13 اسلاید صحیح/غلط توسط: army-exoL انتشار: 4 سال پیش 519 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خب دوستانم سلامممم اینم از پارت ۶ با یه هفته تغییر نوشتم اینو امیدوارم زود منتشر بشه و اینکه سال نو رو براتون پیشاپیش تبریک میگم چون امروز ۳۰ اسفند چون ساعت ۱۲ رو گذشته برا همین. امیدوارم در کنار خانواده و اکسو و بی تی اس همیشه شاد و خندان باشید💖💖💖😘😘😘 خب زیاد حرف نزنم بریم سر ادامه داستان...
بعد نیم ساعت
داشتی با اعضا صبونه میخوردی که یهو گوشت زنگ خورد.تو از اعضا عذرخواهی کردی و رفتی سمت گوشیت که روی میز بود. گوشیتو برداشتی. یه شماره ناشناس بهت زنگ میزد. با ترس جواب دادی(مکالمه تو و اون) تو: ا..الو؟؟ اون: با ا/ت تماس میگیرم؟؟ تو: ب..بله بفرمایین؟؟ اون:دختره ی عوضی تو اصلا خجالت حالیت میشه؟؟ تو: بله؟؟ خانم محترم لطفا درست حرف بزنین...اصلا شما در مورد چی حرف میزنین؟؟ اون: الان خودتو زدی به اون راه آره؟؟ وایسا بیدارت کنم..در مورد اون کارات حرف میزنم که باعث شد اکسو و بی تی اس از جشنواره ماما حذف بشن..الان یادت افتاد؟؟ (تو با شنیدن این حرف دستتو مشت کردی و یه قطره اشک از کنار چشمت افتاد چون داشتی حرص میخوردی) تو: کجایی؟ یه آدرس بده بیام حرف بزنیم اون: تنها میای؟؟ تو: باشه..باشه چند میخوای؟؟ اعضا با شنیدن این حرف برگشتن سمتت و کوک گفت: ا/ت؟؟ ا/ت کیه؟؟ تو برگشتی سمت کوک و به اون گفتی(منظورم اون طرفه ها کوک نه): باشه آدرسو بفرست بهم تا ۶ ظهر میارم برات...ولی تا ساعت ۶ بعد از ظهر اگه بلایی سرشون بیاد تو هر سوراخی هم باشی پیدات میکنم اون وقت دیگه کارت تمومه.) گوشی قطع کردی و چشاتو پاک کردی...
رفتی سمت اتاقت. رفتی داخل اتاقت لباساتو عوض کردی و لباسای دیشبت رو پوشیدی و سریع اومدی بیرون. اعضا که دیدن عجله داری تعجب کردن و تائو گفت: کجا میری با این عجله وایسا ما برسونیمت..هاا؟؟ تو سرتو آوردی بالا و یکم نزدیک میز ناهار خوری شدی و گفتی: من...من باید برم به خاطر دیشب و صبح ازتون ممنونم.ف..فعلا. برگشتی خواستی بری که یهو سرت گیج رفت کم مونده بود بخوری زمین که کوک دویید سمتت و گرفتت.(جیمین هم اومده بود) کوک: خوبی؟؟ بیا بشین دو دیقه یه چیزی بخور بعد میرسونمت خونت باشه؟؟ تو: نه نه نمیشه باید برم. جین یهو خالکوبی دستت یادش افتاد و اومد سمتت. نشست پیشت و دستت که خالکوبی داشت رو گرفت و به کوک نگاه کرد.کوک: ا/ت؟؟ تو حالت خوبه؟؟؟ تو دستتو از دستش کشیدی و سریع بلند شدی رفتی سمت در. کفشات و کتتو پوشیدی و از همه خداحافظی کردی و راه افتادی....
یه تاکسی گرفتی و سوارش شدی.گوشیتو در آوردی و زنگ زدی به یکی از دوستای صمیمیت(اسمش یویی بود)مکالمه تو و یویی...تو: الو.. یویی خوبی؟؟ یویی: الو؟؟ا/ت تویی؟؟خوبم مرسی تو چطوری؟؟ تو: آره منم...خوبم مرسی یویی: چرا صدات میلرزه؟؟چیزی شده؟؟ تو: آره ازت یه مقدار پول میخوام یویی: چند میخوای بگو برات واریز کنم... تو:راستش....یکم مبلغ زیادیه....نمیدونم میتونی یا نه یویی: اشکال نداره تو بگو برات پیدا میکنم تو: ۵۰ هزار دلار....میتونی؟؟ یویی: ا/ت این مبلغ زیادیه....میتونم برات واریز کنم ولی این همه پول رو چیکار داری؟؟ تو: یویی الان وقت ندارم تو برام واریز کن بعدا بهت توضیح میدم. یویی: باشه همین الان واریز میکنم فعلا خدافظ. تو: خیلی ازت ممنونم...خدافظ.
بعد حرف زدنتون دیدی رسیدی جلو خونت. پول تاکسی رو دادی و رفتی داخل خونت. رفتی با عجله زیاد دوش گرفتی و زود لباساتو عوض کردی و آماده شدی که بری پیش اون دختره. گوشیتو برداشتی و دیدی دوستت پول رو واریز کرده. خوشحال شدی و یه لبخند زدی. میخواستی بری که دیدی ۲ ساعت مونده تا بری سر قرار. تلویزیون رو روشن کردی و گذاشتی یکی از کانال هایی که دوس داشتی. یه فیلم خیالی میداد.(یعنی پر از قدرت ماورایی) یکم نگاه کردی و با خودت گفتی: چه خوب میشد آدم قدرت ماورایی داشته باشه و از آیدل های مورد علاقش محافظت کنه....اگه من قدرت ماورایی داشتم از اکسو و بی تی اس عین یه فرشته محافظت میکردم. یه پوزخند زدی تو همون لحظه یه نوری اومد تو خونت.
ترسیدی و چشات که اذیت شده بود رو بستی و دستتو گذاشتی رو چشات. نور کم شد. با ترس چشاتو باز کردی و یه پسری که صورتش کمی خونی بود رو دیدی. از ترس جیغ زدی که پسره اومد سمتت. با دستش دهنتو گرفت و گفت: ششششششش....جیغ نزن باهات کاری ندارم دستمو از دهنت بر میدارم جیغ نمیزنی باشه؟؟ تو سرتو تکون دادی. دستشو از دهنت برداشت. تو با لکنت گفتی: ت...تو کی هستی؟؟ چطوری اومدی اینجا؟؟ با من چیکار داری؟؟ پسره ازت دور شد و گفت: مگه تو نمیخواستی قدرت ماورایی داشته باشی ما هم ترو به عنوان یکی از فرشته هامون انتخاب کردیم تو با تعجب گفتی: یعنی چی؟؟ میشه از اول بهم توضیح بدی و اینکه سریع باشی من قرار دارم. پسره: نترس...زمان وایساده حرکت نمیکنه برا همین خیلی وقت داریم میتونم بشینم بهت توضیح بدم؟؟ تو: البته بشین. پسره نشست رو مبل و دستت که خالکوبی داشت رو گرفت و گفت: تا حالا دستتو نگاه نکردی؟؟ این خالکوبی مال دختر فرشتس....
دختر فرشته یکی از بزرگترین محافظ های آیدل ها بود ولی به دلایلی از کارش جدا شد و دیگه ادامه نداد و بعد ها مرد. ولی الان تو جانشین اون شدی. قرار نیست از همه آیدل ها محافظت کنی فقط از گروه های اکسو و بی تی اس...ما یعنی فرشتگان آسمانی ترو انتخاب کردیم هر بهونه ای هم بیاری قبول نمیشه و باید به کارت ادامه بدی...تو از این به بعد یه انسان نیستی تو یه فرشته هستی ولی....فرشته معمولی نه....تو از این به بعد قلب پاک و صافت اخلاق خوبت و خون گرمیت ازت گرفته میشه....تو یه فرشته سرد خواهی شد...نباید صورتت رو به اعضا نشون بدی....ولی ازشون محافظت میکنی و باهاشون گرم نمیگیری فقط کمک کردن....الان هم میدونم کجا قراره بری پولش رو میدی و با قدت ماوراییش هرکاری که خواستی رو میکنی و اینو هم بدون که...تو....قراره مثل گرگ بشی....اخلاقت و تمام رفتارات و بدنت. تو با بغض شدید گفتی: یعنی...از این به بعد نباید با اعضا گرم بگیرم...باشه مشکلی نیست ازشون محافظت میکنم قرار باشه جونم هم بهشون میدم....چیکار قراره بکنی بکن من آماده ام.... پسره خندید و گفت: خوشحالم که قبول کردی شاید یکم درد داشته باشه ازت عذر میخوام... اینو گفت و سریع دستشو گذاشت رو سینت(منظور روی قلبت منحرف عزیزم) و ترو خوابوند رو مبل....
یکم دستشو فشار داد رو قلبت و گفت: به دنیا و زندگی جدیدت خوش اومدی فرشته خانم. یه نوری از دستش خارج شد که باعث شد قلبت درد بگیره. تو از درد چشاتو بستی و جیغ کشیدی. بعد چند دیقه پسره دستشو ازت برداشت و تو بیهوش شدی. پسره همینجوری بهت خیره شد و چون اونم درد داشت سرشو گذاشت رو مبل و بیهوش شد. همین ساعات خونه پسرا: همه به فکر فرو رفته بودن که کای گوشیشو در آورد و داد به کوک و گفت: بیا بگیر. کوک یه نگاهی به کای و گوشیش کرد و گفت: این چیه؟؟ چیکارش کنم؟؟ کای: شماره ا/ت. سی کن تو گوشیت و بهش زنگ بزن. کوک با چشای درشت شده به کای نگاه کرد و گفت: تو شمارشو از کجا داری؟؟ از خودش گرفتی؟؟ کای: نه...از املاکی که کار میکرد گرفتم...حالا چیکار داری بیا بگیر سیوش کن بهش زنگ بزن ببین چی شد اونجوری رفت به ما هم بگو کوک با خوشحالی گوشی رو گرفت و شماره رو تو گوشی خودش سیو کرد و سریع بهش زنگ زد. بعد چند دیقه گوشی رو قطع کرد و گفت: جواب نمیده...احساس میکنم چیزی شده... تائو: نه اینجوری فکر نکن شماره ناشناسه برا همین... تو همین هین خونه تو:...
با صدای گوشیت بیدار شدی. یهو چشات به پسری که به مبل تکیه داده بود و خوابیده بود افتاد. سریع بلند شدی و بیدارش کردی. گوشیتو برداشتی و دیدی یه شماره ناشناس بهت زنگ زده. تعجب کردی ولی بهش زنگ نزدی. پسره: کی بود؟؟ چرا بهش زنگ نزدی؟؟ تو با عصبانیت گفتی: به تو چه کی زنگ زده مگه من زنتم اونجوری نگران منی.... پسره: درسته روت کار کرده تو: وای ببخشید نمیخواستم اونجوری بگم... پسره: عادت کن از این به بعد اخلاقت اینجوریه.. تو به ساعت نگاه کردی و گفتی: باید برم سر قرار وگرنه دیر میکنم برم ببینم اون دختره دیوونه چی میگه.. پسره: کمکی خواستی نتونستی منو صدا کن اوکی؟؟ تو: چجوری صدات کنم؟؟ اصلا اسمت چیه؟؟ پسره: اسمم آیاتوکون هست هر وقت کمک خواستی فقط بلند داد بزن آناتو اون وقت میام پیشت. تو: باشه مرسی. وسایلتو برداشتی و از خونه خارج شدی(در ضمن لباست یه هودی مشکی کلاه دار و یه شلوار لی سیاه با یه کفش اسپورت سیاه، خلاصه کلا سیاهی) یه تاکسی گرفتی و زنگ زدی به اون دختره: الو..کجایی من میرم اون جایی که گفته بودی منتظرتم پول هم پیشمه دختره: بیا همونجا منتظرتم.. قطع کردی و به تاکسی آدرس دادی.
بعد حدود یه ساعت رسیدی سر قرار.
از ماشین پیاده شدی. کلاه هودی رو کشیدی سرت و با قیافه و اخلاق سرد رفتی سمت یه کارخونه کوچیک که دیگه کار نمیکرد. رفتی داخل و جیغ زدی: دختره عوضی کجایی من اومدم...هر کجایی بیا باهات کار دارم. دختره از اون ور کارخونه جیغ زد: من اینجام بیا طرف من. تو رفتی پیشش و گفتی: چیکارم داری بگو.. گفت: اول پول رو بده. تو: شماره حساب بده بریزم برات نقد نیاوردم. دختره یه شماره حساب داد بهت و همین لحظه اش واریز کردی به حسابش و گفتی: دیگه چی میخوای؟؟ بهش نزدیک شدی( نشسته بود رو صندل) دستتو گذاشتی رو گردنش به عنوان خفه کردنش و گفتی: ببین پولتو بهت دادم اگه دور رو بر اعضا بچرخی اگه بهشون یه آسیب جز ای برسه حتی کار توهم نباشه از تو میدونم اونوقته که گردنتو زده بدون و خری دعاتو بکن...فهمیدی؟؟؟ دختره: مثلا میخوای چیکار کنی؟؟ تو کیو از چی میترسونی هاا؟؟ تو از چشات یه اشعه ای پخش شد. به چشای دختره زل زدی و گفتی: میتونم چشاتو از حدقه در بیارم یا هم میتونم خودتو بکشم ترجیح خودته یاهم میتونی این کارو کنی از اعضا دور بمونی و بهشون آشی نزنی کاری باهات ندارم کدومو ترجیح میدی؟؟ هاا؟؟
دختره با ترس گفت: باشه باشه کاری با اعضا ندارم.... تو: قول میدی؟؟ گلوشو محکم فشار دادی دختره: آ...آره قول میدم ولم کن نمیتونم نفس بکشم. تو پوزخند زدی و دستتو از گردنش کشیدی و گفتی: خوبه. کلاه هودیتو کشیدی و از کارخونه رفتی بیرون به تاکسی گفته بودی همونجا وایسه. سوار تاکسی شدی و رفتی تو محلتون پیاده شدی. هوا تاریک شده بود. تصمیم گرفتی یکم قدم بزنی. هندزفری زدی و آهنگ های خشن اکسو و بی تی اس رو شت سر هم ردیف کردی و شروع به گوش دادن کردی. داشتی گوش میدادی که یهو اکسو و بی تی اس رو بیرون دیدی وایسادی و از دور نگاهشون میکردی. چند تا پسر اومدن و شروع به اذیت کردنشون کردن.( با چاقو و قیچی و اینجور چیزا یعنی میخواستن اونارو بکشن) یکم رفتی جلو و نگاه کردی. که دیدی یهو چاقو به بکهیون خورد. یه هین بلند کشیدی و دویید سمت پسرا. کلاه هودی رو سفت کردی که نیوفته و یه ماسک سیاه هم زدی که صورتتو نبینن. پسره ای که به بکهیون چاقو زد رو کنار کشیدی و اومدی جلو پسرا. همه بکهیون رو گرفتند و کمک کردن که بشینه. تو اون لحظه یکی از پسرا خواست از پشت به چانیول ضربه بزنه که محکم دستشو گرفتی دستشو پیچوندی و زمین زدیش. کوک و بقیه بهت نگاه کردن که یهو پسرا بهت حمله کردن تو از خودت و پسرا دفاع کردی ولی نمیتونستی هم از خودت و هم از پسرا محافظت کنی. برای چند لحظه زمان رو استپ کردی( به جزء پسرا)...
برگشتی سمتشون بدون اینکه چیزی بگی رفتی سمت بکهیون و گفتی: خوبی؟؟ خیلی درد میکنه؟؟ (به لحن سرد گفتی) بکهیون با تعجب بهت نگاه کرد و با درد گفت: ن...نه خوبم ممنون.. خواستی بلند شی که دستتو گرفت و گفت: تو تو کی هستی؟؟ براچی مارو نجات دادی؟؟ تو بدون اینکه جواب بدی ازشون یکم فاصله گرفتی و گفتی: ببخشید ولی مجبورم این کارو کنم خواهشا هیچ کدوم بیرون نیاین خطرناکه. دستاتو باز کردی و با قدرت ماوراییت یه حصار شیشه ای ساختی براشون( شیشه ای یعنی میتونستن بیرون رو ببینن) زمان رو برگردوندی به حالت عادی. پسرا بهت حمله کردن ولی تو از خودت دفاع کردی. آخرین نفر بود که قرار بود شکست بدی. دستش چاقو بود. خسته شده بودی. یه نگاهی به داخل حصار کردی. دیدی همه دارن با نگرانی بهت نگاه میکنن.
برگشتی سمت پسره. بهت حمله کرد. از خودت دفاع کردی ولی باز دوم که بهت حمله کرد چاقو خوردی. چاقو به قسمت شکمت خورده بود. بهش توجه نکردی و بازم شکستش دادی. همشون فرار کردند. تو روی دو زانو افتادی زمین. با یه دستت تکیه دادی به زمین. یهو صدای کوک و تائو رو شنیدی که صدات میزنن: هی تو خوبی؟؟ ضربه خوردی؟؟ این چیه ساختی دورمون؟؟ تو..تو کی هستی؟؟ تو با یک دستت حصار رو برداشتی. کوک و تائو و بقیه دوییدن پیشت. کوک: حالتون خوبه؟؟ میخواین بریم بیمارستان؟؟ تو بدون جواب اما درد پا شدی و رفتی سمت بکهیون. نشستی کنارش. پیراهنشو زدی بالا. دستتو گذاشتی رو زخمش. چشاتو بستی و رو زخمش فوت کردی. زخمش درست شده بود. هن با ترس و تعجب داشتن نگات میکردن. با بی تعادلی بلند شدی. اعضا چون ازت میترسیدن نیومدن کنارت ولی کوک نگرانت بود یکم بهت نزدیک شد. تو ناخوداگاه صدای عصبی شدن گرگ رو در آورد و نیم رخ بهش نگاه کردی. اون وایساد و بهت نزدیک نشد. تو همون موقع حالت بد شد و بیهوش شدی. ولی یکی گرفتت یکم چشماتو باز کردی و دیدی آیاتوکون بغلت کرده و بهت گفت: خودتو خسته نکن چشاتو ببند الان خوب میشی.....
ببخشید بد جا کات کردم ولی پارت بعدی رو زود میزارم😃💘💘
بابای💖💖💖💖
13 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
27 لایک
بچه ها سلام
من از تستچی میرم چون کلاس دارم
خواهر دوقلوم یه داستان نوشته برین اونو دنبال کنین به جای من.
فکر نکنم دیگه بتونم بیام.
متاسفم واقعا🙏🙏😢
بابای😢😢💖💖👋👋
حتی بعد درس نمیتونی بیای؟
پس پارت ۷ چی شد
عالی🥰🥰🥰🥰
ولی بعد ها از زیر دستش خارج شد و الان بدون کمپانی کار میکنه و تموم کاراشون رو خودشون انجام میدن و میگن اکسو هم اونجوری که میگن قراره از زیر دستش خارج بشه و بدون کمپانی کار کنه و میگن اگه اینجوری بشه قراره ۳ عضو سابق هم که میشن تائو و لوهان و کریس هم برگردند به اکسو چون خودشون هم دوس دارن و اکسو ۱۲ نفره بشه.
جیغغغغغغغغغغغغ😭😭😭😭😭😭💖💖💖💖💖💖اگه اینجوری بشه من شیرینی خیرات میدم به همسایه ها
دروووووووووووووووووغ؟🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺 وای خدا یعنی اون روز میاد😭😭😭
بچه ها سلامی دوباره
من یه خبر شنیدم در مورد اکسو که میگن لی سومان به رئیس جمهور کره ۱۰ ساله مالیات نداده و الان رئیس جمهور کره الان میخواد اون پول رو ازش بگیره. پولی که قراره لی سومان بده ۲۲ میلیارد هستش ولی چون لی سومان الان ۱۲ میلیارد داره از اکسو خواسته که کامبک رو زود تر منتشر کنن و وقتی منتشر شد اکسو هیچ سهمی از پولش برنداره و تمام سهم رو لی سومان برای دادن به رئیس جمهور کره برداره و اکسو قبول نکرده و با لی سومان دعوا کردن. از اونجایی که میدونیم گروه گات سون قبل ها زیر دست لی سومان بود....
گروه گات سون اصلا زیر دست لی سومان نبوده زیر دست جی وای پارک بود و بعد از رفتن گات سون از جی وای پی اعضا واس خودشون کمپانی دارن و کمی هم از کمپانی ای او ام جی کمک میگیرن(چون یوگیوم از گات سون با ای او ام جی قرار داد بست)و حتی قرار کامبک بدن یه کامبک بعد از رفتن از جی وای پی دادن
یعنی موقعی که از جی وای پی خارج شد اولین آهنگ بعد از اومدن بیرون از جی وای پی رو دادن
ببخشید یه اتفاقی افتاده بود من افسردگی گرفته بودم. یکی هم برا درسا اینا نبودم کلا نمیومدم تستچی پارت ۷ رو دارم مینویسم فکر نکنم عدم تایید بخوره. بعد یه هفته اینا منتشر میشه.
واییی عشقم اومدی🥺🥺خیلی نگرانت بودم *_*،،،، خیلی دلتنگت بودم=_=،،،،، اخه چرا افسردگیT_T 🥺🥺🥺🥺🤍🖤بیا بغلم عجیجم 🤗 (نترس بابا کرونا ندارم😁)درسا رو نگو منم این چند وقته به خاطر آزمون پیشرفت تحصیلی کمرم در اومد،🤧😪بچه ها دعا کنین رتبه ی خوبی آورده باشم🥺🤍🖤 کیوتم امیدوارم حالت بهتر بشه و باشه😊 و با داستانت و حرفات دل ما رو هم شاد کنی💚💛🧡❤💙💜🤎🖤🤍👑
مرسی عزیزم❤❤❤❤🐼🐼🐼🐼🐶🐶🐶🐶امیدوارم نمره خوبی بگیری عزیزم💙💙💙❤❤❤❤
مچکرم😊😘😘🙏🏻🌹
ادامه خلاصه پارت ۵: منم اینارو خریدم که نگه دارم. تو: من هیچ وقت نگفتم شبیه دختری. بعد چند جمله شبیه این لوهان گفت: من با آرایش قشنگ ترم...ولی آرایش منو خیلی غلیظ میکنن و شبیه دختر میشم. تو: میخوای آرایشت کنم ببینی خوبه یا نه؟ لوهان: اگه بلدی چرا که نه. رفت نشست رو صندلی جلو آینه. چراغ آینه رو روشن کرد و شروع کردی به آرایش کردنش. بعد یه ربع آرایشش تموم شد. لوهان خیلی از آرایشش خوشش اومد و بعد اون رفتی تو اتاق خودت لباساتو عوض کردی و رفتی پایین برا صبونه.
پارت ۵ رو نذاشتم
خلاصه اشو اینجا میگم: شبو خوابیدین. صبح برا کوک که شب مست کرده بود قهوه درست کردی که سر دردش کم بشه. خواستی بری بالا برا صبونه آماده بشی که به جیمین کمک کردی بره تو اتاقش. رفتین تو اتاق. یه جعبه بهت داد و گفت: برو خونه باز کن خواستم همینجوری بهت بدم. از اتاق اومدی بیرون که لوهان بهت گفت: لباست راحت نیست بیا بریم بهت یه لباس راحت بدم. رفتین تو اتاقش. یه دست لباس راحتی برات آورد. تو گفتی: این لباس ها دخترونه هست برا کی خریده بودی؟ لوهان: شما اکسوالا مگه منو نمیگین شبیه دخترم...
لطفا بذار
سه هفته میگذره چرا پس هنوز پارت بعدی نمیاد ؟🤦🏻♀️💔
راستی چند وقته احساس میکنم نیستی،🥺🥺🥺