این داستان واقعی زندگی منه ..اگه نظر بدین خوشحال میشم و ادامشم میزارم واستون
قسمت اول
همون طور که صفحه ی آگهی های استخدامو تو گوشیم بالا و پایین میکردم چشمم افتاد به کار صندوقداری ..به خودم گفتم بزار حالا اینم یه پیامی بدم شاید بد نباشه.. شماره رو ذخیره کردم و پیام دادم ...بعد چند ساعت جواب داد و گفت فردا از ساعت ۱۱ صبح تا ۲ شب من هستم بیاید باهاتون حضوری صحبت کنم... با گفتن اوکی چتو تموم کردم...فرداش زودتر از اونی که قرار بود برسه رسید ..با یاسی رفتیم اونجا و بعد از حدود ۱۰ دقیقه صحبت قرار شد از فردا برم برای شیفت عصر سرکار... به سمت خونه حرکت کردم و یاسی ام هرچی گفتم بیا بریم خونه ما نیومد...رسیدم خونه ...+سلام سلاممم..من کار پیدا کردم
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
خوب بود پارت بعد
عالی فالوویی بفالوو:))