🐾:داشتیم شاخ در میآوردیم گفتیم ما لیدی باگ و کت نواریم .پدر گفت میدونم.مرینت که داشت سکته میکرد و حسابی جا خورده بود.گفت چطوری میدونین که ما لیدی باگ و کت نواریم .گفت 😑پس دوربین مدار بسته چکارس .ما تازه دوزاریمون افتاد .گفتیم آها.بعد مرینت گفت پدر شما میدانیم ارزو کردن با میراکلس های ما چه بهایی داره.گفت نه چه بهایی.گفت اگه با معجزه گرهای ما ارزو کنید من و آدرین میمیریم.پدر با تعجب داد زد چیییییییی بعد آروم گفت راهی نیست که شما نمیرین و مادرتون هم زنده شه .مرینت گفت
من یه راهی دارم .🐞:پدر گفت چی من و ناتالی چند ساله که داریم تلاش میکنیم تو چطور تو چند دقیقه راه حل رو پیدا کردی .گفت وقتی ابر شرورا میان تو مدت کمی راه حل رو پیدا می کنم اینم مثل همون هاس.🦋:🤦کوبیدم رو پیشونیم گفتم عجب من خنگم اصلا حواسم نبود حالا راه حلت چیه ؟گفتم دو تا راه هست گفتم چه راهی یکی از راه ها اینه که منو اکوماتیز کنی. گفت چیی گفتم یا اینکه میراکلس هاتون رو بدین آدرین هم بده و منم میراکلس باکس رو بیارم و
و با تموم معجزه گرهای تبدیل شم و یه میراکلس جدید بسازم که هم قدرت مطلق باشه هم بهایی نداشته باشه.پدر گفت راه حل دوم بهتره گفتم پس من برم میراکلس باکس رو بیارم و میراکلس کاراپیس و ریناروژ رو هم بگیرم و بیام گفت باشه پس برو و زود برگرد گفتم باشه اول جعبه رو میارم بعد میرم. رفتم میراکلس باکس رو آوردم و دادم به آدرین و کوامی ها رو آزاد کردم و گفتم نگران نباشین پدر و آدرین میدونم.🐵🐰🐯🐱🐷🐮🐉🐴🐍🐁🐕:چی پدررررر گفتم حالا بعداً براتون توضیح میدم(اینجا استاد فو حافظش رو از دست داده و مرینت نگهبانه)
رفتم میراکلس های کاراپیس و ریناروژ رو گرفتم و گفتم بعداً براتون میارمش برا یه کاری لازم دارم و رفتم .پدر و آدرین منتظرم بودن پدر میراکلس طاووس و پروانه رو بهم داد .گفتم حالا ببرمون جایی که مامان هست گفت جعبه رو برداریم و دنبالم بیاین بردمون پیش تابلوی مامان و چند تا دکمه رو فشار داد و رفتیم پایین و دیدیم مامان تو یه محفضه ی شیشه ایه بعد مرینت تمام معجزه گر هارو پوشید . میراکلس گربه پروانه طاووس اسب خرگوش میمون موش خوک ببر اژدها لاک پشت روباه و بقیه و گفت تیکی اسپاتس آن پلگ کلوز اوت تیکی پلت ترکیب شین
لایک و کامنت پلیز
بای راستی داستان قراره گیج کننده باشه با یه فیلم ترکیب میشه.بگید چند سالتونه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)