
سلام آرمی ها🖐️من با یه پارت جدید اومدم😍😉😎
پارت دو🖐️بریم ادامه ی داستان: از زبان ت/:بعد که اون پسره ی عوضی رو زدم داشتم خیلی خفن از اونجا رد میشدم😂که دیدم چن تا پسر با ماسک و کلاه و یه عالمه چیز میز دورشون دارن بهم نگاه میکنن😶منم مث همیشه اصلا توجهی نکردم و به راهم ادامه دادم و رفتم پایین و سوار ماشینم شدم و رفتم خونه از زبان ت/یه نگاه کرد بهمون و اصلا توجه نکرد و رفت،ما رفتیم داخل کاراگوئه بچه ها همه داشتن مسخره بازی در میاوردن و کوکی جیمین هم هی به من نگاه میکردن و میخندیدن و هی به هم علامت میدادن😂کوکی رفت پیش تهیونگ کوکی:نمیخوام بیای؟ تهیونگ یهو به خودش اومد تمام مدت داشت به ت/فکر میکرد تهیونگ:الان میام کوکی:البته حق داری اینجوری بهش فکر کنی😋 تهیونگ:به کی من به ت/فکر نمیکردم کوکی:من نگفتم داری به اون دختره فک میکنی که😂ولی با سوتی که دادی معلومه داری بهش فک میکنی البته میگم که حق داری😉 تهیونگ سرخ شد و سرشو انداخت پایین بعد یهو سرشو آورد بالا تهیونگ:منظورت چیه که حق دارم بهش فک کنم؟!! 😶کوکی:آخه خیلی خوشگل کیوت و در حال کیوت بودنش خیلی هم خفن بود وای که چقد ناز بود😍🤩تهیونگ:هیییی تو!!!!!!!!🤨😡اون مال منه😤کوکی:باشه بابا برای خودت خواهر نداره😉🤨؟؟؟!!!
قیافه ی اعضا هوپی:😂نامجون:😐😑جین:یاع یاع یاع جیمین:😂شوگا:😴 تهیونگ:من چمیدونم خواهر داره یا نداره من حتی اسمشم نمیدونم😥کوکی:حتما بپرس😂تهیونگ:🔞🔞 همه خندیدن قیافه ی کوکی :😶😐 از زبان ت/شب آخر شب بود دیگه گرفتم خوابیدم که فردا خواب نمونم😝 فردا صبح: از خواب بیدار شدم رفتم حموم و سریع اومدم بیرون لباس های خیلی خوشگل پوشیدم و نشستم تا صبحانه بخورم داشتم همینجوری با خودن حرف میزدم:خب باید زود برم بیرون البته الان تهیونگ بیداره یا نه! به تهیونگ بگم بیا باهم دوست های صمیمی بشیم یا نه اون خیلی پسره خوبیه بر خلاف اینکه من از پسرای دیگه بدم میاد نمیدونم چرا تهیونگ خیلی قابل اعتماد به نظر میاد آره بهش میگم آخه من هیچ دوستی ندارم و همیشه تنهام😫ولی نه بهش نمیگم چون اون یه ایدله با آدمای دیگه فرق میکنه البته چه فرقی میکنه بهش میگم اگه قبول کنه که خیلی خوبه اگه هم قبول نکنه ناراحت نمیشم چون حق داره🙂 بلند شدم رفتم بیرون و در اتاق تهیونگ رو زدم که یهو
در باز شد* از زبان تهیونگ:خواب بودم دیشب از هیجان اینکه میخوام با ت/برم بیرون خوابم نمیبرد یهو صدای در اومد خیلی خواب الو رفتم از چشمی در نگاه کردم دیدم ت/ یهو در و باز کردم تو دلم(مث همیشه خوشگل شده) چشمام اینجوری بود😍از خوشحالی یهو دیدم ت/ زد زیر خنده😂تعجب کردم یهو یادم اومد
دیشب با شلوارک خرسی و لباس ست خوابیدم سریع پردیم داخل و بهش گفتم بیاد داخل منتظر بمونه تا آماده بشم از زبان ت/نمیتونستم جلوی خندم رو بگیرم تا رفتم داخل دیدم خونه انگار بمب ترکیده تهیونگ یکم خجالت کشید:ببخشید اینجا یکم بهم ریخته س ت/:تو برو آماده شو من از موقع یکم لباساتو رو جمع و جور میکنم 😂تهیونگ :ببخشید ت/:نه بابا این چه حرفیه برو زودباش آماده شو تهیونگ :باشه آماده شد آوند بیرون منم داشتم همینجوری لباس هاشو از روی مبل جمع میکردم یهو چشمم بهش افتاد خیلی جذاب شده بود چشممو از روش برداشتم تو دل ت/(ای دختره ی بد چرا پسر مردم رو دید میزنی درسته خیلی جذابه ولی دلیل نمیشه اینجوری نگاش کنی ولی خب اینا همه دلیله که روش زوم شد😭) تهیونگ:بریم!؟ ت/:آ.... آره بریم رفتیم پارکینگ ت/:بیا این کلاه رو بگیر بذار سرت که کسی نشناستت تهیونگ:مرسی دوتاشون کلاه کاسکت گذاشتن رو سرشون ت/:تهیونگ سفت منو بگیر چون میخوام خیلی تند برم تهیونگ باشه😍 تهیونگ تو دلش(وای خدا من چقد خوشبختم وااای ننه😍🤩🤩🤩) ت/حرکت کرد تهیونگ هنوز به اینکه ت/رو بغل کرده بود فک میکرد و آرامش خاصی داشت و خیلی خوشحال بود و اصلا حواسش به این نبود که ت/چقد داره تند میره یهو به خودش اومد و جیغ بنفشی کشید😩ت/بلند گفت:چیشده اتفاقی افتاده!؟؟؟ تهیونگ:چقد تند میری دختر زهره ترک شدم😖😨😫ت/خندید و آروم تر حرکت کرد بعدش به بیرون شهر رفتند به یه تپه رسیدند که خیلی سر سبز آرامش بخش بود از موتور اومدن پایین تهیونگ:وای چقد اینجا آروم و قشنگه تا الان اینجا نیومدم ت/:اینجا جائیه که من خیلی دوس دارم و زیاد میام بیشتر وقتایی که حالم خوب نیست وگرفتس میام اینجا و واقعا آرامش میگیرم همینجوری با هم حرف میزدن و میخندیدن که
ت/:میگم تهیونگ نظرت چیه با هم دوست صمیم بشیم من هیچ دوستی ندارم و خانواده هم ندارم همه ی اونارو از دست دادم و کلا یه خاله دارم که تو انگلیس هستش البته من هیچ اسراری به این کار ندارم حتی اگه قبول هم نکنی ناراحت نمیشم چون تو یه آیدلی و حق داری قبول نکنی البته فک نکن که چون آیدلی دارم میگم بیا دوست بشیم من هیچ علاقه ای ندارم به اینجور چیزا و واسم ملاک نیس و تهیونگ حرفش رو قطع کرد و:قبوله منم میخواستم بهت بگم😃ت/:واقعا!؟ تهیونگ تو دلش(حداقل اینجوری میتونم نزدیکش باشم😍😊) تهیونگ:آره خوشحالم از اینکه دوست خوبی دارم تو خيلي خوب و مهربونی😊 ت/:ممنونم از اینکه قبول کردی خیلی خوشحالم من تا الان هیچ دوستش نداشتم و تنها بودم و برای همینه که الان خیلی خوشحالم 😍😂 تهیونگ:واقعا هیچ دوستی نداشتی؟ ت/:نه😶همینجوری با هم حرف میزدن و میخندیدن که ت/:پاشو تهیونگ داره دیر میشه باید بریم داره شب میشه (اونا ناهار خورد ها😂) بلند شدن و سوار موتور شدن و رسیدن تو هتل ت/ موتورش رو تو پارکینگ گذاشت و باهم رفتن بالا ت/رفت تو اتاقش تهیونگ هم رفت از زبان ت/ خیلی خسته بودم ولی خیلی گرسنه هم بودم سریع رفتم حموم یه دوش گرفتم یه هودی خیلی کیوت و صورتی پوشیدم و یه شلوار صورتی هم پام کردم وموهامو خرگوشی بستم خیلی کیوت شده بودم رفتم تا شام درست کردم نودل درست کردم خیلی درست کرده بودم با خودم گفتم بذار برای تهیونگ هم ببرم حتما اونم گرسننشه بلند شدم و رفتم در زدم
از زبان تهیونگ خیلی خسته بودم رفتم دوش گرفتم و لباسام رو پوشیدم خیلی گرسنه بودم ولی اصلا حس اینکه بخوام بر تا در یخچال که ببینم چی داریم رو نداشتم دیدن صدای در میاد رفتم دیدم ت/با ظرف غذا جلوی در وایساده در رو باز کردم و خیلی خوشحال بودم که اومده پیشم ت/:برات غذا آوردم گفتم شاید گرسنه باشی تهیونگ :وای مرسی ت/خیلی گرسنمه😋 ت/:😂 بیا بخور داشت میرفت سمت در که گفتم کجا ت/:برم منم شام بخورم تهیونگ:بیا اینجا باهم بخوریم منم تنهام ت/:باشه وایسا الان میام ت/رفت منم داشتم از خوشحالی بالا و پایین میپریدم و میگفتم :چقد کیوت شده بود با اون لباسا وای چقد تازه این دختر دارم دیوونه میشم دیگه ت/اومد خودمو جمع و جور کردم(😂) رفتیم نشستیم که غذا بخوریم بعد غذا تهیونگ :مرسی ت/خیلی گرسنه بودم ولی حوصله ی غذا درست کردن رو نداشتم😂ت/:میدونستم برای همین آوردم😂 تهیونگ اون برگه چیه زدی به دیوار؟!؟ تهیونگ:اون برنامه ی منه من همیشه یادم میره که باید کجا برم و چیکار کنم اون روز هم که بهت خوردم یادم رفته بود فن سایت داشتیم برای همین نامجون اینو چسبونده اینجا که بدونم چه ساعتی و کجا برم ت/:آها، فردا میخوای بری نیویورک؟!! یهو از جا پریدم
تهیونگ یه نگاه به برنامه و کرد و تا خواست بزنه به سرش ت/دستشو گرفت و گفت:حالا چیشده مگه فراموش کردی دیگه چرا به سرت میزنی؟، 😶 تهیونگ تعجب کرد😍ت/:فردا صبح ساعت 10 پرواز به نیویورک داری تهیونگ بیا کمکت کنم تا وسایل هاتو جمع کنی تهیونگ:باشه بیا بریم جمع کنیم رفتن وسایل هاشون جمع کردن و چمدون هارو کنار گذاشتن تهیونگ نگاه کرد به ت/دید رو مبل خوابش برده تهیونگ خندید و اومد گذاشتت رو تخت و خودشم رفت رو کاناپه خوابید فردا صبح از زبان ت/ بیدار شدم تعجب کردم چرا یادم نمیاد دیشب کی برگشتم خونه نگاه کرد به دورش یهو فهمید دیشب خونه ی تهیونگ خوابش برده نگاه به ساعت کرد دید ساعت 9 سریع رفت دید تهیونگ رو کاناپه خوابیده رفت بیدارش کنه تا اون آماده بشه دلش نمیومد بیدارش کنه ولی هرکار هم میکنن رد تهیونگ بیدار نمیشد خندش گرفت و رفت یه لیوان آب برداشت و به سمت تهیونگ رفت و کل آب رو روش خالی کرد یهو از جا پرید ت/زد زیر خنده😂 تهیونگ:مگه دستم بهت نرسه!ت/:خدارشکر دیرت شده نمیتونی دعوام کنی😂پاشو پاشو که دیرت شده ساعت 9 و نیمه تهیونگ سریع رفت حموم و آماده شد و ت/هم صبحانه براش آماده کردی اومد و تند تند خورد صبحانه رو گفت خب حالا زنگ بزنم به مدیر برنامه تا بیاد منو ببره ت/:تا بخواد بیاد دیر میشه من میرسونمت تهیونگ:ممنون ت/ رفت و آماده شد و سریع سوار ماشین شدن تهیونگ :دلم برات تنگ میشه ت/:منم دلم تنگ میشه برات و باید باز تنها باشم اینجا😩 زود بیا باشه تهیونگ:زود میام😍🤩
رسیدن به فرودگاه تهیونگ خواست پیاده بشه که ت/اونو بغل کرد و :زود بیا دوست عزیزم😊 تهیونگ خیلی خوشحال شد🤩😍🤩😍🤩😍🤩😍🤩😍اونم ت/رو بغل کرد گفت :زود میام خداحافظی کردن و ت/رفت و تهیونگ هنوز خوشحال بود و تو شوک بود که یکی محکم زد پس گردنش تهیونگ:آخ آخ نگاه کرد به پشت سرش دید کوکیه کوکی:چخبر!؟ تهیونگ :ترسیدم چرا میزنی؟ کوکی :دلم از بچه ها خیلی پره برای همتی تورو زدم تهیونگ:چرا چیشده مگه؟ کوکی:گفتم سر راه وایستید تا یه شیر موز بخرم و بخورم ولی نگه نداشتن و ماشینو😔😢😓 تهیونگ:😑😶رفتن سوار هواپیما شدن
خب این پارت هم تموم شد امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️💖❤️💖❤️
نظر بدید لطفا😃خداحافظ❤️👋
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
شلوارک خرسی رو خوب امدی
من خیلی وقته که پارت بعدیو گذاشتم ولی چرا تستچی منتشرش نمیکنه🤐
منتظر پارت بعدتم فایتینگ آرمی...😘😍
تو برسیه عزیزم❤️ممنونم✨
چرا نمیاد...عررر..هیچی ندارم بخونم...داستانای همه تو برسیه.
آره متاسفانه تستچی خیلی دیر پارت هارو آپ میکنه🤐
خیلی عالی بود😍😍😍
پارت بعدی رو زود بزار آجی👌♥️فایتینگ✊
چشم✨❤️
وایییی عالی بود ممنون از تستت و ممنون از اینکه دنبالم میکنی(اگه اشتباه نکنم تو مین هو و تهینگ و خوندی...واسه همین گفتم)
اره❤️
وای خیلی جالب بود
منتظر پارت بعدم😇
ممنونم✨☺️
منم شیر موز میخوام😁😁😢
😂همه میخوان منم میخوام😓😫
واقعا عالی بود خیلیییییییی دوس داشتم
لطفا لطفا زود پارت بعدی رو بزار ک دل تو دلم نیس ببینم بعدش چی میشه
مرسییییییییییییییی
تو برسیه عزیزم🌝
واییییییییییی 🤩🤩
عالی بود لطفا پارت بعدی رو زود بزار ❤❤💜💜