عشق در راه سلطنتp3🤍🌙

اسم یونگی شاهزاده یونگی علامت ~ اسم تو ا/ت علامت& اسم مادر یونگی ملکه یونا. علامت∆ اسم پدر یونگی عالیجناب صداش میکنن (ببخشید اسم گنگی به ذهنم نرسید) علامت_ اسم برادر یونگی شاهزاده ووک علامت * اسم دوست ا/ت ویا علامت # (افرادر دیگری هم در داستان به یونگی و ا/ت میپیوندند که علامتاشونم میگم)

&وارد قصر شدم(نویسنده: خب ب من چه ا/ت: کم نمک بریز😐نویسنده در افق گم شد🤣) &حالا کار اصلی من شروع شده بود من توی اشپزخونه ی قصر دوباره شروع به کار کردم چند روز بعد منو اخراج کردن و منو به حمام سلطنتی ارسال کردن چون میگفتن اشپز جدید واسمون اومده و ملکه اونو معرفی کرده😤 چند روز از کارم در حمام قصر میگذشت که ووک و اومد اونجا و من میبایست برم و ازش پذیرایی کنم فرصت خوبی بود😏دیگه نوبت منه رفتم گل های رز رو توی اب پخش کردم که ووک منو دید از بوی بدش کاملا معلوم بود مــ. ــــســـــــــــــــــ. ـــــــــــت اوخ تو دردسر افتادم 🥲(من: ههه من که میدونستم ات: همش تغسیر توعه من: 😎)اومد نزدیکم و منو 💋 همون لحظه(اغا دیگه بقیه شو به مغز کـــــــثــــیف خودتون میسپرم)

بعد از اون اتفاق رفتم تو اتاق و زدم زیر گریه 😭 چراااااا چراااا ای پسره ی هوسیییییی عوضیییییی رفتم و از یکی از خدمتکارای قصر ووک درخواست کردم که جاشو با من مخفیانه عوض کنه قبول کرد

حالا دیگه ووک منو بیشتر میدید همیشه مس روانی ها برخورد میکردم یه روز ملکه اومد پیش ووک و ووک منو صدا زد رفتم تو و ملکه منو دید و عصبی شد منم واسه اینکه سو استفاده کنم ها چته ووک چرا منو صدا زدی ملکه اونقدر عصبی شد که کاسه ی شیر رو شکوند ووک گفت این بی خاصیت چطور جرعت میکنی با من اینتوری رفتار کنی منمگفتم (با حالتی که مثلا ات مس. ته) هههههههههر جور که بخوام رفتار میکنم بخاطر اون کیوت بلایک دلت میاد دل یه گربه ی ملوسو بشکنییییی