10 اسلاید صحیح/غلط توسط: ♡soyun♡ انتشار: 3 سال پیش 1,939 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
همه جارو گشتیم هیچ جا نبود خونه هم نرفته بود هر جا که ممکنه بره رو گشتیم هیچ جا نبود
از زبون ا.ت چشامو باز کردم نا نداشتم درد بدی تو دلم میپیچید گفتم ممکنه کوک بیاد اینجا میخاستم با یکی حرف بزنم اما نمیخاستم اون ی نفر کوک و جیمین باشن زنگ زدم به پسرا که برم پیششون £الو جیهوپ:سلام ا.ت خوبی ؟ £نه میشه بیام پیشتون جیهوپ :چرا که نهههه £فقط لطفا به کوک و جیمین نگید من میام پیشتون جیهوپ:چرا؟ £اومدم توضیح میدم جیهوپ:باشه ما منتظریم از خونه زدم بیرون سوار تاکسی شدم و رفتم سمت خونه پسرا
در زدم که شوگا درو باز کرد شوگا:خوبی ا.ت چرا رنگت پریده £خوب نیستم اینو گفتمو زدم زیر گریه شوگا:ای وای بیا تو ببینم رفتم داخل نشستم پیش پسرا براشون همه چی رو تعریف کردم £من دیگه نمیخام زندگی کنم نه خودم نه این بچه تصمیم گرفتم بچه رو بندازم جین:چیییییی کوک بفهمه اینو گفتی میدونی چی میشهههه £برام مهم نیس نهایتش اونم ولم میکنه دیگه نامجون:این اصلا راهش نیس ا.ت £پس چییییی راهشهههه هاااااا چیییییی یکی جواب منو بدهههههههه خستهههه شدم میفهمیددددددددددد ازز وقتی چشامو باز کردم تو پرورشگاه بودم بعد خالم باهام اونکارو کرد حالا همکه سره کله عمم پیدا شده بعدشم مامان کوک اگر من این بچرو نندازم اون دوتا میکشنش چکااااار کنمممم اخخخخخ
تهیونگ:چی شد ا.تتت £ه...هیچ خوبم یه دفعه گوشی جین زنگ خورد جین:کوکه £وای توروخدا بهش نگو من اینجام جین:اما £تورو خداجین:باش (جین¥) *الو هیونگ خوبی ¥اره خوبم جانم کارم داری *هیونگ ا.ت نیومده پیش شما ¥ا.ت؟ نه اینجا نیومده چرا اتفاقی افتاده *الان میام اونجا براتون توضیح میدم گوشی رو قط کرد ¥داره میاد اینجا £چیییییی من ...منو قایم کنید نمیخام ببینتم شوگا:بیا بریم تو اتاق من £باش زنگ در خورد جین هیونگ رفت درو باز کنه منم دم در اتاق شوگا نشسته بودم که صداشونو بشنوم ¥عه جیمین کوک خوبید چی شده ؟ *ا.ت نیستش غیبش زده خیلی نگرانشم همه جارو سر زدم هیچ جا نیس کلی نشستن حرف زدن از صداشون معلوم بود هر لحظه جیمین اوپا و کوک میزنن زیر گریه طاقتشو نداشتم پس از اتاق زدم بیرون
£من اینجام *ا.تتتتت ^ا.ت خوبی؟؟؟ £اره خوبم *تو.... چرا بهم هیچی نگفتی میدونی چقد ترسیدمممم پرید بغلم کرد بعد خاست بفهمم که کارم درست نبود سریع رف کنار *میدونی چقد نگرانت شدم نباید ی خبر میدادی اصلا اینجا چکار میکنی چرا رنگت پریده چرا چشات قرمزه چرا یهو رفتی £من ...من میخام *تو میخای چی؟؟ £م....من یهو زدم زیر گریه *ا.ت داری میترسونیم تو چیییییی که نامجون گف نامجون:ا.ت میخاد بچشو بندازه *چییییییییییی (با داد) ا.ت هیونگ چی میگهه هاااااا £نامجون اوپا راست میگه من میخام این بچرو بندازم
*تو غلطططط کردییییییی ی بار دیگه همچین حرفی بشنوم چشامو رو علاقم به تو میبندم اونوقت بد میشه برات £مثلا میخای چکار کنیییییی هااااااااا بابااااا ولم کنیدددددد داشتن ی زندگی اروم برای من جرمههههه نمیخام هیچ کدومتونوووووو نه تورو نه برادرمو نه مادرتو نه هیچ کس دیگههههها نه این بچرو ولللللللم کنیدددددددددددددد(با جیغ) نشستم رو زمین *ا.ت تو چت شده چرا اینجوری میکنی نکن توروخدا به فکر اون بچه تو شکمت باش £چرااااااا چرااااااا چرا من همیشه باید به فکر بقیه باشم چرا هیچکس به فکر مننننن نیسسسسسس اومد ب.غ.ل.م کنه که هلش دادم £به من دست نزننننن هیچ کس سمت من نیاد ولم کنیدددددددد توروخدااااااا ولم کنیدددددددد😭😭😭😭تا جون داشتم داد میزدمو گریه میکردم جین:کوک جیمین شما برید خونه بزارید ا.ت یکم اینجا بمونه تا حالش بهتر شه نگران نباشید ما حواسمون بهش هس *اما شوگا:اما نداره نمیبینی دختره داره نابود میشه اون بارداره نزار حالش از این بدتر شه برید کوک و جیمین رفتن شوگا:پاشو ا.ت داری با خودت چکار میکنی ها؟؟ پاشو ی چیزی بخور استراحت کن
اسلاید اضافی ببخشید😢😢
£نمیخورم فقطمیخام بخابم شوگا:باشه بیا کمکت کنم بری بخابی شوگا کمکم کرد برم بخابم اونقدر گریه کردم که خابم برد وقتی چشامو باز کردم روز شده بود به ساعت نگا کردم ۱۲ ظهر بود اصلا دوس نداشتم از رخت خاب بلند شم ولی با هر زوری بلند شدم از دیروز ی درد بدی تو شکمم حس میکردم اما محلش نمیدادم رفتم پایین که دیدم کوک و جیمین پیش پسرا نشستن دارن حرف میزنن یهو متوجه من شدن همشون روشونو سمت من برگردوندن *ا.ت حالت خوبه £....هیچی نگفتم و رفتم سمت اشپزخونه و ی چیزی خوردم بعد هم رفتم باالا و یکم با خودم فک کردم تصمیم گرفتم برم بیرون داشتم خفه میشدم این دردم بیشتر اذیتم میکرد بلند شدمو پالتومو پوشیدمو سمت در رفتم ^ا.ت کجا میری £جهنم باهام میاید *ا.ت هیچ جا نمیری £باید از تو اجازه بگیرم ها ؟ میخام برم هوا بخورم تو رو خدا دست از سرم بردارید
شوگا:ا.ت میخای منم باهات بیام ؟؟؟ £نه خودممیرم زود برمیگرم رفتم یکم دور زدم بدجور درد داشتم ترسیدم وسط خیابون بلایی سرم بیاد پس سریع برگشتم خونه درو باز کردم کوک و جیمین همچنان نشسته بودن واقعا نمیدونستم چکار کنم من تصمیمو گرفته بودممیخاستم این بچرو بندازم رفتم و پیششون نشستم £کوک میشه بیای تو اتاق یکم حرف بزنیم؟؟؟ *... باشه بریم رفتیم تو اتاق *هنوز باهام قهری £من با هیچکس قهر نیستم من با خودم قهرم *چرا هیچی بمن نمیگی چرا نمیگی دیروز چ اتفاقی افتاده که انقد ناراحتی ها؟؟ £کوک من تصمیم جدیه میخام این بچرو بندازم *باز که داری حرف خودتووو میزنی تو دلیلشو به منبگووووو اگر دلیلت قانعم کرد با هممیریم این بچرو میندازیم ده حرف بزن لا م.ص.ب. £ن...نمیتونمبگم حرفمو بارو نمیکنی *من کی حرفتو باور نکردم قشنگبگو کی ؟؟؟ £این دفعه فرق میکنه کوک چرا نمیفهمی توروخدا بیا بریم بچه رو بندازیم *من همچین اجازه ای نمیدم دیگه داری شورشو در میاری £من دیگه تورو دوست ندارم
میفهمیییی من دیگه دوست ندارم بخاطر همین نمیخام ازت بچه داشته باشم *چرت نگو ا.ت £چرت نمیگممممم کوک من نه تو نه اینبچه هیچکدومو نمیخاااااام اینو که گفتم ی سیلی زد تو گوشم دستش خیلییی سنگین بود طوری که پرت شدم رو زمین دردم داش هی بیشتر میشد *دیگه نشنوم همچین غلطی کردی دیگه نمیتونستم دردمو تحمل کنم داشتم از درد به خودم میپیچیدم که ی جیغ بلند کشیدممم £ایییییییییییییییی کوک تازه به خودش اومد *ا......ا.ت چی شد؟ هااا £آیییییییییی اییییییی درد....درد دارممم اخخخخخخخخ پسرا همه اومدن تو اتاق ^چی شدهههههه *ا.ت ا.ت درد دارههههه ^سریع بیارش من رفتم ماشینو روشن کنم خودم فهمیدم بچم تو شکمم مرده و فقط جیغ میزدم و گریه میکرد
ببخش منو خوشکل مامان من مجبور بودم نمیتونستم بزارم به این دنیا بیای که مث من زجر بکشی عمم راست میگف من نحصم پس هیچ کس نباید وارد زندگیم بشه با اون همه درد بالاخره رسیدیم بیمارستان (دکتر٪)سریع ببریدش چکاب *دکتر چ بلایی سره زنماومده هااا؟ ٪فعلا نمیتونم چیزی بگم باید معاینشونکنم رفتیم ی جایی ا.ت داش درد میکشید ٪چرا الان خانومتونو اوردید بیمارستان ایشون از دیشب بچه تو شکمشون مرده بعد الااان سریع ببریدش اتاق عملللل سریعععع فقط دعا کنید همسرتون سالم از عمل بیاد بیرون از زبون کوک دنیا داشت دور سرم میچرخید از دیشب بچم فقط میتونستم گریه کنم ^چرا اینطور شد این بلاها چیه سرمون میاد چرا خاهرم نباید ی روز خوش داشته باشه *خاهرت؟ خاهرت خاهرت از وقتی اومده تو زندگیم ی ی روز خوب تو زندگیم نزاااشت چرا بچمو کشت هاااااا اون اون قاتلهه ^خفههه شوووو بحث داشت بالا میگرف که شوگا جلوشونو گرف شوگا:بسه دیگه خجالت بکشید اون دختر اونتو داره جونمیده بعد شما *دیگه برام مهم نیس ا.ت چبلایی سرش میاد فقط میخام از اون اتاق سالمبیاد بیرون که بهش بگممیخام ازش جدا شم مامان کوک و عمه ا.ت سریع اومدن
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
70 لایک
غمگین با جدایی تمومش نکردییی کهههه میترسم برم پارت بعدو بخونممممم لا.ناتیییییییی هقم😔گریم گرف دستبوسا😂💔
همش تقصیر عمه کثافتشه😂💔
خواهش میکنممم تهش بد نباشهههه😭😭😭
نه نگران نباشید تو داستانای من ته بد وجود نداره 😍😍😍
بعله دیدم عالیییی بود😻😻😻😻
خواهش میکنممم تهش بد نباشهههه😭😭😭
ورى ورى گوددددد😻♥️
میسییییی کیوووتم🥺🥺🥺
عررر چ مهربونييييى😻♥️
مهربونی از خودته عزیز دلمممم🥺🥺😢😢
عررر مننن ب فداتتتت♥️✨
مایل به فرند شدن؟ :|
بلیییی سویی ۱۷ 😍😍😍
منم جیریکام خعش :)
واو عاولی🥺 بعد بعدییی🥺
گذاشتم تا منتشر شه
عالی ابجیم میشی؟؟؟
مرسییی ارهههه سویی ۱۷
انیسا 16 ساله
انیسا 16
خوشبختم انیسا جون
همچنیم
تو از من بزرگ تری باید هیونگ صدات کنم
نه عزيزم بايد اونى صداش كنى❤️
این ا/ت هم یه چی زده ها از اول بگو خو چی شده😐😐😐مردم رد دادن والا دیگه نمیدونم
🤣🤣🤣🤣🤣🤣وااای
♥️♥️♥️♥️
بهترینیییییی🥺🥺🥺💜💜💜
😚😚