
بنده با ورودی با افتخار انگیز بازگشتم (اصن چی گفتم)
شب شده بود من توی اون انبار بزرگ توی حیاط بودم یهو یه صدای خش خش اومد بارونم که اصلا بند نمی اومد مشعل های اطراف یهو خاموش شد ترسیدمو چون دست و پام و دهنم بسته شده بود هیچ غلطی نمی دونستم بکنم (🦋🦋پیامممممم بازرگانییییییی🦋🦋) یکی از پشت بهم گفت: اسمت چیه؟ چرا اومدی اینجا؟ بهش هیچ جوابی ندادم یهو یه شمشیر بلند کنار گردنم رد شد(فقط رد شد زخم نشد😂) همون صدا بهم گفت جواب سوالمو بده منم گفتم باشه باشه فقط لطفا اینو ببر اونور شمشیر رو ازم دور کرد و ماجرا رو بهش گفتم چرا اومدم اینجا و گفتم من دلم میخواد واقعا قاتل پدرو مادرمو پیدا کنم یهو منو بلند کرد
و برد توی یه اتاق خیلی دنج و راحت بود انگار این پسره میتونسته بره بیرون بالاخره اومد جلوم و دیدمش منو گوشه اتاق گذاشت روبروم نشست و دست و پاهامو باز کرد خیلی بی صدا نگام کرد و از اتاق بیرون رفت منم رفتم کنار اتیش نشستم دیدم اون پسره دوباره اومد داخل گفت پاشو برو بیرون بهش گفتم بیرون داره بارون میاد و سرده گفت عه پس نمیری بیرون خودم بیرونت میکنم یقه یلباسمو گرفت و وحشیانه منو بیرون انداخت
صب شده بود منم که کلی خون از دست داده بودم و توی خون خودم غرق شده بودم پسره اومد بیرون و منو برد داخل اومد تا زخممو ببنده روی دست زدمو گفتم بهم دست نزن پسره ی هرز اونم یه نیش خند زدو رفت بیرون منم سعی کردم خودم پارچه رو گره بزنم ولی هر کاری کردم نشد اومد داخل و بستش به چشاش خیره شدم با تعجب انگار قبلا دیدمش بهم گفت اگه میخوای زنده بمونی هر کاری میگم بکن منم گفتم منو فرستادن تا تو من بکشی چرا دستوری که بهت داده شده رو انجام نمیدی عصبی شد و کسی به من دستور نمیده تو هم فکر میکنی من روانیم منم سرم انداختم پایین و گفتم من تنها کسیم میفهمم تو هم دل داری من فقط اومدم اینجا تا یه سوال ازت بپرسم گفت خب بپرس تو پدر و مادرمو کشتی جوابی نداد
داد نزدم و گفتم لطفااااا منو دوستم بی پدر و مادر بزرگ شدیم و من باید انتقاممو از قاتل اونا بگیرم و من به اینباور دارم که تو روز کشته شدن پدر و مادرم خیلی بچه بوذی با اینکه مردم میگفتن کار توعه اما تو اون زمان هم سن من بودی
با تعجب نگام کرد و گفت تو از کجا میدونی گفتم من یبار اون زمان کنار پدرت توی بازار دیدمت داد زد. و گفت.... برو نتیجه ادامه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خماری داره منو میکشه
کی پارت بعد رو میزاری؟؟؟؟
گذاشتم منتظرم منتشر شه
دیدم رمانتو گزاشتی بغص کردم خیلی ذوق کردم😂❤❤❤😍
قلبانت
وایییی ترو خدا پارت ها رو زود بزار لطفا 🥺
چش حتما امشبم یکی میزارم
😭😭😭💔💔
از مناظر موندن واقعا بدم نیاد مخصوصا برای داستان های مورد علاقم ... داستان تو چهارمین داستان از شوگاست که واقعا ازش خوشم اومده 🥺💜
پارت بعد بزار لطفااا داستانت قشنگ
پارت بعد پلیززر
چش