رها هستم از تهران
دکتر اومد بیرون و گفت: مرینت به هوش اومد.
من خوشحال شدم. دکتر یه ویلچر اورد و مرینت رو روی اون گذاشت و اورد بیرون. همه با دیدن مرینت خوشحال شدن.
🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻
یک هفته بعد:
تام: مرینت منو مامانت میخوایم بریم ژاپن به عنوان تعطیلات. میتونی مراقب خودت باشی؟
مرینت با ویلچر اومد و گفت: اره بابا، خداحافظ
سابین و تام:خداحافظ
مرینت وسایل هاشو گذاشت روی ویلچر و چرخش رو چرخوند تا بتونه بره مدرسه. چون روی صندلی ویلچر نشسته بود، نمیشد روی نیمکت مدرسه بشینه و همش با خودش یه چوب میورد و میزاشت روی دسته های ویلچر. یک معلم خصوصی استخدام کرده بود تا یادش بده با دست چپ (دست مخالف) بنویسه چون دست راستش بخیه خورده بود و تو پانسمان بود.
12 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
21 لایک
سلام آجی میشی؟؟؟؟؟
لطفا جواب بده
باشه عزیزم
رها هستم از تهران
عالیییی بود پارت بعد کی میاد😍😍😍😍
عالی بود
داستان منو هم بخونید
داستانم معجزه عشق هستش
سلام
عالی بود
لطفا به تست من هم سر بزنید
پارت بعدی رو بزار