10 اسلاید صحیح/غلط توسط: ✯Nezuko انتشار: 4 سال پیش 41 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
پارت سیزدهم
( آنچه گذشت ) : مرینت:داشتم با گوشیم ور میرفتم که دیدم ای وای آدرین ۱۹ بار بهم زنگ زده من جواب ندادم....... سابین:مرینت بیا باید باهات صحبت کنیم...... سابین : منو بابات باید برای به کاری بریم آلمان..... مرینت:رفتم که بخوابم ، که تو خواب یهو....( خب بریم سراغ داستان)
الکس: بیا مرینت ، باید خوب نگاه کنی.... مرینت: خواستم حرف بزنم که دیدم نمیتونم که اون مرده بهم گفت : سعی نکن ، تا چیز مهمی برای گفتن نداشته باشی اجازه ی صحبت کردن نداری ، بعد اومد سمتم و دستم و گرفت و منو برد یه جای سرسبز که یه رودخونه داشت اونجا واقعا زیبا بود داشتم با دقت به اطراف نگاه میکردم که یهو
یه زن با موها و چشای آبی اومد (عکس پارت) و گفت :الکس بیا دیگه ..... الکس: باشه عزیزم بعد برگشت طرف من و گفت با دقت نگاه کن بعد خودش رفت طرف اون زن و شروع کردن به حرف زدن نمیشنیدم که چی میگفتن و اصلا نمیدونستم که اونجا کجاست ، داشتم نگاه شون میکردم که یهو یکی از پشت یه خنجر توی قلب اون زن فرو کرد و در رفت و یهو فاصله ی من با اونا کم شد الان دقیقا میتونستم بشنوم چی میگن ... الکس: سوزان نه ، نه سوزان ، چشمات و باز کن خواهش میکنم ازت منو تنها نزار
الکس: سوزاااااااااان ..... مرینت: اشکم درومد و خواستم برم سمت اون مرد که الان فهمیدم اسمش الکس بود که دیدم نمیتونم تکون بخورم یهو تصویر عوض شد و من یه جای دیگه بودم اونجا یه اتاق قدیمی بود و سوزان خونی رو یه تخت بود و نفس نمیکشید یهو الکس اومد که دیدم دستش دوتا معجزه گر بود اونا رو باهم متحد کرد و افتاد زمین، معجزه گرا رو هوا بودن که بعد از چند دقیقه از بین رفتن ، دوباره تلاش کردم که راه برم که دیدم این بار میتونم رفتم سمت اون مرد سعی کردم بلندش کنم که دیدم نمیتونم یهو اون دوتا معجزه گر که از بین رفته بودن دوباره جرقه زدن و تبدیل به یه معجزه گر شدن و اون معجزه گر نا پدید شد و
بعد از ۱۵ دقیقه یهو زخمی که روی تن اون زن بود ترمیم شد و اون زن و مرد باهم بیدار شدن و من دوباره مکانم تغییر کرد و رفتم تو یه اتاق که دیدم که مرد پیر اونجا وایستاده وقتی منو دید گفت : منتظرت بودم مرینت، تو اینجایی تا چیز هایی رو در مورد جعبه و کتابی که حالا نگهبانش هستی بدونی درست ۹۶۵۰ سال پیش اون زن و مردی که میبینی صاحب قدرتمند ترین معجره گر بودن اون دوتا معجزه گر از معجزه گر کفشدوزک و گربه هم قوی تر بودن و قبل از معجزه گر کفشدوزک و گربه به وجود اومدن بودن و اون دوتا ، توی همه ی قاره ها تو کل جهان تک بودن و قدرت اونها بینهایت بود برای همین بود که جعبه ی معجزه گرای پاریس از همه ی جعبه ها قدرتمند تر بود اما همونطور که دیدی صاحبان اون دو معجزه گر بعد از اتفاقی که برای همسر اون مرد افتاد
اون مرد برای اینکه دوباره همسرشو زنده کنه و طبق صفحه ی ۲۵۶ کتاب که تو هم دنبال معنی اون صفحه هستی دو معجزه گر و با هم متحد کرد ولی اون چیزی که باید نشد و به خاطر اینکه قدرت اون معجزه گر از اون چیزی که نگهبانان فکر میکردن خییلی بیشتر بود و اون دوتا معجزه گر به معجزه گر ی تبدیل شدن که حتی خود منم فکر نمیکردم که بشه اونو از بین برد تا اینکه( فو )تو رو نگهبان کرد فو کاملا درست فکر میگرد تو واقعا قوی هستی
مرینت: نمیدونم چطور شد که تونستم حرف بزنم و گفتم : شما کی هستین که گفت تد هستم ....
تد: اون معجزه گر ۱۰۰ سال پیش دست یه آدم خییلی بد افتاد و قدرت زیادش باعث شدن اون به موجودی خارق العاده تبدیل بشه متاسفانه کسی تا حالا اونو ندیده ...،. مرینت: استاد تد اون موجود کی به زمین حمله میکنه؟.... تد: اون موجود به زمین حمله نمیکنه اون میاد تا تمام معجزه گرا رو برای خودش کنه و اول شما قهرمانان رو شکست میده بعد با قدرتی که از نابودی شما بدست میاره به سیارات دیگه میره ، دیگه کسی نمیدونه قراره چی بشه و اینکه کی وارد عمل میشه چند سال بعد از اینکه معجزه گر های ایتالیا و چین و پیدا کردی
مرینت: اگه معجزه گری رو تو جنگ از دست بدیم چی میشه؟... تد : امیدوارم که این اتفاق نیفته ولی اگر اون معجزه گر دست اون بیفته دیگه برای ابر شروران استفاده میشه ..... مرینت: توی صفحه ۲۵۶ چیز دیگه ای هم نوشته که لازم بدونم ..... تد : آره ، اگر یک زوج هر دو معجزه گر داشته باشن ، یکی شون بمیره ، با متحد کردن اون دوتا معجزه گر بدون اینکه آسیبی به کسی برسه میشه فرد فوت شده رو زندن کرد ، ولی این برای قانون معجزه گر های اعظم نیستش و تو باید این ورد و بگی (اِف سینگ پان سانگ سو) ،..... مرینت: فهمیدم ، ولی اگه بخوام شما رو ببینم باید چیکار کنم
تد: نیاز نیست تو کاری کنی اگر لازم باشه من خودم همه کارا رو انجام میدوم ، خب حالا آماده ای که بری .... مرینت : کجاا ، که یهو قبل از اینکه که حرفم تموم بشه همه جا روشن شده و همه چی شروع کرد به تکون خوردن انگار که زلزله اومده که ییهو یه چیزی خورد تو سرم که بیدار شدم دیدم رو تختم هستم وای باورم نمیشد اینا همه خواب بود ، ولی خیلی شبیه واقعیت بود ، بلند شدم و رفتم یه لیوان آب خوردمو و بعد از اینکه درمورد خوابم فکر کردم ، رفتم دوباره خوابیدم .
خب دوستان امیدوارم خوشتون ، اومده باشه ، لطفا نظرتون رو درباره پارت بزارید
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (2)