
سلام به همه ی دوستان گلم امروزم اومدم با پارت شش از داستانم امیدوارم دوست داشته باشید😘😘😘 کامنت و نظر فراموش نشه🥰💕💐💐
خب دوستان گلم تست قبلی تا جایی بود که متین زنگ زده بود و داشت به توکیو میومد منم قرار بود بعد از اومدن اون مثلا سوپرایز بشم⭐⭐⭐ بازم بگم که این داستان داستانی کاملا واقعی هست و هیچ دروغی توش نیست حالا پارت آخر خودتون همه چیز رو میفهمید😊😊😊 بریم دیگه🥱.......
بلاخره روز بعد رسید من و توسیکو دیشب یک ساعت نقشه کشیده بودیم😅 و آخرش به این نتیجه رسیدیم که وانمود کنیم توسیکو نامزد منه 😍 ( کاش واقعی بود) همه چیز خوب بود تا متین رسید😔 سحر...... داشتم از ترس میمردم تا اینکه توسیکو بهش گفت من و سحر جان نامزدیم ( چنان خوب بازی میکنه انگار واقعا نامزدیم🤣 ) متین خیلی جا خورد چشاش از تعجب گرد شده بود توسیکو...... متین جان چرا نمیای تو😏 متین اومد داخل بدون اینکه هیچ حرفی بزنه . توسیکو انقدر این دروغ رو خوب میگفت که خودم هم کم کم داشت باورم میشد🤦🏻♀️😂 خلاصه اون روز گذشت ( اینو هم بگم که بجز منو توسیکو خدمتکارا هم میدونن که داریم دروغ میگیم )
اون روز گذشت. ولی خوبی این بود که شب ها پیش توسیکو میخوابیدم ( البته من رو تخت میخوابیدم اون رو زمین 😂😑 ) صبح روز بعد . توسیکو..... سحر قبل از اینکه بری یه چیزی میخواستم بهت بگم سحر.... خب بگو . یکدفعه خدمتکاری اومد تو و گفت بیاین پایین صبحانه آماده اس 🫖🥛🍽🧁🍰 ما هر دوتا رفتیم پایین . متین همش سعی میکرد خودشو بچسبونه به من ولی توسیکو اجازه نمیداد 😍 این چند روزه بخاطر این کارای خونه از هتل مرخصی گرفته بودیم ( آخیش یه چند روز راحت شده بودیم 🥱 )
بعد از صبحانه منو و توسیکو از خونه زدیم بیرون تا با هم حرفامون رو یکی کنیم💕 بعد از اینکه حرفامون تموم شد... توسیکو....... سحر وایسا باید یه چیزی بهت بگم . سحر...... خیلی خب دیر که نمیشه بیا فعلا برگردیم خونه😉 برگشتیم به خونه ولییبییی یکی از خدمتکارا رفته بود همه چیز رو به متین گفته بود😰😭 متین اومد گفت : آفرین سحر خانم چه دروغ گو خوبی شدی 😠 اومد دست منو گرفت و میخواست ببرم که ..... نمیدونم چرا مرض دارم این لحظه های حساس تمومش میکنم🤣😂 بریم پارت بعدی......
توسیکو منو محکم گرفت و گفت : کجا پسره ی دیوونه فکر کردی میزارم ببریش ( وای خدا یعنی الان سر من دعوا بود 😂 ) خیلی خب دیگه سرتون رو درد نیارم این دو تا انقدر با هم دعوا کردن انقدر با هم دعوا کردن که باید با کفگیر از هم جداشون میکردی🤭🤭 من داشتم بهشون نگاه میکردم که توسیکو روبه روم وایساد. من 👈🏻😳 دیدم که جلوم زانو زد . گفتم نمیخواد آقای توسیکو اون دیگه همه چیزو فهمید نیازی به این کارا نیست . گفت : ساکت شو دختر لوسه 😊
تا اینجا شو دوست داشتین؟ 💛💫💜💫
توسیکو...... این نه دروغه نه چیز دیگه ای جعبه حلقه رو باز کرد وایییی عجب حلقه ای روش یه الماس خیلی قشنگ بود💍💍 توسیکو .... سحر جانم با من ازدواج میکنی 😊؟ ایییییییی خدااااااااا چکاررررر کنممممم 😳 حرف دلمو میگم سحر...... بلهههههه خلاصه دیگه نمیتونم بقیه جاهاش تعریف کنم مسئله ناموسی عزیزم 😏😏 متین..... یه لحظه صبر کنید یه لحظه صبر کنید . من نفهمیدم چی شد سحر..... من میگم چی شد . من و توسیکو با هم نامزدیم حالا فهمیدی چی شد؟ 😏 بعد اون روز متین گذاشت از خونه رفت ولی وسایلش رو با خودش نبرد 🤨 ( قضیه مشکوک میزنه ) فردای اون روز هر جایی که فکر کنید رفتیم شهر بازی ،پارک ، پاساژ و..... سحر...... توسیکو باورت میشه که من از همون اول خوشم از تو میومده توسیکو...... این که چیزی نیست منم از همون اول که تو رو دیدم عاشقت شدم 💜 ( یکم زیادی شبیه فیلم ها نشد ؟ ) شب که برگشتیم خونه بعد از خوردن شام 🌮🌮 به زهرا زنگ زدم اونم دیگه حتما اومده
بعد از کلی احوال پرسی با زهرا همه چیز رو براش تعریف کردم یهو شروع کرد به فحش و بد و بیراه دادن 🙄 سحر...... زهرا جان عزیزم جن زده شدی چت شد یکدفعه زهرا ...... آخه تو چی پیش خودت فکر کردی که میخوای با توسیکو عروسی کنی 😣😣 اون خیلی گند دماغه سحر...... نه خیر خیلی هم مهربونه😌 صدای تاکی از اون ور میومد که میگفت : ولش کن زهرا اونم یه بدبختی مثل من اون گیر توسیکو افتاده من گیر تو افتادم 🤭 یهو صدای زهرا رفت ( حتما داره دوباره تاکی رو با دمپایی میزنه 😂 ) از بودن پیش توسیکو خیلی راضی هستم آخه خیلی مهربونه💚❤🧡💓 ( دیگه شب ها با وجود اون نمیترسم) شب شده بود و منو توسیکو رفتیم بخوابیم😴😴😴😴 تقریبا ساعت ۲ یا ۳ شب بود که صدای عجیبی شنیدم چشمام رو که باز کردم متین بود اما با یه تفنگ که روش صدا خفه کن داشت 😱😱😱 سحر...... توسیکو توسیکو بیدار شو .......
خب دوستان عزیزم این پارت هم تموم شد امیدوارم همگی دوست داشته باشین 😊😊💕💕 نظر یادتون نره🧁🧁
پارت بعدی پارت آخر حتما بخونید خیلی هیجانی میشه ⭐⭐ ببخشید که تست هام دیر منتشر میشه نمیدونم چرا انقدر داخل بررسی میمونه 🤨🤨 نظر یادتون نره💐💐 فعلا خداحافظ 💝💝💝💝
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چرا پارت بعدی آخره؟ آخه خیلی خیلی خیلی داستانت قشنگه💖💖
خب پارت آخره دیگه چون تموم میشه
ممنون که خوندی 😍😍
🌹🌹🌹🌹🌹عالی🌹🌹🌹🌹🌹
ممنون 😊🥰😍💚💚