
هلوووووو امیدوارم از این پارت خوشتون بیاد لطفا نظرتو بگید و بگید بنظرتون قراره ج اتفاقایی بیوفته🙃💜
_راستش من و اون فقط شریکیم 🙂 +اممم متوجه نمیشم؟ _خب اون خودش کسه دیگه ای رو دوست داره من وقتی پدرم مرد شرکت رو به ورشکستگی بود که مجبور شدم با پدر مینا شریک بشم اون ازم خاست با دخترش نامزد کنم منم راهی نداشتم اما بعد متوجه شدم که فقط خودم نیستم که به اجبار وارد این قضیه شدم اون هم همینطوره +ا..اقای جئون؟ _اره پدرم دو سال پیش مرد😔 +من..من متاسفم خدای من😢 _نباش همه چیز وقتی تغییر کرد که فرشته نجاتم بهم زنگ زد یعنی تو +م..من؟ _هی خانم دکتر فک نکن نمیدونم رو من ک..ر..ا...ش داری هااا؟ +چییییی؟ _اروم بااش امروز خیلی داری شوکه میشی یوقت سکته نکنی چیزیت بشه اروم باش 😹 +ا..اما من نه یعنی چیزه کی اینو گفته؟ _من اینو سالهاست میدونم اما مین هی من فقط تورو به چشم دوست میبینم و دوست دارم که تو هم همینطور فک کنی با این حرفش انگار ی سطل پر از یخ ریختن رو سرم. +اون قضیه مال قبلا بود الان من دیگه فرق کردم بزرگ شدم اون موقع بچه بودم کوک.
_میدونم +خب پس چرا اومدی کره؟ _که ازت کمک بگیرم. +چ..چ کمکی؟ _اون روز که زنگ زدی من کنار مینا بودم وقتی براش گفتم که تو دوست بچگیامی و این حرفا گف که شاید بتونیم از تو کمک بگیریم. +چ کمکی؟ _منو مینا ازدواج میکنیم و به کره برمیگردیم اما بعد جند وقت از هم جدا میشیم و ما ازت میخایم که کمکمون کنی اگر دوست اشنایی بشناسی که بدونه اینکه مدرش بفهمه ما سریع بعد از رسیدن به کره طلاق بگیریم من قراره سهم شرکتمو به مدرش بفروشم و میخام از صفر شرو کنم اگر تو بهم کمک کنی تا وقتی که بتونم اوضاعم رو اوک کنم پیشت بمونم. +چرا که نه این چ حرفیه اینجا خونه خودته منم که همش تنهام در ضمن من زیاد خونه نمیمونم تو میتونی راحت در ارامش به کارت برسی _ممنونم تو بهترین دوست دنیایی و منو بغل کرد (تو هم بهترین ادم دنیایی کاش حست بهم فقط دوستی نبود ولی من هرکاری میکنم که تو بخندی و مجبور به کاری نشی حتی شده عشقم رو نسبت بهت فراموش میکنم 😔)
+خیلی خب الان خسته ای بزار برم اتاقتو برات اماده کنم بری استراحت کنی. _ممنون اهی کشیدمو به سمت اتاق قدم برداشتم درو باز کردم رو تختیه سفیدی که روی تخت کشیده بودمو برداشتم و از توی کمک ی دست رو تختی بنفش دراوردم اره من حتی رنگ مورد علاقشم میدونم 😔 کاش هیجوقت اروزو نمیکردم دوباره ببینمش شاید اونجور فراموشش میکردم اما حالا چطور وقتی قراره توی ی خونه باشیم فراموشش کنم چطور یجور رفتار کنم انگار حسم بهش فقط دوستانس درحالی که من عاشقشم 😔 بعد از گرد گیری اتاق رفتم بیرون که دیدم روی کاناپه خابش برده چمدونشو برداشتم و بردم توی اتاق و از توی کمد ی ملافه تمیز دراوردم و رفتم توی هال و روش انداختم مگه میشه ی پسر وقتی میخابه انقد جذاب بشه اون خیلی مرد شده انقد از دیدنش ذوق کردم که حتی نتونستم با دقت به تغییرات توی صورتش دقت کنم اخرین باری که دیدمش تیو سن بلوغش بود ی پسره خجالتی و شیطون اما الان مهربون و ارومه اون میدونست من دوسش دارم و میتونست هیچوقت جواب تماسمو نده یا ازم کمک نخاد اما اون با مهربونی که انگار اتفاقی نیوفتاده از این موضوع گذشت با صدای زنگ گوشیم رشته افکارم پاره شد به سرعت سمت اتاقم رفتم و گوشیمو جواب دادم.
+بله. ÷خانم پارک یکی از بیمارهاتون خانم چوی که چند روزه پیش اورده بودن برای چکاب امروز تصادف کرده و ضربه بدی به سرشون خورده باید هر چه زودتر عمل ب شه لطفا خودتونو برسونید امروز هیچ دکتری اینجا نیس. +باشه باشه لیا تا نیم ساعت دیگه خودمو میرسونم به سرعت لباسمو عوض کردم و از خونه زدم بیرون سوار ماشین شدم و به سمت بیمارستان پامو رو پدال گاز فشار دادم بلافاصله پیاده شدم و رفتم تو +لیا چی شده وضعیتش چطوره؟ ÷خون زیادی رو از دست داده گفتیم بگردن دنبال خون براشون مث اینکه با دخترشون تو راه مدرسه بودن که ی کامیون که رانندش مست بوده بهشون میزنه دخترش حالش خونه و فقط یکم زخمی شده اما خانم چوی که خودشو سپره دخترش کرده بدجور ضربه دیده +خیلی خب بگید اتاق عمل و اماده کنن ازمایشا و عکسی که از سرش گرفتیدو بگید بیارن اتاقم تا من برم روپوشمو بپوشم ÷چشم
جزئیات پرونده بیمار خانم چوی میا سن:۲۸ شکستگی سر از سه ناحیه و شکستگیه لگن پرونده رو روی میزم گذاشتم و به سمت اتاق عمل رفتم {۶ساعت بعد}: از اتاق عمل بیرون اومدم که ی اقایی به سمتم اومد. گفت:خانمم حالش چطوره +ما تونستیم خون ریزی و بند بیاریم و تا جایی که تونستیم تلاش کردیم بقیش بستگی به خانمتون داره و اینم در نظر داشته باشید که ایشون طی ازمایش های چکاب قبلیشون مبتلا به پارکینسون هستند ما تلاشمونو میکنیم که خانمتون حالش خوب بشه اما شماهم باید صبور باشید گفت:یعنی امیدی هست. +امیدوارم خدا سلامتی بده و از اونجا دور شدم سرم به شدت درد میکرد وارد اتاقم شدم و روموشمو دراوردم و نشستم پشت میزم گوشیمو برداشتم ۲۰ تماس بی پاسخ از کوک واای اصلا حواسم نبود به سرعت بلند شدم و از اتاق اومدم بیرون. ÷خانم پارک دارید میرید؟
+اره لیا اگر وضعیت بیمار بد شد بهم زنگ بزن باید برم استراحت کنم شب بخیر و ا بیمارستان خارج شدم هوا تاریک تاریک بود سوار ماشین شدم و رفتم خونه درو باز کردم که دیدم کوک روی مبل نشسته تا منو دید بلند شد اومد سمتم. _خوبی؟؟ کجا رفتی چرا هر چی زنگ زدم جواب ندادی. +کوک من معذرت میخام وقتی خاب بودی بهم زنگ زدن ی عمل فوری بود اصلا حواسم نبود بهت بگم واقعا ببخشید نگرانت کردم. _نه نه من فقط ترسیدم ناراحت شده باشی از حرفام +اوه نه چرا باید ناراحت بشم؟ _نمیدونم +اوه نه خاستم بهت پیام بدم اما واقعا وقت نکردم چیزی خوردی؟ و سمت اشپز خونه رفتم و دره یخچال و باز کردم. _راستش نه اشتها نداشتم و قرص سر دردمو دراوردم +راستش اشتها هم داشتی چیزی تو یخچال من میدا نمیکردی 😹فردا باید برم خرید اخه من چون همش بیمارستانم وقت نمیکنم حتی غذا بخورم یا اصلا چیزی بزارم تو یخچالم یکم اب ریختم و ی قرص از توی بسته قرص دراوردم _چ قرصی میخوری؟ +چیزی نیس قرص سر درده البته قبلا قرصای دیگه ای هم مصرف میکردم اما الات انقد سرم شلوغه که نیاز بهشون ندارم😹 _چ قرصی؟ +ضد افسردگی _اوه مین هی متاسفم +متاسف نباش کسی که باید متاسف یاشه مینهو عه که اصلا براش مهم نیس و داره با زنش زندگی میکنه _😔 +خب نظرت با ی پیتزا چیه؟ _عالیههههه +خیلی خب پس من الان زنگ میزنم بیارن
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ب امید اینکه سویی بعد کنکور بیاد:))
کوجاییییی
سوییی کجایییییی
سویوناا:))
عالی
عسللل سویون کجاست؟؟؟؟
تروخدا یه خبری بده از حالششش
عسل سويون كجاستتتتتتت🥲
عسل سویون کجاستتت ((؟؟؟؟
سوییس حالت خوبه؟😢
من عسلم نه راستی حال سویی خوب نی 😭😭
خیلی حالش بده؟😢سویی😭
سوسیی حالت خوبه؟
امیدوارم خوب باشی و این غیبت چیزی جز این نباشه ک وق نداشتی دوست داشتنی