خب خب وستانی که فکر میکنن وارد سال دوم شدیم برن بیرون چون تازه داریم میریم پیش شخصیت محبوب بنده دادلی😌😂خب تعطیلات تابستونی رو میخوایم پشت سر بگذاریم😎راستی اینم بگم شاید از سه شنبه داستان به تاخیر بی افته و دیر به دیر بزارم چون پیش بچه فامیلم ازم میگیره گوشیمو😑بریم سراغ داستان
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
14 لایک
عالی
پارت بعد
چشم گذاشتم بررسی😂
سلام مانترا ژونی❤❤
داستان جالب شد😁😁😁
سلام عشق ژونی
ممنان عزیزکم
شب تموم شد
صبح امد
خورشید خانم سر امد
فرشته ها دویدند
ستاره رو چیدن
مانترا خانم ما
هنوز نداده به ما
پارت دهو وای وای
عزیزم بررسی😂
ای تو که دستت میرسد بررسی بفرما😂
(∩ᄑ_ᄑ)⊃━☆゚*・。*・:≡( ε:)
مانترا جان من فعلا رو این کاموجیه کراشیدم به خدا نمیخوام به کسی صدمه بزنم اگر دیدیدش بدانید قصدم خیره😔
ترو خدا به هری چیزی نگو قول میدم یه جا اروم ساکت بچه مظلوم بشینم هیچیم نگم
شما که چیزی نمیگید؟😔😂
چشم🤣
ممنون😂💕
اگه زحمتی نیست پارت بعدو میذاری😘😘
چشم عزیزکم😘
تو بررسی ماهکم😂❤
بوسسس😘😘😘😘
بی نهایت عالی به توان بی نهایت عالیییی😂😍😍
مانترا من الان دیدم منو گذاشتی تو لیستهات تنکیووووو😍😍😍🥰🥰🥰
عشقمی به توان عشقمی🤣
قابل شما رو نداره😘
خیلییی خوبه داستانت❤❤❤🤍❤❤
عشقیییییی
❤❤❤❤❤
عالیییییییییییییی❤
عشقمیییییی
قربونت❤❤
اینم بگم مثل همیشه عالیه
عشقی
ادامه
_نه اشکال نداره....خوب....مادرم قبل از اینکه بفهمه جادوگره تو مدرسه ماگل ها با مامان دادلی هم کلاسی بودن.البته رابطشون خیلی خوب نبوده.به هرحال وقتی مامانم میفهمه جادوگره رابطشون کم میشه.ولی یه روز مامان دادلی از مامانم دستور پخت شیرینی زنجبیلیش رو میخواسته چون شیرینی های مامان من حرف نداره.این میشه که اونام واسه جبران مارو دعوت میکنن خونشون.
آهان باشه چشم