داستان اولین قسمت (۱)
هیچ وقت اون روزی رو که اسمم رو تو روزنامه جز قبول شدگان
کنکور دیدم یادم نمیره .چنان جیغی زدم که ب*غ*ل دستیهام کپ
کردن. ولی خوب من اصال به روی مبارک هم نیاوردم .تازه وقتی
اسم شیرین رو هم پیدا کردم که دیگه نگو .
دو تایی پریدیم همدیگرو ب*غ*ل کردی و هی جیغ زدیم و باال پایین
پریدیم .(جای مادرم خالی بود که بهم چشم غره بره (
از خوشحالی نمیدونست چکار کنم .بالخره بعد از اون همه خرخونی
قبول شده بودم .اون هم رشته دل خوام.یک نفس تا خونه دویدم تا
این خبر رو به خانوادم بدم .
کلید رو انداخت و قفل در رو باز کردم.مادرم طبق معمول تو
آشپزخونه بود
.هستی هم داشت کارتون میدید .تا من رو دید گفت :م*س*تانه چی
شد؟ قبول شدی؟
خواستم کمی سر به سرش بزارم .قیافه ناراحت بخودم گرفتم گفت
:دیدیچی شد؟تمام شب بیداریهام،کالس رفتنهام همه به هدر رفت .
هستی سرش رو با تا سف تکون داد گفت :از اولش هم معلوم بود
.آقا جون الکی هی میگفت قبول میشی غصه نخور ....آخه کی با
شب بیداری فیلسوف شده که تو دومش باشی .حاال غصه نخور انشاال
سال دیگه قبول میشی .البته اگه از حاال پای درست بشینی
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
عالیییی بود مرسی عزیزم حتما تست هاتو منتشر میکنم
مرسی
قشنگ بو
سلام تروخدا تست هامو منتشر کن به ترتیب الان یه داستان نوشتم سه پارت داره پارت یک و سه منتشر کردن پارت دو رو نکردن اسمش تمنای وجودم هست منتشر کن پارت دو رو خواهش میکنم😢😞❤️🧡💛💚💙💜🤎🖤🤍♥️ 🙏🙏
منتشر کردم
عزیزم یه تست دارم اسمش معرفی من لطفا منتشر کن🙏
توی لیست انتشار من نیست