سلام گوگولی هام اینم از قسمت ششم🤗💖امید و ارم راضی باشید یکم کم شد میدونم ولی خوب ببخشید برسان زیاد مامانم هم از یه طرف گیر میده هی بهم🤦🏻♀️🤦🏻♀️😭..... انرژی مثبت ها هم یادتون نره برای قسمت بعدی انرژی نزار دارم🤗🤩
وقت ملاقات تموم شده بود؛من مجبور بودم برم ولی هانی کنار یوکی موند.پس فردا یوکی دیگه مرخص می شد و این خیلی عالی بود و کلی من رو سرحال آورد🤗 هوا خلی سرد بود من هم با شلوار راحتی و تیشرت اومده بودم...واقعا اون لحظه خیلی وحشتناک بود جون به لب شده بودم ولی دیگه خداروشکر همه چی خوب پیش رفت و یوکی سرحال و روبه راه...همین جور که داشتم راه می رفتم یهو گوشیم زنگ خورد؛برداشتم دیدم فوجی هستش...بدست راستم رو کردم توی جیب راستم و مشغول حرف زدن با فوجی شدم که یهو...
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
وای من عالی بود منتظر بعدی هستم
💛🧡
واییییی عزیزمممممم بعدیییی رو بزار که تحمل ندارمممممممممممم😭😭😭😭😍😍😍😍😍😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘
تو راهههههههههه
وای بعدی بعدی بعدی من نمیتونم صبر کنم ولی همه ی سعیمو میکنم که داستانت پر طرفدار بشه
می گما چرا پروفایلتو عوض کردی؟
اون گوشی مامانم بود مامانم هم توی گوشی کلییییی برنامه داشت ولی این دیگه گوشی خودم هستش خیالم راحت با این میام توی تستچی
آهان