
سلام اینم پارت ۵ ، امیدوارم خوشتون بیاد ، 🥰😄
آنچه گذشت : میخواستم نه بگم که سولی منو همراه خودش کشوند . ادامه : رفتیم و توی یه کافه نشستیم ، گارسون اومد تا سفارشمون رو بگیره ، (علامت گارسون:٪) ٪ سلام چی میل دارین ؟ * من یه نسکافه میخوام . #من یه کاپوچینو میخوام . _ من قهوه میخوام . + منم قهوه میخوام 😁. _ نه من نسکافه میخوام . + منم نسکافه میخوام . _ چرا هر چی من میخوام سفارش بدم تو هم سفارش میدی .+ خب من واقعا نسکافه دوست دارم ، _ باشه پس من قهوه میخوام . + منم قهوه میخوام 😁. _ 😐😕. ٪ بخشید بالاخره چی بیارم ؟ * ببحشید شما چهار تا قهوه بیارین . ٪ چشم .... _ این پسره چشه ؟ معلوم نیست از کدوم تیمارستان فرار کره . 😐. بعد چند دقیقه قهوه رو اوردن . ☕.
دیگه نتونستم جلوی زبونم رو بگیرم و شروع کردم به حرف زدن . _ شما دو تا ورزش میکنین ؟ + اره ما ورزش میکنیم ، تکواندو و بوکس ، * واقعا ما هم تکواندو کار میکنیم ، الان هم میخواستیم بریم یکم تمرین کنیم ، # پس میتونیم با هم بریم . 😄. * اره دقیقا . _ چی؟ نه ما میخوایم بریم جایی . * ما که جایی نمیریم ، الکی نگو . هر چقدر به سولی چشمک زدم که بخیال بشه ، اما انگار اصلا منو نمیدید ، سولی و تهیونگ بلند شدن و رفتن بیرون ، کوک هم رفت و حساب کرد ، من همینطور نشسته بودم روی صندلی که کوک اومد سمتم ، + بلند شو بریم . _ من نمیام 😐. + بدون تو که خوش نمیگذره . _ چی ؟ 😳. یکدفعه دستمو گرفت ، بلندم کرد ومنو دنبال خودش کشوند . قلبم داشت با صدای بلند و گوم گوم از دهنم میومد بیرون ،خجالت کشیدم ، مغزم میگفت دستشو ول کن ، اما قلبم میکفت دستشو ول نکن ، توی این دو راهی مونده بودم ، ولی تصمیم گرفتم به حرف قلبم گوش بدم و دستشو ول نکنم منم دستشو محکم گرفتم .😄😊
رفتیم بیرون و جلوی در وایسادیم ، # من و سولی با هم با ماشین من میایم ، شما هم با ماشین سولی بیاین . + باشه . سولی سوئیچ ماشینشو به کوک داد ،سولی و تهیونک رفتن و سوار ماشین شدن ، ما هم رفتیم و سوار ماشین شدیم و راه افتادیم ، توی ماشین هیج حرفی بینمون رد و بدل نشد . رسیدیم و پیاده شدیم ، رفتیم توی ورزشگاه و لباسای ورزشیمون رو پوشیدیم ، # خب مبارزه کنیم ؟* اره ، پس من و تهیونگ با هم شما دوتا هم باهم . _ چی؟ نه من میخوام با تو مبارزه کنم ، * اما من نمیخوام با تو مبارزه کنم ، _ سولیییییی😠. * بای بای . سولی با تهیونگ رفتن روی تشک بغلی تا مبارزه کنن ، من و کوک هم باهم موندیم اونجا ، + خب میای مبارزه کنیم ؟ _ نه . + دستمو گرفت و کشوند وسط تشک ، + اکه بتونی منو زمین بزنی ، یه ارزوتو براورده میکنم . 😄._ واقعا ؟ باشه پس بیا تا ببینیم چطوری میبازی . + باشه بیا ببینیم کی میبازه . 😁.
مبارزه رو شروع کردی . یدونه مشت زدم به قفسه سینش اما هیچ چیزیش نشد ، با پا میخواستم بزنم به سرش که با دستش پامو گرفت و کشید ، داشتم با صورت می افتادم که یه دست به کمرم حلقه شد و مانع افتادنم شد ، همینطور که منو گرفته بود یدونه با پا زدم بهش که افتاد زمین اما وقتی داشت می افتاد منم با خودش کشوند و افتادم ر....و....ش ، تا چند دقیقه همینطور چشم هامون به هم پیوند خورده بود و از هم جدا نمیشد ، قلبم داشت خودشو میکشت ، ص...و.....ر....ت....ش...و نزدیکم کرد ، که من دستمو گذاشتم روی لباش ، _ فکر های بد به سرت نزنه . با دستش دستمو از روی لبش برداشت + اگه بزنه چی ؟ _ هان؟ داشت ص...و......ر....ت.....ش....و نزدیکم میکرد که از ر....و....ش بلند شدم ، _ خب من بردم ، حالا ارزومو براورده کن . + باشه ، بگو ارزوت چیه ، رفتم و در گوشش بهش گفتم . اونم قبول کرد . 😊. تمرینمون تموم شد و لباسامون رو عوض کردیم و اومدیم بیرون ، از هم خداحافظی کردیم ، منو سولی سوار ماشین سولی شدیم و رفتیم ، اونا هم سوار ماشین خودشون شدن و رفتن .
امیدوارم از داشتان خوشتون اومده باشه . لطفا فالو و لایک کنین و کلثامنت هم بزارید 😄🤗🖐🏻
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
وایییی لال شدم عالیییییی بوددد خیلی عالییی خیلی خیلی عالیی
بعدیییییییییییییییییییی😆😆😆😆💜💜💜💜💜💜💜💜💜
بعدییییی فالویی بک بده
Good luck
آرزو چی بود ؟؟
توی پارت بعد معلوم میشه 😄
بد جنس لو نمیدی.😂😂
عالی بود💜
🥰😊🤗
عالیییی بود
😀🤗😊🥰