
😭
ادامه ی حرف ملکه..........«و ما اونو توی وحشتناک ترین زندان کشور انداختیم تا به دست شاهزاده ی روانی این شهر کشته بشه من مطمئن هستم که یونگیه دیوانه تا ب حال اونو کشته هیچ نگران نباشید هیچ فرد پلیذی در این کشور زنده نخواهد ماند» همین که اینو گفت یونگی منو براید استایل بلندم کرد منو برد داخل انبار و قصبی بهم نگاه میکرد منم عصبی بودم ولی هیچ کاری نکردم منو یه جا پایین گذاشت و رفت توی یکی از اتاق ها گریه کرد منم فوری رفتم پیشش ا/ت:«حالت خوبه؟ البته که حالت خوب نیست منو ببخش اون افریته بهت میگه روانی هیچ دوست ندارم کسی اینو بهت بگه» سرشو گذاشتم روی سینم و مو هاشو نوازش کردم و توی بغلم خوابش برد وای خدای من خیلی کیوته ادمای از خود راضی چطور به این پسر پاک میتونید بگید روانی(توجه ا/ت داره تو ذهنش حرف میزنه الان)
صبح که شد رفتم صبحانه اماده کردم و بیدارش کردم بیدار شد عصبی بود هیچی تا اخر صبحانه نگفت که من این سکوتو شکستم ا/ت: بیا از اینجا بریم بیرون» جواب نداد«ا/ت: لطفا ی چیزی بگو» بالاخره حرف زد «یونگی: که چی بشه؟ بریم بیرون که چی بشع)» ا/ت:«تا یه زندگی نو رو شروع کنی» یونگی: بنظرت نمی فهمن؟ ا/ت: خب معلومه که میفهمن ولی اونا نمیدون ما کجا میخوایم بریم » یونگی: کجا میریم مگه» ا/ت«خونه ی من بعدش کوهی که یه غار توشه و هیچکی تاحالا اونجا نرفته» با قیافه ای مظلومانه نگاهش کردم گفت: میدونم این احمقانه کاریه که تو زندگیم میکنم ولی خب باشه از خوشحالی پردم تو بغلش بعدش فهمیدم چه غلطی کردم خجالت کشیدمو سرمو انداختم پایین یه لبخند زد بهش گفتم که خوشکل میخندی

شب راه افتادیم رفتیم دستشو گرفتم و دوییدیم سمت خونه من اونجا یه کاشی رو شکستم (کاشی نه چوب حالا هر چیزی همونایی که تو فیلما یهچزی زیر کاشی قایم میکنن تو فیلم دونگی واسه قایم کردن وسایل افراد قصر از این صحنه استفاده شد) یه صندوق زیرش بود برداشتم و یه لباس پسرونه از تو در اوردم و به یونگی دادم تا اونو بپوشه با تعجب نگام کرد و گفت «لباس پسرونه تو خونه ی تو؟؟؟؟؟؟؟ بهش گفتم: من همیشه واسه رفتم به جا های مختلف باید قیافه ام رو عوض کنم وقتایی که واسه پول در اوردن مجبور میشدم پسر بشم (عکس لباس شاهزاده یونگی در انبار منظور همون لباس شاهزاده ایش)

عکس لباس ا/ت که به یونگی داد 👆🏻
خیلی خسته بودم گفتم نظرت چیه بخوابیم گفت: دیوونه شدی دختر روی در خونه ندیدی فردا قراره اینجا رو کرایه بدن ا/ت: من سواد ندارم 😭 یونگی: او متاسفام نمیخواستم ناراحتت کنم» ا/ت اوههههه نه مشکلی نیست بعد از فوت پدر و مادرم مجبور شدم دیگه نرم مدرسه و کار کنم» یونگی خیلی خب پاشو بریم » همین که خواستیم بلند شیم در خونه باز شد و یکی اومد تو سکته کردم وقتی اومد جلوتر فهمیدم بهترین دوستمه داشت سکته میکرد از ترس و میخواست جیغ بکشه که یونگی جلوی دهنشو گرفت منم گفتم اروم باش جای نگرانی نیست منم ا/ت یکمم اروم شد بعدش گفت تو اینجا چی کار میکینی همه ی ماجرا رو تعریف کردم گفت: از حرفای دیروز ملکه از زنده موندت شک کردم ولی خب بالاخره ثابت کردی که شاهزاده هم قلبش سنگی نیست؟؟؟؟ چشمامو چرخودم سمت یونگی و گفتم بفرما اینم شاهزاده.... ویا فوری تعزیم کرد با یونگی زدیم زیر خنده به ویا گفتم حالا کجا بریم گفت که توی کوه شمالی یه کلبه هست که پدر بزرگم توش زندگی میکنه برید پیشش فکر کنم پیدا کردش واستون سخت باشه گفتم چرا خودتم نم ای گفت من کارم اینجا خوب پیش بره این خونه تو هم ملکه قراره به فناش بده (بچه ها خونه نیست بیشتر شبیه یه اتاقه)
بگی کم بود خودمو میکشم دستم شیکست برو نتیجه میخوام در باره ی یه جیز توضیح بدم افرین🥺❤ بخاطر دست شکسته ی ادمین لایک کن لایکا کم و کامنتا زیاد لطفا حمایت کنید مرسی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
امیدوارم حالت خوب بشه و خوب باشه همیشه 💜
سلام آجی... میگم یه کاری بکن .. یه تست بساز داخلش بگو که پارت ها رو توی کامنت تست قبلی گذاشتی .. ولی بگو اگر این تست هم منتشر بشه تو کامنت های این تست میزاری ... من این کار رو کردم راستی... نزن بره به بخش داستان بزن طرفداری .. منتشر میشه
چرااااا پارت بعد منتشر نمیشه سه شنبه گذاشتم الان جمعه هنوز اسسسس نیومده🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥲
عررررر حق من پارت بعد میخوامممم :(🚶♀️
نمد چرا نمی یاد بخدا تستچی باهام لج کرده یه تستم گذاشتم راجب ریاکشن بی تی اس وقتی مار میبینن خیلیا درخواست داده بودن ولی منتشر نشد اصن چیز بدیم نداشت 🙂🙂🙂🙂
عرررررررر
بعدییییییییی
بخدا گذاشتم نمیدونم چرا منتشر نمیشهههه
عالیییی بعدیییی
نمیخوای پارت بعد رو بزاری؟
سلام خوبی ممنونم از حمایتات پارت بعد رو گذاشتم منتظرم منتشر شه خیلی کمه چون کمبود ایده دارم
اوکی منتظرم :)
عالیییییی
عالییی بود پارت بعد بزار
عالی ، پیشی کیوت 🥺💜🌓
خیلی خوب بود آجی جون ... اصلا معرکه.... من میخواستم از تستچی برم اما به خاطر داستانت هنوز موندم ... هیه .. اول خوب شو بعد با انرژی ادامه بده داستانت رو ولی باز هم عالی بود
با کامنتت گریم گرفت 🥲😭گذاشتم منتظرم منتشر شه
الهی من به فدات خودمم خیلی عر زدم 💃🔫😐😢