به به ببینید کی اومده با دست پر هم اومده 🙂🙂💥💥
رسیدیم به شهر که متوجه شدم نمیریم خونه انگار داشتیم یه مسیر دیگه میرفتیم . خواستم چیزی بگم که یونگی شروع کرد به حرف زدن یونگی : تهیونگ ما رو ببر همون خونه مجردی من . تهیونگ : میخواید بیاید خونه ی ما ؟ اتاق اضافه هم داریم . یونا : آره راحت میتونید کاراتون رو انجام بدید . اینسوک : خیلی منحرفید -_- ( عین نویسندتون ، یاع یاع یاع (: ) یونگی : راست میگه دیگه عه ، تهیونگ خوبه خودت میدونی چه خبره :/ یونا : مگه چه خبره ؟ تهیونگ خان چشمم روشن . تهیونگ : بابا آروم باشید عهههههه ، اه بسه یونگی میشه ببندی -_- یونگی : خیر امر دیگه . اینسوک : خفهههه شیدددددد ، آهههه سرم رفت ، یونا لطفا شمارت رو به من بده من خودم برات توضیح میدم . یونگی : اینسو... اینسوک : هیس ، شما پسرا ببندید حلقتون رو +_+ . یونا : اصلا اینجا چه خبره ؟ اینسوک و یونگی کجا میرن ؟ اینسوک : راست میگه من اصلا نمیدونم داریم کجا میریم
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
خیلی عاالی حیلی دوستش دارم💜💜💜