
سلام لاولی ها اینم پارت سه 💜
( *ک = کاسن )( وقتی چشمام رو باز کردم همه جا سفید بود مجبور شدم چندین بار پلک بزنم . ی جورایی شبیه زندان بود فکر کردم گیر افتادم با دردی ک داشتم نشستم ) آهه... ( با بدختی وایسادم رو پاهاام اما ب محض اینکه میخواستم قدم اول رو بردارم پام سست شد و داشتم میوفتادم زمین که در اتاق باز شد و کوک عین چی اومد تو اتاق و منو گرفت خیلیی تعجب کردم که دیدمش چشمام از تعجب گرد شده بود ب خودم نگاه کردم تازه فهمیدم که تو بیمارستانم بدنم رو بلند پیچی کرده بودن ) کوک : خوبی کاسن ؟ چیزی شده ؟ چرا بلند شدیی ؟ . ک: ه...ها خب... من... اهعی. کوک : ای خداا اخه چرا حواست به خودت نیست هووم ( بغلم کرد گذاشتم رو تخت ) ( دوباره به چشماش نگاه کردم.. احساس میکردم با دفعه اول ک دیدمش فرق داره)ک : ممنون که ... منو اینجا اوردید . کوک : دیوونه شدیی دختر داشتم از نگرانی میمیردم . ک : نگرانی ... ( نگرانی برای چی... اصلا چرا باید نگران باشه ااا ... ) کوک : اره نگران بودم اوفف اگ میمردی باید کلی گزارش مینوشتم . ک: ا...اها اوف ( بیشعوررررررررر عوضی روو مخ من فقط میتونم نسبت به بقیه بی خیااال باشممم اخههه چرا توووو اینجوری هستییی ) ( ی دفعه ب خودم اومدم) ک..کارا... کارا کجاست ها... حالش خوبهه ؟ . کوک : البته افسر کیم پیششه میخوای کمکت میکنم بری اتاقش ببینیش
( در همان لحظه اتاق کارا ) (کارا به شدتتتت از امپول و سِرم میترسه )( دکتر بالا سرش در حال عوض کردن سرم بود که کارا از خواب بیدار شد تا حدی هم داشت لوس بازی در میاورد) کارا : هوووم صبح شده .... جییغغغع این چیههههههه دارینننن به من میزنیدددددد . دکتر : چیزی نیست ی سرم معمولیه . کارا : بروووو گمشووو از من دورششش کنن . ته : کاراا عع زشنه اروم باش ایشون دکتر هستن . کارا: اروممم نمیشمم اینو نزنید به منننننننننننننن . دکتر : وایی گوشام کر شد اقای تاهیونگ خودتون باهاش صحبت کنید بعدد به من بگید بزنم ( رفت) ته : اههه اخههه کی از ی امپول کوچولو میترسهه . کارا : من میترسم اصصلا به تو چه . ته : واییی بس کن همین چند روز پیش تو ی قدمی بمب بودی الان از امپول میترسی . کارا : ارهه میترسم دوست دادم بترسم ... گشنمههه گشنمههههه . ته : اههه خداااا . کارا : گشنمههه گشنمههه گشنمههه گشششششششششنمممهههههههههههههه . ته : باشهه باشههه اگ سرمت رو بزنی قول میدم امشب ببرمت بیرون و شام مهمونت کنمم خوبههه . کارا : امم .. امم ... خب خواهرم هم میاد . ته : اهههه باشه من کوک و کاسن هم میبرم حالا قبولهه . کارا : خب باشه ... ( دکتر اومد و براش سرم زد با کلیی داد و جیغ ) کارا : هی افسر ته ی چیزی پشتم اذیتم میکنه . ته : یاااا خب من چ کار کنمم . کارا : ععع من اینجا خوابیددم نمیتونم پشتمو درستت کنم درست کن دیگه من ب خاطر شما زخمی شدمم ای خدا وایییی . ته : باشهه باشه فقط لطفاا حرف نزن ( مشغول درست کردن لباسش شد) اهه لباست یکم مچاله شده دارم درستش میکنم . کارا : اره اره درست کن
( در همین لحظه من و کوک اومدیم تو اتاق ک با اون صحنه مواجه شدیم) کاسن : 😶😶😶😶😶😶😶😶 ک...کارا . کوک : 😳😳😳😳😳😳😳تهیونگگگگگگگگگگگگ . ته : هاا ( سیخ وایساد) ببینین چیزی ک فکر میکنیدد نیستت داشتم لباسشو درستت میکردمم . کارا : واقعا افسر ته؟ ته : چییییی . کاسن : اهه. کوک : خجالت بکششش . ته : ها .. چی .. یااااا چیزی ک فکر میکنی نیستتت . کارا : افسر ته همه رو دعوت گرده شام رستوران . کوک : وایییی افرینن ته دست و دلبازز شدی . ( من در این لحظه داشتم جرررررر میخوردم از حرص که گارا چطوری با این احلاق گندشش این کار ها رو کرده ) کاسن : ها... اره .. عالیه . ته : اهههه لوکیشن واستون میفرستم شب ساعت ۹ بیاید .
(شب ساعت ۹ . کارا لباس مجلسی پوشیده بود منم زور کرد که لباس رسمی بپوشم . موهام که تا کمرم هست رو همیشه جمع میکردم ولی امشب باز گذاشتمشون و کارا منو ارایش کرد و رفتیم به رستوران . ) ک : اهه کارا دیر کردیم همش هم تقصیر توعه . کارا: پسرا از دخترایی ک دیر میان بیشتر خوششون میاد به من اعتماد کن . ( رفتیم تو ته و کوک نشسته بودن سر میز با اون کت و شلوار واقعا جذاب شده بود نا خود آگاه لبخند رو صورتم اومد و نشستیم )ک : ام... خب... ممنون .. رییس . کارا : یاااا الان ک رییست نیست باهاش راحت حرف بزن . کوک : راست میگه راحت باش .ک: باشه... . ته : خب .. ممنون از شجاعتتون واقعا خوب کارتون رو انجام دادید اینجوری باشه میتونید خیلی زود ارتقا درجه بگیرید .ک : بله درسته... این خیلی خوبه . کوک : اهه چقدر گرمه . ته : اره خیلی . ( غذا رو اوردن و ما خوردیم جو خیلی سنگین بود ) ( ب گوشیم ی پیام اومد از طرف سونگ بود نوشته بود زود برو دسشویی )ک: من... باید برم دسشویی... ( پاشدم و رفتم تو دسشویی و وقتی یرگشتم یکی از دوستایسونگ بهم نزدیک شد) (* دوست سونگ = د *) د : خوشگله بریم دور دور . ک : هه ... چی ؟( این احمق از من میترسید الان چی داره میگه ) د : گفتم بریم خوش بگذرونیم ( لبخند کجی زد )( میخواستم بزنم نصفش کنم که ی دفعه پسره پرت شد تو دیوار ) کوک: چه غلطیییی میکردی عووضییی . د : چهه مررگتهه من با اونن دختره کار دارم نه با توو . ( تا حالا... هیچ کس از من دفاع نکرده بود... من همیشه کسی بودم که مواظب بقیه هستم .. ولی حالا اون... داره ... از من دفاع میکنه حس عجیبی داره ) ک : ک... کوک ... ولش کن بریم . کوک: نه نیازیی نیستتتت ادبشش میکنمم ( همینجوری مشت میزد تو صورت اون پسره ) خوبههه حالا فهمیدی بهه چیزی که ماالل منهه نباید دستت بزنیی ( دستم رو گرفت و رفتیم بیرون از اونجا)ک : تو ... چی گفتی ؟ من.. مال توعم ؟ کوک : هوم... تو بالاخره تو ... گروه من هستی . ک : اره درسته ( خندیدم ) اون دوتا کجان ؟ کوک : هوم رودخونه هان رو به رو اینجاست فک کنم اونجان . ( رفتیم اونجا . گارا و ته نشسته بودم رو صندلی ) ک : قدم بزنیم ؟ کوک : حتما ( شروع کردیم قدم زدن .
کوک : تا حالا.. با کسی بودی ؟ ک: من... خب اره یک نفر .. ولی اون داشت با من بازی میکرد تا جاسوسی منو پیش بابام بکنه . کوک: ها ... بابات از این کیلید هاست .ک : اره ی جورایی میشه گفت ( لبخند) من ماه رو خیلی دوست دارم بهم حس خوبی میده الان هم ماه کامله نگاه کن . کوک : اره خیلی خوشگله ... راستی امشب خیلی جذاب شده بودی به زور شناختمت . ک : تو هم همینطور . کوک : اهم... ته و کارا اونجا چقدر دارن لاو میترکونن ب نظرت چیزی بینشونه ؟ ک : اممممممم ... نه فک کنم فقط دوستن اره ... کوک : بهتره برید خونه دیر وقته . کارا : ته من میرسونه . ته : چیی منن ... اوووف باشه چقدرهم راحته... کوک فعلا فردا میبینمت . ( اون دوتا رفتن) ک : برسوونمت ؟ 😈 . کوک : ها .. تو منو برسونی .. . ک : اره خبب نترس بیا من با موتور اومدم . کوک : خب ...باشه ( سوار موتورم شدیم یه موتور مشکی بود جدید ترین مدل ) ک : اماااده ای ؟ کوک : واس چی ؟ ( حرکت کردم با سرررعتتتتتتتتت) ک: واسسسس اینننننننن . کوک : واییییی ی پلیسسس انقدر تند نمیره ولی... خیلیییی حااال میدهه . ک : ارههه یووهووووو( رسوندمش و برگشتم خونه . کوک خیلی حال کرده بوداز لحن صحبت کردنش معلوم بود)
( وقتی رفتم تو اتاق دیدم کارا دارع برای خودش اهنگ میخونه دیوونه هست ولی نه تا این حد که با خودش جلوی اینه حرف بزنه ) ک : کارا به سلامتی همون ی ذره عقلت هم نابود شد ؟ کارا : وایییییی کاسن اومدی چقدر خوش گذشتااا . ک : خوش گذشت ؟ دقیقا منظورت از خوش گذشتن چیه . کارا : امم خب غذا ها خیلیییی خوشمذه بود وایییییی عاشق غذاش شدم خیلی خوب بود .ک : اهههه بله از تو انتظار دیگ ای هم نمیره . کارا : البته... اون افسر تا هم خیلی با نمکه . بانمکهههه ؟ ک: کارا جان تو رسما اون پلیس بیچاره رو روانی کردی . کارا : اره ولی خیلی بامذه است میخوان باهاش دوست شم منو میخندونه . ( چشمامو بستم ی حالت با جذبه به خودم گرفتم) ک : منظورت برای معموریته دیگه . کارا : خب... کاسن میدونی ... من ... دلم نمیاد باهاش این کار رو بکنم . ک: کارا تو الان خوابت میاد نمیفهمی چی میگی برو بخواب زوووووود . کارا : نه کاسن من دوسش دارم . ک: احساساتت بهت دروغ میگن ولشون کن . کارا : کاسن اینطور نیست... من واقعا دوسش دارم . ک : کااارااااا برووووو بخوابببب چرتتت و پرتتتتت نگووو فکک میکنی اگهه ته بفهمههه بابات کیهه هنوزم انقدر برااات بامذه استت و باهات مهربونههه نه نیسستتت اینا همش الکیهه دروغهه . کارا : ب...باشه.. کاسن... عصبی... نشو... . ک : میدونی چقدرر دوستتت دارممم از یچه گی حواسمم بهتتت بود همیشه کار های بدت رو من به گردن میگرفتممم و به جات تنبیه میشدمم تا تو راحت باشیییی الان داری اینا رو میگییی بههه مننن . ( اشک تو چشمای کارا جمع شده بود) کارا : باش... کاسن .. ببخشید خب... داد نزن... تقصیر من نیست... که بابامون اونه ... . ک: تقصیرر منم نیستتت کارا من فقططط میخوامم ازاد باشمم میفهمیی اگگ جانشین بابا بشمم میتونم همه تون رو ازاد کنم میتونمم... بهتون شانس زندگی کردن بدمم .. . کارا : باشه.. شب بخیر ( با چشمای اشکی رفت).ک : هیچ وقت منو درک نمیکنی ... تمام تلاشم برای شماست... برای خانواده ام ...
( فردا صبح رفتیم پاسگاه ولی فک میکنم کارا باهام قهره ... البته مهم نیست چون من دارم کار درست رو میکنم ) ک : افسر کوک امروز چ کار داریم هوم . کوک : امروز ی سری پرونده دارم که میخوام تو بهم تو حل کردنشون کمک کنی . ک : حتما چی هستن . کوک : راجب یه باند دزدی و قاچاق و ایناست . خب... بگو... ( من همه شون رو میشناسم چون بابای من سر دسته همه شونه و این عالیه) کوک : ببین دسته شماره یک منطقه اطراف رو پوشش میدن دسته شماره دو مناطق دور تر دسته شماره سه خارج از کشور فعالیت میکنن ... اما ی چیزی بین اینا مشکوکه . ک : میدونی کوک ی دسته دیگم هست اگ دقت کنی سئول شهر بزرگیه سئول یه دسته جدا گونه داره اینطوری احتمال گیر افتادنشون کمتره میدونی بوسان هم بزرگه ولی راه فرار زیادی داره . کوک : و دقیقا تو این همه اطلاعات رو چ جوری به دست اوردی . ک : ااا ... چیزه خب... از روی تجربه میگم و حدس زدم اره... . کوک : ی چیزی بین همه این دسته ها مشترکه احتمالا همه شون از دسته مرکزی پیروی میکنن . ک : امم... نه اصلا فک نمیکنم( دسته مرکزی ما هستیم.. نباید لو بریم اره وایی چقدر باهوشه ) کوک : مطمئنی ( دستشو جذاب گذاشت رو چونه اش با دقت نگاه میکرد) . ( اب دهنم رو قورت دادم) ک : ا...اره.. اره... . کوک : دارم فک میکنم ی تله براشون بزاریم . ک : فکر خوبیه بیشتر توضیح بده
پایان پارت سومم
نظر فراموش نشه 🤗 ببینم چقدر ارمی فعال دارن تستم رو میخونن
💜💜💜💥💜💜💜 تو پارت قبل نگفتید کدوم شخصیتت رو دوست داریدد بگید دیگه کارا یا کاسن راستی اگ ارمی هستید بایستون کیه ؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
کاسن رو دوست دارم و بنده بدبخت خدا سه تا بایس دارم نم چرا 😂 تهیونگ و جیمین و جونگ کوک
هر دوتاشون دوست دارم😍😍♥️♥️♥️
بایست هم کوکه🥺💜
کی داستانت رو میدی برون 😐🍒
هر روز با ذوق میام ببینم گذاشتی که میبینم نگذاشتی
پارت ۴ رو کی میزاری
کاسن
جیمین
پارت بعدی اب شد.....بایصم تهیونگ بایص ریکرم هوسوک....خاب من برم بمیرم از دسته شما نویسنده ها که ادم و در خماری میزارید...راستی یه چند روزی خودم یه داستان گذاشتم نمیدونم تست چی کی منتشر میکنه تا پارت چهار در حال بررسی لطفا وقتی اومد بخونش.
وای خیلی عالی بود لطفا زود تر ادامه اش رو بزار به داستان منم سر بزن
پارت۴ و۵, رو نوشتی و منتظری وارد بشه یا اصلا ننوشتی؟
مردم اینقدر اومدم ببینم پا ت جدید اومده یا نه😂🥺
پارت چهار رو نوشتم منتظر تستچی هستم
پارت ۴ رو نوشتی؟؟؟؟
بله نوشتم . تستچی باید منتشرش کنه
کوک و کاسن.
بایسم شوگا و بایس رکرم،کوک