
سلام ، اینم پارت ۹ امیدوارم لذت ببرین . 😊😄
آنچه گذشت : خداحافظی کردیم و اومدیم ، رسیدیم خونه و رفتیم تو . ادامه : به مامانم شب بخیر گفتم و رفتم خوابیدم .( فردا صبح ) بیدار شدم ، طبق معمول سر و صورتم رو شستم و رفتم پایین ، رفتم توی آشپزخونه و نشستم ، _ سلام ، صبح بخیر ./ سلام ، صبحت بخیر . _ بابا عین همیشه زود رفته ؟ / اره ، گفت کار مهمی داره ._باشه . صبحونه رو خوردم و رفتم توی اتاقم ، به کوک زنگ زدم . عین همیشه بعد چهار تا بوق برداشت 😄. + سلام عشقم .🥰. _ چی ؟ 😳. + گفتم عشقم ، مگه تو عشق جئون جونگ کوک نیستی ؟ _ معلومه که هستم 😅. + پس من عشق کی هستم ؟ _ تووووو......عشق دختر همسایه هستی 😂😂. + 😂😂 پس توهم عشق پسر همسایه هستی. _ نه من فقط عشق تو هستم . + پس منم عشق توام . _ اره معلومه که هستی ، عشقم 😅. + ای کلک ، دروغ نگیا . + نبابا چرا بگم ، خب چیکار میکنی ؟ .+ هیچی ولگردی 😂😄. _ مگه تو هم ولگردی بلدی ؟ + توی ولگردی به پای تو نمیرسم 😜. _😂😂😂. باشه دیگه قطع میکنم . خداحافظ . + خداحافظ عشقم 🥰. گوشی رو قطع کردم ، روی تخت دراز کشیدم و چشمامو بستم ، بعد چند دقیقه یاد سولی افتادم و بهش زنگ زدم .... اما جواب نداد . چند بار گرفتم اما بازم جواب نداد که دیدم تهیونگ داره زنگ میزنه .

_ الو سلام ، کاری داشتی به من زنگ زدی ؟ #سلام خوبی ؟ _ ممنون خوبم ، تو خوبی ؟ # اره خوبم ، میگم ... میتونیم همو ببینیم کارت دارم ؟ _ چه کاری ؟ # ادرس واست میفرستم بیا اونجا . _ باشه ، میبینمت . گوشی رو قطع کردم ، _ اخه چه کاری میتونه داشته باشه ؟ ول کن میرم ببینم چیکارم داره . بعد چند دقیقه ادرس رو فرستاد ، لباسم رو پوشیدم و به سمت اونجا راه افتادم . (لباس ات) .رسیدم ، جای دور و خلوتی بود ، از تاکسی پیاده شدم و یکم رفتم جلو تر که تهیونگ رو دیدم ، به سمتش رفتم . _ سلام ، اینجا دیگه کجاست ؟ چرا اینجا ؟ خب یه جای دیگه قرار میزاشتی . # سلام ، اخه اینجا جای مناسبیه ، میشه بری تو اون خرابه منتظر بمونی تا من بیام ؟ _ اونجا ؟ باشه ، ولی کجا میخوای بری ؟ # تو برو زود میام . _ باشه . رفتم توی اون خرابه و منتظر تهیونگ موندم ، در باز شد ، فکر کردم تهیونگ اومد، برگشتم اما تهیونگ نبود یه نفر دیگه بود و ماسک زده بود . _ تو کی هستی ؟ تهیونگ کجاست ؟ . بدون هیچ حرفی اروم اومد سمتم و یه دستمال گذاشت روی دهنم که دیگه هیچی نفهمیدم و بیهوش شدم .
از زبون کوک : خیلی نگرانم ، به ات هر چقدر زنگ میزنم جواب نمیده ، + حالا چیکار کنم ؟ ... به دوست ات زنگ زدم ،اما جواب نداد ، به تهیونگ زنگ زدم اما اونم جواب نداد ، واقعا خیلی نگران شدم ، نمیدونم چطوری بهشون دسترسی پیدا کنم ، اهان میرم خونه ات .... نه اما گفت نباید پدر و مادرش بفهمن که ما همو میشناسیم ، شاید کاری داره جواب نمیده ، فعلا بیخیال میشم یه دو سه ساعت دیگه زنگ میزنم ببینم جواب میده یا نه . از زبون ات : چشمامو اروم باز کردم ، همه جا تاریک بود ، بعد کمی چشمام به تاریکی عادت کرد ، انگار توی یه اتاقم ، هیچ نوری اینجا نیست ، فقط از زیر در یکم نور میاد ، خواستم تکون بخورم که دیدم به یه صندلی بسته شدم ، هی سعی میکردم که دستامو باز کنم اما نمیشد ، یه عالمه داد زدم اما کسی جواب نداد ، _ کسی اونجا نیستتتتتت . یکی کمکم کنهههههه . 😥😣. بعد از چند دقیقه در باز شد و یه نفر اومد تو ، نور زیادی توی چشمام خورد به خاطر همین چشمامو بستم .... بعد چند لحظه اروم چشمامو باز کردم و به روشنایی عادت کردم . به کسی که اومد داخل نگاه کرد ، چی ؟ اون که .... اون اون 😲😲.
ببخشید کم بود ، دستم درد میکنه نمیتونم بیشتر از این بنویسم ، امیدوارم خوشتون بیاد .🥰😄🖐🏻🍒🙃😁
لطفا فلو ،لایک و کامنت یادتون نره . 😁🖐🏻😄
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
هیق جای حساس به پایان رسید
عالیییییییییییییییییییییییییییییییی بود پارت بعدی
آخ آخ سولی و تهیونگ دست به یکی کردن ؟ از اول معلوم بود
عالییی
تهیونگ کی بود اصن؟
دوست کوک 😄. اگه یادت نیست میتونی پارت های قبل رو نگاه کنی کن 🥰
پپپپپپپپپپپپپپااااااااااااااااااااررررررررررررررتتتتتتتتتتتتتت ببببببببببببعععععععععععددددددددیییییییییی
عالییییییییییی
درست جای هیجانیش قطع می کنیا😉😂
بعدی لطفاااااااااااااااااااااااااا
عالییییییییییییییییییییییییییی
عالیییییییی