
توی گوشم زمزمه کرد( فکر کنم توی دردسر افتادی مای لیدی!!) دستش رو گذاشت پشت کمرم و با باز شدن میلهش به سمت بالا حرکت کردیم... دلم براش تنگ شده بود.. سرم رو بالا گرفتم و به چشمهای سبزش خیره شدم (کت؟) بهم نگاه کرد و گفت(بله؟) آروم گفتم( چرا انقدر دیر اومدی؟) و با اخم نگاهش کردم... انگار ناراحت شده بود.. ولی واقعا دیر اومده بود😒... روی برج ایفل فرود اومد...(ببخشید).. گفتم(عیب نداره بیا بریم دنیا رو نجات بدیم) لبخندی زدم و آمادهی رفتن شدم.. کت اومد دنبالم و دستم رو گرفت و برم گردوند روی برج ایفل... گفتم(مشکل چیه؟)... گفت(لاکی چارم چی بهت داد؟) اصلا فراموش کرده بودم که از طلسم شانسم استفاده کردم.... گوشواره شروع کرد به فلش زدن... لاکی چارم پیش سایه ها جا مونده بود.. نگاهی بهش که روی زمین افتاده بود کردم..
کت در حالی که میلهش رو برای باز شدن آماده میکرد گفت(من میارمش) و رفت... عجیب بود.. به محض رفتن کت سایهها دوباره دورم رو گرفتن... دود بلند شد و واقعا هیچ جا رو نمیدیدم... روی زمین افتادم.. اجسام سیاه دورم ایستاده بودن... خم شدن و سعی در برداشتن میراکلسم کردن... نمیتونستم هیج واکنشی نشون بدم... و البته، اینکه یویوم رو در اختیار نداشتم هم بی تاثیر نبود... کمی بعد احساس کردم اجسام از روم کنار رفتن... بعد دستی رو زیر شکمم احساس کردم که بلندم میکرد... هنوز میترسیدم چشمم رو باز کنم... ترسیدم تا شاید شدوماث اومده باشه... اما اون شدوماث نبود... **از زبون آدرین** ((فلش بک)) وقتی برای اولین بار سوختگی دستم رو دیدم واقعا وحشت کردم... احساس عجیبی داشتم... متوجه شدم توی محفظهای شیشهای قرار دارم...
نمیدونستم کجام... نگاهی به فلزی که روی سینهم افتاده بود کردم... شبیه یه گردنبد بود... یه گردنبند بدون زنجیر... آروم بلندش کردم احساس عجیبی بهم میداد.. چیزی که رو به روم قرار داشت رو باور نمیکردم... مامان!! توی محفظهی شیشهای دیگهای درست مقابل من خوابیده بود.. اشک توی چشمام حلقه زد😢... یعنی من مرده بودم؟؟.. یعنی الان توی اون دنیا پیشش بودم؟؟ آخرین صحنههایی که به یاد میآوردم رو مرور کردم... رفته بودم برای مرینت یه تلفن همراه خریده بودم.. که دست خالی نرم اونجا.. چون از قبل هدیهم رو داده بودم به نینو که به دست مرینت برسونه... یه همستر!! قرار بود خوشحالش کنم... ولی وقتی جلوی در خونهشون ایستادیم یه ماشین با سرعت بهم نزدیک شد و بعد... بعد... بعدش رو یادم نمیاد... بعدش فقط صدا بود..
صداهایی که اسمم رو صدا میزدن و بعد پوچی... خالی از هر چیز... فضایی تاریک که بدنم رو فرا میگرفت... و بعد دوباره صدا.. احساس میکردم صداها داشتن چیزی رو بهم میگفتن... یه جور دستور.. اما سر در نمیآوردم که چی میگن... چشم هام رو روی هم فشردم... دوباره نگاهی به پوست دستم انداختم... سفید سفید شده بود... آروم با دستم در محفظه رو هل دادم و ازش خارج شدم... بعد فقط دلم می خواست از اونجا فرار کنم... همیشه احساس میکردم نیرویی وجود داره که من رو کنترل میکنه... اما الان... هیچ چیزی نبود... صداهای توی مغزم که همیشه بهم دستور میدادن خاموش شده بودن... احساسم عجیب بود... خیلی عجیب.. آروم پام رو روی زمین گذاشتم و شروع به حرکت کردم... نگاهی به اطراف انداختم... فضای بزرگی که در دو طرفش مشعلهای بر افروخته قرار داشت و راه روی طولانیای که به ستونی خطم میشد... دور تا دور راهرو فقط فضای خالی بود...
جایی که ایستاده بودم دایره شکل بود و سقف هم خیلی بلند... باید کجا میرفتم؟... داشتم فکر میکردم که صدایی از بالای ستونی که در انتهای راهرو قرار داشت اومد... بعد شیءی از بالا شروع به پایین اومدن کرد... با کمال تعجب، پدر روی شیء ایستاده بود... چشمهاش رو بسته بود و با حالت تاسف سرش رو پایین گرفته بود... وقتی به مقصد رسید چشمهاش رو باز کرد و سرش رو بالا گرفت و... از دیدن من تعجب کرد... سر جاش خشکش زده بود... (تو... چطور ممکنه؟؟) بعد زیر لب غرید (این امکان نداره.. تو باید مرده باشی) ولی به نظر بیشتر عصبی بود تا متعجب.. سرم رو کج کردم... (امممم.. خودمم فکر میکردم باید مرده باشم... پدر، شما خوشحال نیستین که من زندهم؟؟) آروم لب زد (این همهی نقشه رو خراب میکنه!!)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییییییییمیمبنبمیمبنیوبنبویوینزوطپ
😅 مرسی
عالی بود
میسی🥺
این چرا هنوز زندس
😐🌹
هست دیگه
این پدر سگ(گربه)چرا هنوز زندس😭😭😭😭😭
😐😐😐
😐😐😐ای بدجنس😐😐😐
آدرین زنده نباشهههه؟
حسابتو میرسم
😐❤
از طرف منم حسابش رو برس😐❤
😐💔
آقا
غ
ل
ط
کردم😐❤
♡.🌹.♡ به این مهربونی
به این نازی
انقدر با استعداد
انقدر دوستش دارم❤
حسابش رو نرس دختر خوبیه
راستی من چی صدات کنم؟
هر بار میخوام به تو اشاره کنم سه ساعت دنبال این گله 🌹 میگردم😐❤
دوباره حسش نبود بیای؟😐
چرا ج نمیدی؟
بهم بگو صورتی
باش صورتی جونم😐❤
سلام عالی بود:-)
وای خدا عالیه
عاااااااااااااااااااااااالی
مرسیییی😄❤
خودت گابریل رو نابود میکنی یا خودم بیام براش😐؟
😂❤
بازم میگم بهترین عالی عالی عالی 😍😍😍😍
مرسی😄🤗
محشر، فوقالعاده، عالی، بی نظیر و....
همشون کمهههه😃
مرسی مرسی مرسی 😚