کاشکی نمیرفتی P1

از زبان سویون تو خونه بیکار نشسته بودم و داشتم فیلم میدیدم که گوشیم زنگ خورد بدون اینکه نگاه کنم کیه جواب دادم و گذاشتم رو بلندگو _ بله سلام + الو سویونا منم حالت چطوره _ من خوبم تو خوبی تهیونگی + آره ممنون _ چیزی شده؟ اتفاقی افتاده؟ احساس میکنم پریشونی + نه نه نه خوبم خیلی وقته که همدیگه رو ندیدیم _ خب کجا کی و چه ساعتی + من میگم بریم مزرعه مادر بزرگم _ مزاحم که نیستم + این چه حرفیه گفتم اونجا هوا بهتره _ باشه کی میای دنبالم و کی برمیگردیم ؟ + ۱ ساعت دیگه میام بای _ بابای قطع کرد من سویونم پارک سویون ..! ۲۲ سالمه و برای دانشگاه اومدم سئول با کیم خیلی اتفاقی آشنا شدم اون پسر آروم و خوبیه بعضی موقه هام خنده دار رفتم آماده شم

یه بلیز کرمی با یه شلوار لی آبی پوشیدم و موهامم سشوار کشیدم تا خوش حالت باشن دورم ریختمشون و یه آرایش ملیح ته ته رسید رفتم تو ماشین حرکت کرد ** نیم ساعت بعد + رسیدیم پیاده شدم وای اینجا معرکه بود _ اینجا چقدر خوشگله تهیونگ + آره واقعا مثل بهشته تو باغ میچرخیدم که یه کلبه جلوم دیدم _ تهیونگ + بله اونجارو ببین اونجا سرشو چرخوند

عکس سویون

** ادامه از زبان تهیونگ داخل کلبه شدم همه چیز مرتب مثل قبل بود تا اینکه چشم به یه قاب عکس افتاد عکس مادر بزرگم بود دلم براش تنگ شده بعد مرگ پدر و مادرم اون منو بزرگ کرد و فرستاد سراغ کار داشتم گریه میکردم که دستی رو شونم نشست سریع برگشتم سمتش سویون بود از زبان سویون دیدم که رفت تو کلبه منم رفتم دنبالش تو که دیدم قاب عکس مادربزرگش دستشه و شونه هاش از زور گریه میلرزن دستمو گذاشتم رو شونه اش که برگشت سمتم انگار توقع نداشت که من باشم _ تهیونگی ببین من اینجام به حرفات گوش میدم هر چی باعث شد ناراحت باشی بهم بگو اصلا سرم داد بزن فریاد بکش ولی توی خودت نریز لبخند تلخی رو لبش نشست اشکاشو پاک کرد + باشه بریم قدم بزنیم _ آره اینجوری میتونیم با هم حرف بزنیم + باشه اصلا امروز هر چی تو میخای خب لبخند زدم و باهم رفتیم بیرون نزدیکای شب بود و ما هنوز داشتیم روی پل راه میرفتیم _ هی اونجارو .......

بقیه اش پارت بعدی

ناظر جونم منتشر کن چیز بدی نداشت بوخودا

فالو = فالو

لایک یادت نره

چالش : خوشت اومد از این پارت ؟

میخای پارت بعد هم بزارم ؟ به نظرت ادامه اش چی میشه ؟ همه چی بعدا معلوم میشه