12 اسلاید صحیح/غلط توسط: ♡soyun♡ انتشار: 3 سال پیش 2,199 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
از زبون عمه ا.ت نقشم گرف (بچه ها عمه ا.ت اون حرفارو زده بود ا.ت چون خابالو بوده فک کرده اون حرفارو مامان ا.ت زده مامان ا.ت اون لحظه دستشویی بوده و اینا همشون نقشه بوده)
بعد دو روز از بیمارستان مرخص شدم و رفتم خونه جیمین ^نمیخای بگی این اتفاقا برای چی افتاده؟ £اگر بگم به کوک میگی؟؟ ^نه £میگی میدونم ^قول میدم ا.ت بگو ببینم چی شده همه چیرو براش تعریف کردم ^چرا بهش نگفتی؟؟ £نمیخام از مادرش متنفر بشه اوپا لطفا تو هم هیچی نگو بهش لطفاااا ^باشه فقط اینو بدون که من همیشه پشتتم یک هفته گذشت امروز روز دادگاه بود میخاستیم از هم طلاق بگیریم از خاب بیدار شدم ی دوش گرفتم لباسامو عوض کردم و با اوپا سوار ماشین شدیم من پیش اوپا میموندم نمیزاشت برم خونه خودم میترسید بلایی سره خودم بیارم راه افتادیم سمت دادگاه وقتی رسیدیم با چهره پر از نفرت جونگ کوک و مادرش روبه رو شدم
نمیتونستم تو چشاش نگا کنم خب حق داش من باعث مرگ بچش شدم بی اختیار اشکام سرازیر شد به بچم که فک میکردم فقط گریه میکردم اما الان نباید گریه میکردم اشکامو پاک کردمو وارد شدیم (علامت قاضی€) €اقای جئون جونگ کوک شما میخاید از همسرتون جدا بشید؟؟ *بله €دلیلش رو میشه بگید *اون بچه من رو کشت بچه ای که هنوز به دنیا نیومده بود €خانم ا.ت شما نمیخاید چیزی بگید £نه فقط لطفا زودتر جلسه رو تموم کنید من حالم اصلا خوب نیس €یعنی شما هم میخاید از اقای جونگ کوک جدا بشید؟؟ £بله €👨⚖️حکم .......
از دادگاه خارج شدیم میخاستم برای اخرین بار ب.غ.ل.ش کنم اما مطمئنن منو پس میزد رفتم جلوش £موفق باشه اقای جئون جونگ کوک درسته ازم متنفر بود اما هنوز ع.ش.ق.ش رو نسبت به خودم میتونستم تو چشماش ببینم *تو هم همینطور نمیدونستم کارم درسته یا اما سریع بدون اینکه چیزی بهش بگم ب.غ.ل.ش کردم و سریع از اونجا دور شدم
رفتم خونه اوپا رفتم تو اتاقمو تمام عکسامونو نگا کردم و بی صدا اشک میریختم 😢😢😢(طبیعیه دارم عر میزنم؟)
صدای در اومد حتما اوپاعه اومد تو اتاقم ^بعد از اینکه ب.غ.ل.ش کردی لبخند زد میدونستی ؟ اون هنوزم دوست داره £اما دیگه همچی تموم شد اوپا اومد پیشم نشست به ی ا.غ.و.ش نیاز داشتم تا گریه کنم بدون معطلی رفتم ت ب.غ.ل اوپا و تا تونستم گریه کردم
سه سال بعد
از زبون کوک
۳ سال از جداییمون میگذره هر چند وقت یبار میرفتم پیش پسرا جیمینم میومد ازش حال ا.ت رو میپرسیدم میگف بهتره الان رفته سره کار روپای خودش وایساده ی دختر که کاملا مستقل تازه از کشورم خارج شده اما من هنوزم دوسش نداشتم یعنی داشتم هه خودمم نمیدونم ازش متنفر بودم یا دوسش داشتم
از زبون ا.ت امروز کلییی کار داشتم این هفته تولد جیمین اوپا بود پس تصمیم گرفتم برا دو هفته مرخصی بگیرم و با پرواز برم پیش اوپا دلم براش ی ذره شده به رئیسم زنگ زدم خداروشکر قبول کرد منم برای فردا ی بلیط گرفتم وسایلمو اماده کردمو خابیدم با نوری که به چشمم میخورد از خاب بیدار شدم ساعت ۷ صبح بود سریع بلند شدم ی دوش گرفتم و اماده شدم استایل ا.ت
چمدونمو ور داشتم و رفتم فرودگاه بعد چند ساعت رسیدم با تمام وجود نفس میکشیدم دلم برای اب و هوای سئول تنگ شده بود زنگ زدم به اوپا ببینمکجاس (جیمین نمیدونس ا.ت اومده سئول) ^الو ا.ت خوبی؟؟ £سلام اوپا خوبم چطوری؟؟ ^خوبم تو چطوری ؟ £منم خوبم چخبر چکار میکنی ؟ کجایی؟؟ ^سلامتی خونم امروز حوصله سره کارو نداشتممرخصی گرفتم £اهااا امم چشم الان میام اوپا من باید برم رئیسم کارم داره ^باشه برو بعدا حرف میزنیم قط کردم ایولللل مطمئنم از سوپرایزم خوشحال میشه از زبون جیمین با پسرا امروز خونه من موندیم یکم داشتیم حرف میزدیم کوک امروز زیادی تو خودش بود که زنگ در و زدن
^من برم باز کنم جین:اوک رفتم سمت در با صحنه ای که دیدم داشتم بال درمیاوردممم ^ا.تتتتتتت £اوپاااااااا از زبون ا.ت پریدم ب.غ.ل.ش ^دلم برات ی ذره شده بود £منمممم شوگا:جیمین کیه؟ اووو ا.تتتت خوبی؟؟ £شوگااا من خوبم وای دلم براتونکلی تنگ شده بود اوپا دعوتم نمیکنی بیام تو ^خونه خودته خواهر کوچولو خودم بیا تووو رفتم تو پسرا اومده بودندم در باهاشون سلام کردم رفتم تو که چشمم به کوک خورد سره جام خشک شدم £سلام بزور جلو خودمو گرفتم کنترلمو از دست ندم سلام سردی بهم کرد £اممم بد موقع اومدم نمیددنستم وگرنه میرفتم خونه خودم اوپا ^نه بابا چ بد موقعی *راحت باش نشستم پسرا کلی حرف زدن منم ساکت فقط به حرفاشون گوش میدادم
از زبون کوک وقتی دیدم ا.ت اومده خیلییی خوشحال شدم دوست داشتم برم و بعد ۳ سال کلییی ب.غ.ل.ش کنم اما غرورم اجازه
نمیداد خیلی معذب بود شب شد ما با پسرا رفتیم من رفتم خونه خودم وارد خونه شدم رفتم سمت اتاقم اتاقم و پر کرده بودم از عکسای ا.ت هر شب با عکساش خابم میبرد درسته اون .... ولی من عاشقش بودممم از زبون ا.ت پسرا رفتن رفتم پیش اوپا £میدونی چرا اومدم پیشت ؟ ^چرااا؟ £پنجشنبه تولدتههه هااا یادت رفتههه ^وااای راست میگیییی قربون خواهر مهربونم برم منننن £..... هنوز ازم متنفره درسته 😔😔😔اوپا هیچوقت نمیتونم فراموشش کنم من بدون اون نمیتونم من .... ^ بیا اینجا ببینم گریه نکن اونم هنوز دوست داره شاید بخاطر اون موضوع ازت متنفر باشه اما این هیچ تغییری تو عشقش ایجاد نکرده هر وقت منو میدید حالتو میپرسید
£اوپا دیگه حتی نمیتونم تو چشاش نگاه کنم من بچم اوپا بنظرت بچم هم ازم ناراحته اره این طبیعیه همه از من بدشون میاد😢😢😢😢 ^من بدم نمیاد بعدشم اون اتفاق تقصیر تو نبود تقصر مادر کوک و عمه بود چرا نمیخای بفهمی £اوپا میشه تو ترکم نکنی من دیگه جز تو هیچکسو ندارم 😔😔😔 ^من هیچوقت ولت نمیکنم
رفتیم خابیدیم صبح بیدار شدم رفتم پایین اوپا نبودش حتما رفته سره کار رفتم ی دوش گرفتم لباسمو پوشدم ی چیزی خوردم و از خونه زدم بیرون خاستم یکم هوا بخورم استایل ا.ت
با خودم گفتم برم سره خاک پدر مادرم۳ ساله اونجا نرفتم سره راه ی دسته گل گرفتم و رفتم سره خاک
£مامان بابا از اخرین باری که اومدم پیشتون ۳ ساله که میگذره اخرین بار با چشمگریون موقعی داشتم میرفتم امریکا اومدم من هنوز خودمو نبخشیدم حالم اصلا خوب نیس 😔
از زبون کوک
نمیتونستم از فکر ا.ت بیام بیرون چقد لاغر شده بود دیگه مث قبلا نبود چهرش ی غم بزرگی توشون بود درسته مث قبل تیپ میزنه و میخاد ادای کسایی که حالشون خوبه رو در بیاره اما اصلا حالش خوب نبود منم حالم خوب نیس 😔😔 رفتم سره کار داشتم میرفتم سمت اتاق جیمین هیونگ که داشت با شوگا هیونگ صحبت میکرد وایسادم دم در راجب ا.ت بود
^دیشب کلی گریه کرد بعد رفتنتون میگه هنوز خودشو نبخشیده هر چی بهش میگم تو تقصیری نداری همش تقصیر اون عمه ی ... اووف با مادر کوک بود میگه نه تقصیر منه من حتی نمیتونم تو چشای کوک نگا کنم شوگا:ا.ت خیلی شکسته شده دیروزم تا کوک رو دید ی گوشه نشست و هیچی نگف کاش ی بار برا همیشه همه چیزو به کوک میگف ^عمرا این کارو نمیکنه موقعی هم که از بیمارستان مرخص شد با کلی التماس قسم که به کوک نگو برام همه چیزو تعریف کرد نتونستم طاقت بیارم اینا چی میگفتن مامانم چکار کرده مگه *ا.ت باید چیرو برا من تعریف کنه؟؟ ^کوک تو اینجا.....اینجا چکار میکنی ک...کی اومدی؟؟ *تازه اومدم همه چیو شنیدم ا.ت چیرو باید برام تعریف میکرد؟ ^برو خودت ازش بپرس ما نمیتونیم هیچی بت بگیم *چرا نمیتونید بگید؟ ^به ا.ت قول دادیم اگر میخای همه چیوبدونی برو از خودش بپرس به سرعت از اونجا اومدم بیرون به ا.ت زنگ زدم
*الو ا.ت £سلام کارم داشتی؟ *باید باهات حرف بزنم هر چی سریع تر £ب...باشه کجا بیام؟ *بیا همونجایی که خودت میدونی سریع سوار ماشین شدم و راه افتادم سمت خونمون خونه خودمو ا.ت رو هنوز نفروخته بودم
از زبون ا.ت یعنی کوک باهام چکار داشت قلبم تند میزد ی استرس عجیبی گرفته بودم تاکسی گرفتمو راه افتادم سمت جایی که کوک گفت از ماشین پیاده شدم در زدم کوک درو باز کرد *بیا تو £..... نمیتونستم حتی تو چشاش نگا کنم بدون هیچ حرفی رفتم تو £چ....چیزی شده؟ *تو باید بهم بگی که چ اتفاقی افتاده £م..منظورت چیه کار اشتباهی کردم دوباره؟ *نه بگو ببینم ۳ سال پیش چرا میخاستی بچرو بندازی دلیل اون اتفاقا چی بود؟ £من...منظورت چیه؟
*من حرفای جیمین هیونگ و شوگا هیونگ وقتی داشتن حرف میزدن و شنیدم میگفتن تقصیر مامان منو عمه توعه جریان چیه £جریانی وجود نداره *به من درووووغ نگووووووو(با داد)دیوونم نکن من تو این ۳ سال به اندازه کافی دیوونه شدم ا.ت لطفااااا با من بازی نکن بگو جریان چیه زدم زیر گریه £نمیتونم بهت چیزی بگم با عصبانیت به موهاش چنگی زدو بلند شد *گفتم بگووووووووو یهو یکی از گلدونارو شکوند منم جیغی از سره ترس زدم *گفتم بگوووو ا.ت دیوونم نکن لطفااا التماست میکنم تو چشام نگا کننن بگو جریان چیهه توروخدا
£ب...باشه میگم فقط لطفا ارومباش *من.....من ارومم خوبم بگو میشنوم مجبور شدم همه چیرو براش توضیح بدم اخراش دیگه نتونستم جلو خودمو بگیرم زدم زیر گریه و با صدای بلند گریه میکردم صدای هق هقم کل خونرو گرفته بود کوک با حالت بغض توچشام نگا کرد
12 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
50 لایک
طبیعیه که دارم عر میزنم؟
عالیییییی🥺🥺🥺🥺💜
🥰🥰🥰🥺🥺🥺