میخوام به این بینوای روا.نی کمک کنم که زود تر فاتحه بخونه 😐. آندره . ناتانایل: منم میخوا میخوام یکیو بزنم . آدرین: اِ ناتانایل 😟. مرینت: منم میخوام ای زدهی تخمم مرغ و سرویس کنم . املی : آدری!!! به خاطر تو من مرغ شدم منه به این خوشگلی از دست منم در امان نمی مونی .
گابریل: چیزی به پسرم نگید همه بی زحمت برن استراحت کنن لوکا با تو کار دارم . لوکا: من😧. گابریل: بله . آدرین: همه رفتیم تو پذیرایی. جک : خب چه کنیم ام مری کجاست . آدرین: میرم ببینم . رفتم تو اتاق مری داشت لباس عوض میکرد یهو تو ذهنم اومد که مرینت حتما از من خوشش نمیاد پس با یه شخصیت دیگه به دستش میارم با قدرتم یه چند تا پارچه سر هم کردم و یه لباس گربه ای درست کردم(لباس گربه سیاه یا کت نوار ) بازم داشت یه لباس میپوشید که دامنش کوتاه بود آستین نداشت و صورتی بود مو هاشو قشنگ بسته بود (مو های مری تا هم اندازه خودش یوم بلند تره . )زیپ شو بالا کشید و گفتم سلام پرنسس . مرینت: یه صدا شنیدم سریع برگشتم یه سیاه پوش بود چی بود نمی فقط می ترسیدم منم فقط قدرت درمان رو داشتم چی کار کنم . آدرین: اون ترسیده بود چند ثانیه گذشت و یهو صدای بلندی اومد همه گفتن یکی مری رو دور کنه. منم معطل نکردم مری رو بلند کردم رفتم بیرون (از پنجره رفت)مرینت: به خودم اومدم دیدم یارو منو برده جنگل
مرینت: رو پاهای سیاه پوش نشسته بود و تو چشاش زل زدم یهو متوجه شدم یه چیزی سرم و می کشه 😳یهو سیاه پوشه خندید . آدری: وای خدا ندز.دنت اینجوری که تو میکنی رود خونه هم میخواد تو زن.ش شی🤣. مرینت: پشتم و نگاه کردم مو هام تو رود خونه بود و داشت همراه با آب می رفت به خودم اومدم و سریع پاشدم و گفتم بیا کمک کن اگه موهام خیس شن چهار نفر باید با سشوار این جا باشن موهامو خشک کنن . آدرین: از جام بلند شدن چون یهو لیز خوردم رو مرینت افتادم و باهم افتادیم تو رود خونه . نفسم و حبس کردم که دیدم مری دهنش بازه و ....
تماااااام برید خونه هاتون 😁 این پارت تموم شد اگه خوشتون اومد لایک کنید و کامنت بزارید ممنون 🍓🌹
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی فقط من برم از پارت اول بخونم تا بفهمم قضیه چیه
خیلی ممنونم آجی جونم
باشه عزیزم
فالویی خوشگلم بفالو
چشم
میسی