
خب بچه ها سلاممممم👋👋😚😚 بچه ها اول یه توضیح مختصر بدم بعد بری سر داستانمون 1)بچه ها این داستان تخیلی هستش 2)تو این داستان دو گروه اکسو و بی تی اس باهم هستش 3)و یه مهمش اینه که چون تخیلی هست و داستان هست اکسو ۱۲ نفره هست ببخشید اگه ناراحت هم بشید ولی اینجوری بهتر میشه بنظرم آخر حمایت یادتون نره مرسیییی😘😘 خب بری سر داستان....
تو این داستان اسمت ا/ت هستش تو ۲۰ سالته و تو یه املاک به عنوان یه کارکن خیلی موفق کار میکنی. یه روزی صبح ساعت ۷ پا میشی و میری سر کار.(همون املاک) بعد نیم ساعت میرسی(ماشین نداری پیاده میری) به همه سلام میدی و میری میشین سر کامپیوتر خودت داشتی همینجوری این ور اون ور میرفتی تو اینترنت که یهو یکی از کارکنان املاک میاد پیشت و میگه:ا/ت یه خونه ی بزرگ تو فلان محله هست یه چند نفر میخوان ببینن الان جلوی خونه منتظر هستن پاشو برو خونه رو به اونا نشون بده همونجا هم حرف بزن قیمت اینارو ببینم چیکار میکنی دیگه پاشو الان اونجا درخت میشن اونا.
ا/ت:باش الان میرم. راه میوفتی و میری.بعد سه ربع اینا میرسی دم در اون خونه ی بزرگ. میبینی ۴ تا پسر جلو در منتظرن.دوون دوون میری پیششون و میگی:سلام...شما همونایی هستید که قراره خونه رو ببینید؟؟ یکی از اون ۴ نفر میگه:بله ما هستیم سلام. (اون ۴ نفر یکیشون آر ام،جونگ کوک،تائو و سوهو هستن.در ضمن تو هم بی تی اس و هم اکسو رو میشناسی ولی چون اونا هم ماسک و هم عینک و کلا زده بودن نشناختی.)
بعد میگی:آهان..ببخشید دیر کردم زیاد منتظر موندید؟؟ آر ام میگه:(هنوز هیچ کدوم رو نمیشناسی)نه زیاد منتظر نموندیم ما هم الان اومدیم. تو میگی:باش پس..اگه میخواید بریم خونه رو ببینیم. بعد تایید هر ۴ نفر میرید توو(طبق معمول هر املاک کلید دست تو هستش)همه جایه خونه رو بهشون نشون میدی(خونه دو طبقه هست خیلی بزرگه و حداقل ۲۰ نفر اینا جا میشن خیلی هم لاکچری هستش اتاق هم زیاد داره.)بعد میگی:الان تصمیم با شما هستش.سوهو میگه:ما میتونیم یکم بین خودمون حرف بزنیم بعد به شما نتیجه رو میگیم.تو میگی:اشکالی نداره من جلو در منتظرتون هستم شما حرف بزنید بعد به من میگید.
بعد تقریبا ۱ ربع صحبت ها به پایان میرسه و میان بیرون.آر ام میگه:ما تصمیم گرفتیم این خونه رو بخریم.تو با خوشحالی میگی:خیلی خوشحال شدم که خوشتون اومد.بعد قیمت اینارو تعیین میکنید و تخفیف و اینا تو میگی:اگه الان کاری ندارید و مشکلی مالی ندارید با من بیاین بری املاک همونجا پول رو بدید که تا فردا تاییدیه بیاد و بتونی زود اسباب کشی کنید.جونگ کوک میگه:اشکالی نداره میتونیم بیایم. بقیه هم تایید میکنن و تا میخواستی راه بیوفتی تائو میگه:شما ماشین ندارید؟؟پس چطوری میرید؟؟تو میگی:نه ماشین ندارم همینجوری پیاده میرم.سوهو میگه:نه نمیشه ما ماشین داریم با ما بیاین ما هم میریم همون املاک شمارو هم میرسونیم.تو هم قبول میکنی و سوار ماشین میشید.
(واا آدم یکم تارف میکنه خب همینجوری زود قبول کردی اصلا نمیشناسی چیزی😐) بعد یه ربع میرسید.پیاده میشید.میرید داخل املاک و بعد یه ربع اینا پول رو واریز میکنن و یکم حرف میزنن با مدیر و در آخر مدیر از ۴ نفر میپرسه:شما از پذیرش و اخلاق و رفتار این دختر خانوم(خودتو میگه)راضی بودید؟؟تائو سرشو بیاره بالا و بهت نگاه میکنه و بعد همینجوری که داشت نگات میکرد گفت:بله خیلی راضی هستیم اخلاق خیلی خوبی دارن و خیلی خوب رفتار میکنن.تو هم با خجالت و غرور سرت میندازی پایین و یه لبخند کوچیک میزنی و میگی:ممنون نظر لطفتونه.😃😄
بعد سوهو لحظه ی رمانتیک رو بهم میزنه و میگه:اهم اهم..خب ما خیلی به تمیز بودن خونه اهمیت میدم خونه به حد کافی تمیز هست؟؟تو میگی:بله تمیز هست ولی برای اطمینان خاطر شدن من، فردا با ۲ یا ۳ نفر از کارکنان املاک میریم و تمیز میکنیم دوباره درضمن فکر کنم تا فردا ظهر پیم تاییدیه براتون ارسال میشه و ما هم تا فردا ظهر خونه رو تمیز میکنیم و شما راحت میتونید اسباب کشی کنید.بقیه اعضا هم ازتون تشکر کردن و از املاک خارج شدن داشتن میرفتن که یهو تائو برگشت و یه نگاهی بهت کرد و رفتن.
فردا صبح میشه تو بیدار میشی و زود وسایلاتو جمع میکنی و میری سمت املاک. وقتی میرسی میگی:همون ۳ نفری که دیروز گفته بودم زود بیاین بریم.(یکم بلند میگی)بعد اون ۳ نفر میان و یه ماشین تقریبا بزرگ که تمام وسایلایه تمیز کردن خونه توش بودن هم جلو ی املاک بود.مدیر گفت:این ماشین شمارو میبره جلو اون خونه همه ی وسایل توش هستن باد اینه شمارو گذاشت ماشین رو میذاره جلو در رو خودش میره و شما هم هر چی لازم داشتید از توش بر میدارین.تو میگی:چشم آقا ی مدیر خیلی ممنون.بعد خداحافظی سوار ماشین میشین و میرین بعد یه ربع میرسی جلو در خونه و پیاده میشین راننده بهتون میگه من میرم و آچار رو بهتون میده و میره.
شما وارد خونه میشید و تو به اون ۳ نفر به عنوان مدیر دستور میدی که از کجا شروع کنن و چجوری تمیز کنن و اینا خودت هم بالا سرشو هستی که درست انجام بدن. (شما وقتی رسیدید اونجا ساعت تقریبا ۱۲ و ربع بود و الان ساعت به ۳ کم مونده.درضمن چون مدیر میدونست امروز کار زیادی دارین و قراره خسته بشین گفته بود ساعت ۱۲ بیا سر کار و کامل استراحت کن)تمیز کردن خونه کم کم داشت تموم میشد یدونه از اتاق های بزرگم مونده بود که یهو صدای زنگ در اومد ردی باز کردی و دیدی ۷ نفر اومدن.(اونا بی تی اس بودن ولی هنوز نمیشناختی چون ماسک و عینک و کلا داشتن.)تو دیدی نفر آخری که میشد تهیونگ دستش دوتا کارتون دادن و به نظر میرسید نسبت سنگین هستن(بقیه دست خالی بودن و مخصوصا داده بودن به تهیونگ😁😁بیچاره بچم)
تو رفتی جلو و سلام کردی رفتی از کارتون بالایی رو از تهیونگ گرفتی و گذاشتی زمین. تهیونگ ازت تشکر کرد و روبه بقیه کرد و گفت خیلی نامردین شماها همه ی کاراتون رو من انجام میدم اون وقت شما دوتا کارتون دادی دست من خودتون هم دست خالی اومدین همه ی اعضا خندیدن و تهیونگ داشت زیر لب خودش میگفت: آخ آخ کمرم شکست آی آی خیلی درد میکنه.تو هم با اعضا یه لبخند کوچیک زدی و روبه تهیونگ و بقیه کردی و گفتی:فضولی نباشه ولی خوب نیست که یه نفر دوتا کارتون سنگین رو برداره واسه کمرش خوب نیست آسیب میبینه.جین گفت:اااااا....شما همون دختر خانوم هستید که پسرا ازتون تعریف میکردن؟؟
جونگ کوک یکم با فشار از پایین زد به کمر جین و در گوشش گفت:سوتی نده مگه تو خونه نگفتیم پیشش نگو اا.تو با تعجب گفتی:ااااا..خبب..من بله همون دختری هستم که دیروز خونه رو به ۴ تا از شما نشون دادم.جیمین گفت:خوشبختم من جیمی تا میخواست جملشو تموم کنه تهیونگ محکم زد پشتش جیمین فهمید که داره سوتی میده گفت:عه چه خونه ی بزرگی بزرگ ترین اتاقش مال منه ها(بچه هول شد😁😍الهی)
در همون لحظه یکی از کارکنان املاک از بالا بلند گفت:رئیس!!ما کارمون تموم شد میتونیم بریم.تو گفتی:مشکلی نیست من منتظرم وسایل هارو جمع کنین بیاین. آر ام گفت:ممنون که به خاطر ما دوباره به زحمت افتادید و خونه رو دوباره تمیز کردید. تو گفتی:نه خواهش میکنم وظیفه هست یکی هم اینکه تو آشپز خونه غذا درست کردم گذاشتم نمیدونم چند نفر هستید ولی فکر کنم تعداد زیاده من برا ۱۹ نفر غذا آماده کردم رو گاز گذاشتم امیدوارم خوشتون بیاد.😇
همه ی اعضا گفتن:خیلی ممنون زحمت کشیدید😍(یعنی از گشنگی میمردن؟؟گرا به بچه هام چیزی نمیدید بخورن؟؟)همشون یه جا دوییدن سمت آشپزخونه البته به غیر از جونگ کوک.من یه لبخند کوچیک زدی و تا سرتو بلند کردی دیدی جونگ کوک داره نگات میکنه بهش گفتی:مشکلی هست؟؟جونگ کوک گفت:ها...نه..ببخشید خیره شده بودم.تو گفتی:میتونم ازتون یه چیزی بپرسم؟؟جونگ کوک گفت:بله حتما بفرمایید ا/ت:نمیخوام فضولی کنم ولی خیلی برام سوال هست شما چرا از دیروز تا حالا که من شمارو دیدم ماسک و کلاه و عینکتون رو در نمیارید؟؟نکنه آدم معروفی هستید؟؟😱
خب بچه ها پارت ۱ اینجا تموم شد امیدوارم خوشتون بیاد😘😘😊😊 لطفا نظرتون رو راجب داستان کامنت کنید و بگید که پارت بعدی رو بزارم یا نه مرسی لطفا حمایت کنید😘😘😘😍😍😍 خدافس فعلا مواظب کیوتیتون باشید آرمی ها و اکسو ال ها بابای
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عکسش بی تی اس هست 😑😕
خبر بد واسه بلینکا جنی با جی دراگون بیگ بنگ دوسته 😭
خبر خوب من اکسوال شدم 😁
می شه بگی چطوری به راحتی می تونم ایمانشان رو یاد بگیرم و اینکه چند نفرند چون اول ۱۳ بعد ۹ بعد چند نفر شدن؟😊😊😊
دوست نیستن قراره ازدواج کنن
جان دلم ببین اکسو اول ۱۳ نه ۱۲ نفر بودن سوهو،کریس،تائو،لوهان،چن،چانیول،بکهیون،دی او،کای،لی،سهون،شیومین بودن ول بنا به دلایلی تو سال 2013 کریس(پدر اکسو) و لوهان از گروه رفتن. در سال 2014 هم بازم بنا به دلایل نامعلوم تائو هم از گروه رفت و گروه ۹ نفره موند. ولی این به این معنا نبود که ضعیف شدن نه خیلی هم قوی شدن و بعد چند سال لی از گروه نرفته و هنوز عضو گروهه ولی چون تو چین کار هاش زیاده نمیتونه بیاد پیش گروه. ولی تازگیا قراره بیاد.
برای اطلاعات بیشتر به گوگل مراجعه کن خواهشا دستم خسته شد انقدر نوشتم😁😁💜💜💜بابای اونی
چقده قشنگ😍😍😍💜💜💜💜
مرسی عزیزم😍😴😴😘😘😘😘
من ارمی و اکسوالم لال شدم عالی بود😍
خدا نکنه عزیزم💖💖💖
مرسییی💖💖😍😍😘😘
عالی بود
میسیییی💖💖💖
داستانت باحال بود😂هرچند من اکسو نمیشناسم ولی کنجکاو شدم که برم بشناسم😁
به شدت بهت توصیه میکنم بشناسی
امیدوارم ازشون خوشت بیاد
نخوندم ولی بگم که فرشته نجات بی تی اس رو یکی نوشته بود پس نباید اسمش رو بر می داشتی فقط ی اکسو بهش اضافه کردی
بله عزیزم میدونم ولی چون داستان اونجوریه اینو گذاشتم
به هر حال اگه اون فرد اینجاست و دیده ازش عذرخواهی میکنم