رمان♡تعطیلات تابستانی...

سه ساعت بعد... از زبان ریوجین:) جولیا(گربش) رو بغل کرده بودم و داشتم به خونه میرسیدم فردا ساعت شش باید راه میوفتادیم رفتم خونه پارک جونو گوشی بدست دیدم که رو مبل دراز کشیده و پاشو انداخته رو پاش

ریوجین:سلام)پارک جون:سلام😕)ریوجین:داری چیکار میکنی؟🤨پارک جون:بازی😕ریوجین:اونوقت چمدونتو آماده کردی که داری با خیال راحت بازی میکنی؟😐)پارک جون:نوچ😕)ریوجین:پارک جون ما باید فردا ساعت شش فرودگاه باشیم هرچه زود تر باید وسایلمونو آماده کنیم)پارک جون:چیی ساعت شش😵😵اوکی بزار شارژ گوشیم تموم شه بعد میام)ریوجین:🤦‍♀🤦‍♀)ریوجین:پانی کو؟)پارک جون:داره وسایلشو آماده میکنه)ریوجین:شما سه ساعته اینجایین بعد تازه رفتین وسایلتونو آماده کنین😐)پارک جون:نه بابا پانی بعد تماس با تو رف وسایلشو آماده کنه)ریوجین:وایی خدااا😫)سریع رفتم اتاق پانی و در حالی که با دوتا لباس ور میرفت دیدمش))

پانی:سلام ریوجین میگم این لباس سبزه خوشکل تره که واسه فرودگاه بپوشم یا این سفیده)ریوجین:یعنی سه ساعته داری فکر میکنی که این دوتا کدومو بپوشی؟😐)پانی:نه بابا اینارم آماده کردم😄)ریوجین:اینا چین🤨)پانی:لوازم ارایش بخدا انقد سخت بود اصلا نمیدونستم باید کدومشونو بیارم😩(ریوجین:سه ساعت تمام داشتی لوازم ارایش اماده میکردی🤯)پانی:نه بابا مسواک و خمیر دندون و اینام هست😄)ریوجین:😑🤦‍♀🤦‍♀🤦‍♀)ریوجین:با این وضعی که تو و پارک جون دارید پیش میرید بعید میدونم فردا ساعت شش برسیم فرودگاه😑)پانی:مگه فردا میریم؟؟؟😳😳)ریوجین:بله😐البته فک کنم کلا کنسله)پانی وایی پس من باید زود وسایلمو آماده کنم😫)پانی:راستی نگفتی کدومو بپوشم؟؟☺️)ریوجین:فک کنم سبزه بیشتر بهت بیاد)پانی:اوکی پس همینو میپوشم😃)

پارک جون وارد اتاق میشه و در حالی که داره خودشو میکشه میگه:خب پانی چیکار کردی؟؟)پانی فعلا همینارو آماده کردم🙂)پارک جون:اوکی☺️)پارک جون:منم میرم وسایلمو آماده کنم البته قبلش یه سر میرم پیش مامانم ازش خداحافظی کنم)ریوجین:پس بیزحمت جولیا رو هم ببر پیش لیسا و کیتی مامانم به گربه ها حساسیت داره وگرنه میدادم دست اون)پارک جون:اوکی بده پیشی خوشکلو😀)ریوجین:مواظبش باش)پارک جون:اوکی)