17 اسلاید صحیح/غلط توسط: ♡soyun♡ انتشار: 3 سال پیش 1,020 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام من ا.ت هستم ۲۴ سالمه و دانشجوی پزشکی هستم
(عکس ا.ت )
امروز بیکار بودم داشتم تلویزیون میدیدم که یهو گوشیم زنگ خورد نگاه کردم دیدم جیمینه (جیمین همکلاسی ا.ت هست و باهم دوستن اونم دوست معمولی 😅)
گوشی رو جواب دادم (علامت ا.ت£ علامت جیمین *)
£سلام *سلام چطوری ا.ت £خوبم *حوصلم سر رفته میای بریم بیرون £اممممم اوکی * پس اماده شو ۱ ساعت دیگه اونجام
گوشی رو قطع کردم
رفتم ی دوش گرفتم و ی لباس انتخاب کردم و چون نمیدونستم کجا میخایم بریم تیپ اسپرت زدم
(استایل ا.ت)
نشستم با گوشیم ور رفتم تا جیمین بیاد
دیدم زنگ درو زدن رفتم درو باز کردم دیدم جیمین به ماشینش تکیه داده محوش شده بودم راستش من ی حسایی بهش داشتم اما تا حالا بهش نگفته بودم (استایل جیمین)
*نمیخای سوار شی ؟؟؟
£ها چی؟ ا..ع .عاره باشه اومدم
ا.ت تو دلش (خاک تو سرت گند زدی )
سوار ماشین شدیم و راه افتادیم
*چرا لباستو با من ست کردی؟
£چی؟ من؟ خودت ست کردی
*باشه میبخشمت حالا بگو ببینم کجا بریم
£تو گفتی بریم بیرون من نظری ندارم *اوکی بریم شهره بازی؟ £اممممم باشه فقط سوار بازی های ارتفاعی نمیشم من * هه مگه دست خودته
£چقد پررررویی تو
رسیدیم شهره بازی *اولین بازی رو من انتخاب میکنم £اوکی چی؟؟ * بریم ترن هواایی £اما.. *اما نداریم من گفتم انتخاب میکنم تو هم گفتی اوکی پس بریم
بزور دستمو گرفت و باخودش برد سمت ترن هوایی من از استرس داشتم پس میوفتادم
رفتیم و سوار شدیم ترن شروع به حرکت کرد رسید به بالاترین نقطه من از ترس چشمامو بستمو اماده جیغ زدن شدم کههههه....
دیدم یکی دستمو گرفته چشمم و باز کردم دیدم جیمین دستمو گرفته به خودم اومدم دیدم بازی تموم شد پیاده شدیم * دیدی اصلا ترس نداشت پس ی دور دیگه بریم £ نهههه توروخدا نه * باشه بابا شوخی کردم بریم پشمک بخوریم؟ £اوکی بریم
جیمین رفت و دوتا پشمک گرفت * بریم رو اون نیمکته بشینیم؟ £اوکی
*دیدم تو ترن وقتی دستتو گرفتم دیگه نترسیدی ها
£چی ؟ من ؟ لپام از خجالت سرخ شده بود *وقتی خجالت میکشی خیلی کیوت میشی میدونستی؟؟ £..... * راستش من میدونم تو منو دوست داری
من از تعجب چشمام چهارتا شده بود ادامه داد *راستش منم دوستت دارم
با تعجب به چشماش نگاه کردم *نگاه داره؟؟ £داری جدی میگی؟؟ *مگه شوخی دارم بات؟؟ £.... از خجالت داشتم اب میشدم *اگر پشمکتو نخوری میخورمشاااااا
£اوکی که دیدم بغلم کرد منم بغلش کردم £خیلی دوستت دارم * منم همینطور ع.ش.ق.م *بریم خونه؟ £خونه تو؟ * پ ن پ £امممم باشه رفتیم و سوار ماشین شدیم رفتیم خونه جیمین
*خب نظرت راجب ی شام خوشمزه چیه؟؟ £اممم مثلا چی؟ * پجون £باشه شروع کردین به درست کردن داشتم ظرف میاوردم که شروع به درست کردن کنیم که یهو یچیزی مث پودر ریخته شد تو صورتم به خودم اومدم دیدم جیمین داره بهم میخنده
منم کم نیاوردم و بسته ارد که تو دستش بود و از دستش گرفتم همرو رو سرش خالی کردم قیافش اون لحظه خیلی دیدنی و خنده دار بووود دوتاییمون شرو کردیم به خندیدن انقد خندیدم که دل درد گرفتم بعدش مث دو تا بچه خوب شرو کردیم غذا درست کردن و منتظر موندیم تا اماده شه و با همون سر و وضع اردی میز و چیدیمو غذا خوردیم و سره شام بهم میخندیدیم
بعد شروع کردیم میز و جمع کردن من لباسم اردی شده بود جیمینم یکی از لباساش و داد بپوشم رفتم پوشیدم و اومدم * چ کیوووت بهت میاد برا خودت
£مرسیییی اونم چون موهاش و لباساش اردی شده بود رفت ی دوش گرفت و لباسشو عوض کرد منم تو همون حین اشپزخونه رو تمیز کردم و چشمم خورد به پفیلا ها ورداشتم و درست کردم جیمین اومد پایین *به به میبینم بساط فیلم رو راه انداختی پس بریم فیلم ببینیم £اوکیییی *چ ژانری باشه بنظرت یهو دوتایی با هم گفتیم ترسنااااک بعد زدیم زیر خنده
جیمین فیلم و گذاشت نشستیم روی مبل و شروع کردیم به فیلم دیدن
یهو صحنه ترسناکش اومد من ناخدا جیغ زدم که یهو دیدم جیمین دستشو حلقه کرد پشت کمرمو منو تو بغلش کشید منم خودمو تو بغلش جا دادم وسطای فیلم بود که یهو خابم برد چشمامو باز کردم دیدم ساعت ۹ صبحه و منو جیمین رو مبل خابمون برده یهو پریدم اونم از تکون من بیدار شد *چ...چ..چی شده ؟
£خابمون برد پاشو من باید میرفتم خونهههه گوشیمو نگاه کردم دیدم مامانم بهم کلی زنگ زده سریع گوشیو گرفتم بهش زنگ زدم مامانم : کجاااایی تو میدونی چقد بهت زنگ زدممم £اصلا صدای گوشیمو نشنیدم ببخشید اومدم بهت توضیح میدم مامان : باشه زود بیا £ اوکی مامانجونم خدافظ مامان : خدافظ
* چی شده؟ £ هیچی باید برم میرسونیم؟ * بزار یکم دیگه بخابم باشه میبرمت £ نمیخام اصلا خودم میرم یهو دستمو گرفت * دیگه چیییییی ی درصد فک کن بزارم تنها بریم باشه الان پامیشم £ اوکی پس منم ی چیزی درست میکنم بخوریم * باشه ع.ش.ق.م صبحونرو اماده کردم جیمینم اماده شد اومد صبحونه خوردیم یهو من گفتم £ وای من لباسام اردیه الان با چی برم خونه
دیدم جیمین بلند شد رفت سمت اتاقشو با ی جعبه کادو اومد * امممم راستش اینو میخاستم روز تولدت بهت بدم اما امروز بهت میدم برا تولدت یچی دیگه میگیرممم جعبه رو باز کردم دهنم باز موند خیلیییی خوشکل بود اون سلیقمو کاااملا میدونست باذوق برش داشتم رفتم پوشیدمش(لباس ا.ت) * چقدددد بهت میااادا دویدم و محکم بغلش کردم و ازش تشکر کردم £مرسییییی که هستییی * خواهش میکنم عزیزمممم بعد رفتیمو سوار ماشین شدیم و منو رسوند خونه ازش خداحافظی کردم و رفتم پایااااان
مرسیییی لایک فراموش نشههههه برو نتیجه 💕💕
........
17 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
80 لایک
عالی بود
عالی بود
موخواستم ری اکشن مامانشو ببینم😂😐
عالی بود
بازم بذار
😻🍓
عالی بود
حیف شد تک پارتی بود
عالی بوودددد
عالی بود 🤤👌🏻
مرسییییی
عالییی بود همینطوری ادامه بدههه🥺🥺🥺💜💜💜💜💜💜💜
💃💗💃💗💃💗💃💗🥺😍🥺😍🥺😍💃
فقط لطفا داستان های چند پارتی هم بگذار 😊😊😊می گذاری؟
اممممم راستش اره الانم یکی بهمگف که داستان کوک رو ادامه بدم دارم اونو ادامه میدم الانم پارت ۳ رو گذاشتم در حال بررسیه حتمااااا میزارم