
خب دوستان این هم از پارت هشتم بیل سایفر در میونی میدونم خیلی خیلی منتظرتون گذاشتم واسه این پارت ببخشید بریم سراغ داستان
دیپر:مگر اینکه... خفاش های یک چشم اینجا باشند !! میبل:دیپر مگه اونا از بیل دستور نمی بردند ؟؟ و چطور به اینجا اومده اینجا یه بعد دیگس ؟؟ دیپر:میبلی خودم هم نمیدونم چطور ولی فقط اون خفاش ها میتونن مردم رو سنگ کنن استار:من این نظریه رو رد میکنم بنظرم کار اون سمندره !! چون وقتی سمندر به بیل ضربه زد همه چی سفید شد اخه تو اون فرصت چجوری خفاش های یک چشم اومدند ؟؟ دیپر:اره اینم حرفیه 🧐 ... ذهن میبل:اه کم کم داشت حوصلم سر میرفت دیپر و استار داشتن با هم دیگه کل کل میکردن که کار اکسولاتل هست یا خفاش های یک چشم چی میشد یه سرگرمی چیزی داشتم 😑 ،، گلاسوریک:منم همینطوررر میبل:یا جد سادات این مرد آبی پرنده چیه 😱😱 استار:نگران نباش میبل اسم ایشون گلاسوریک هست.. گلاسوریک:بله و خیلی هم موهای پام زیاده کی میخواد ببینتشون ؟؟ دیپر و میبل:اه حالمونو بهم زدی 🤢🤢 استار:گلاسوریک تو چرا سنگ نشدی ؟؟ گلاسوریک:او استار مگه نمیدونی من سنگ نمیشم مگر اینکه توت یادا یادا بخورم که تو این فصل برداشت نمیشه 😔 استار:اینا بر کنار..چرا مردم سنگ شدن ؟؟ گلاسوریک:خب اینا کار اعضای کمیسیون جادویی هست. استار:چرا اونا اینکارو کردن ؟؟ گلاسوریک:باید بریم اونجا تا ببینیم ،، میبل:ببخشیدا ولی اینجا دقیقا داره چه کوفتی اتفاق میوفته ؟؟ استار:فعلا بیاین بریم تو چشم گلاسوریک تو راه توضیح میدم دیپر:جااان !! چشم گلاسوریک 👁 استار:خب یجورایی برای منم اولش عجیب بود.
دیپر:اینجا دنیای جادویی هست ؟؟ گلاسوریک:نه خیر اینجا قصر کمیسیون هست.دنیای جادویی یه جا پر از آب های غلیظ زرد و اسب تک شاخ هست 😑🦄🟨 استار:خب بچه ما سه نفری میریم اونجا و با اون شورای مسخره کل کل میکنیم.میبل:پس اون مرد آبی چی ؟؟ گلاسوریک:همین چند وقت پیش با اعضای کمیسیون دعوا کردم دوباره نمیرم اونجا میبل:اها باشه ،،، (بعد از ۱ ساعت راه رفتن) دیپر:استار بخدا خسته شدم کی میرسیم بهشون 🥵 میبل:وقتی دست گربه ای داری خسته ترم میشی 🥵🥵 استار:اهمم میبل بیل چوب دستی منو نابود کرد تو دست گربه ای نداری 😑 میبل:اها ببخشید حواسم نبود 😁 استار:اما هنوز هم با دستام جادو دارم ولی به این نتیجه رسیدم تو لیاقت دست گربه ای رو نداری 😑 میبل:ای بابا 😭😭استار:اون هکاپو نیست ؟؟ دیپر:چی چی کاپو ؟؟ استار:هکاپو ما اینجاییمم !! میبل:چی چی کاپو بیا اینجا (وقتی هکاپو متوجه آنها شد پا به فرار گذاشت) استار:هوییی کجا میری ،، ابر شناور !! میبل:مگه چوب دستیت نابود نشد ؟؟ استار:بابا بیخیال من با دستام هم جادو انجام میدم حالا زود باشین سوار شین تا هکاپو در نرفته. دیپر و میبل:باش ،، میبل:یوهووو چقدر سریع میریم ☺ دیپر:🤢🤢 هکاپو:دور شید شما باید سنگ میشدید استار:منظورت چیه ؟؟ هکاپو:وقت زیاد شدنه ، هکاپو 50 تا کپی از خودش ساخت.استار:چیکار کنیم 😰 دیپر:خیل خب ما الان سوار یه ابر سریع هستیم و 50 تا چی چی کاپو درحال دویدن هستند ،، میبل اون قلاب بتمنی رو اوردی ؟؟ میبل:من بتمنم 😎🦇 دیپر:مزه نریز..میبل اینجا همچی به تو بستگی داره باید چی چی کاپو درست رو با قلاب بگیری.میبل:من نمیتونم (دیپر دستش را روی شانه میبل گذاشت) دیپر:من بهت ایمان دارم ما توی این بعد فقط به عقل و جادو نیاز نداریم ،، ما به اعتماد به نفس تو هم نیاز داریم 🙂 (چشم های میل برق زد و با امید و توکل قلاب را پرت کرد)
هکاپو:ولم کنید استار:زود باش اعتراف کن چرا داشتی از دست ما فرار میکردی ؟؟ هکاپو:اونوقت چرا باید بهت بگم 🤨 استار:به ملکه آینده میونی توهین کردی 😡 هکاپو:سنگ شدن مردم به سلاح همه بود.دیپر:بابا یکی میشه بگه منظور این یارو چیه ؟؟ هکاپو:نفس عمییقق....اوففف باشه باهام بیاین 😑 استار:حالا باید از برج جادو بریم بالا تا به اعضا کمیسیون برسیم 😑 هکاپو:نه لازم نیست با قیچی ابعاد یه پورتال به اونجا میزنم 😎 میبل:با این که نمیدونم چی گفتی ولی ایوللل ،، همه وارد پورتال شدند و به اعضای کمیسیون رسیدند. رامبیلوس:چی مگه اونا نباید سنگ میبودند ؟؟ (اسم اون یارو کله اسکلت که توی شیشه بود رو نمیدونم اونو صدا میکنیم "اسکلت") اسکلت:هکاپو میشه توضیح بدی اینجا چه خبره ؟؟ استار:اول خودتون بگید چرا مردم رو سنگ کردید 🤨😡 ،، هکاپو با دست به رامبیلوس و اسکلت نشان داد که نمیداند چرا اینها سنگ نشدند ،، رامبیلوس:خبب،،اصلا به جهنم ما برای محافظت از مردم در برابر یک غم کشنده اینکارو کردیم. اسکلت:اوففف رامبیلوس 😑 دیپر:غم کشنده دیگه چیه ؟؟ میبل:و چطور اینقدر سریع همه رو سنگ کردید ؟؟ هکاپو:خب چون ما از فاصله دور مردم رو سنگ کردیم و قضیه غم کشنده بر میگرده به دیشب ((رامبیلوس:ای بابا خوابم نمیبره 😬 چرا اون فیلم ترسناکو دیدم 🤔 تشنمم که شد بزار برم یه چایی دم کنم ،، صدا:میخوای چایی دم کنی ؟؟ رامبیلوس:بلدم ای ناشناس 😑 صدا:خیل خب خواستم یه هشدار بهتون بدم ولی بیخیال ،، رامبیلوس:وایسا وایسا نرو چه هشداری ؟؟ (صدا نزدیک و نزدیک تر امد) ویل:بزار ساده تر کنم.(همه جا سیاه شد) ویل:من خودم هشدار شما هستم و اماده من باشید !!))
هکاپو:و ما فهمیدیم برای جلوگیری از اینکه اون تمام مردم میونی رو به غمگین ترین افراد بشریت تبدیل نکنه اونارو تا زمانی که جلوی غم کشنده رو بگیریم سنگ کردیم.....دیپر:عجب !!!!!!! استار:خب پس نمیتونین سنگ مارکو رو بشکونید 😢 (گوشی استار زنگ میخورد) استار:الو ،، پونی هد:منم پونی هد ،، استار:وای به کلی تورو فراموش کردیم ،، پونی هد:اشکالی نداره دختر فقط خواستم ب مارکو داره میاد کمیسیون جادویی ،، استار:چییی !! ،، (استار کله اش را از پنجره بیرون میکند و مارکو رو میبینه) استار:سلام مارکو 👋 مارکو:استار ❤ ( 1 ساعت بعد) مارکو:وایییی خسته شدم بالاخره به طبقه مورد نیاز رسیدم ،، مارکو در را باز میکند ،، استار:مارکو بیا بقلم مارکو:دلم برات تنگ شده بود 🥺 میبل زمزمه کرد:اینا استارکو به دنیا میارن هکاپو:موافقم اسکلت:این عشق بازی ها واسه بعد ✋🏻 رامبیلوس بدو برو یه اتاقی چیزی برای دو کفترمون استار و مارکو اماده کن و اون دوتا مزاحم چون داره شب میشه و اینجا امن ترین جا هست که از دست غم کشنده در امان باشن میبل:ساکت شو کله استخوانی 😡 اسکلت:😑
بیل:چه قهوه خوشمزه ایه 😌 ویل و کیل:سلام برادر بیل:ببینم کیل چجوری سر از اینجا در اوردی مگه فقط من و ویل نبودیم !! کیل و ویل:تو مارو توی بدن خودت زندانی کردی !! ویل:اشک ریختنام فایده نداشت کیل:خشمم فایده نداشت ویل:هیج آب و غذایی وجود نداشت. کیل:اینهمه سال از قدرت ما دو تا سو استفاده میکردی !! ویل:با زنجیر توی بدن بودیم و حتی حرکت هم نمیکردیم کیل:به زور میتونستیم دو کلمه حرف بزنیم (ویل و کیل پودر شدند) بیل:وایییی این باعث شد احساس گناه کنم 😔 اما هنوز یه شیطانم 😈 ویل:اره نسخه کپی شده من و کیل و گناه زندانی کردنمون تاثیر درستی روت گذاشت نظرت درباره میونی چیه ؟؟ (ویل یک بشکن زد و همه جا سفید شد) بیل:چی ؟؟ ویل این چه امتحانیه ؟؟ منو اوردی میونی 😑 خوب میدونی که من از این خراب شده جادویی متنفرم.مارکو:ای مثلث کوچولو یکم پول داری قرض بدی ؟؟ (مارکو ریش سفید بلند داشت و کثیف و پیر و گدا شده بود یا همون یه چیزی تو مایه های فیدل فورد حالت پیرش) بیل:مارکو چرا اینجوریه ؟؟ مارکو:خب روز عروسیم یه شیطان پلید باعث شد عروسیم به هم بریزه و الان هم دارم گدایی خودمو میکنم.بیل:واییی ویل:دیدی برادر اگه تو به بدی هات ادامه بدی... بیل:دروغ،دروغ اصلا خودم میرم بقیه جاهای میونی رو ببینم و بهت ثابت کنم بدی چیز خوبیه !!
فورد:لودو مطمعنی این نقشه درستی هست برای ساخت پروتال قطعی میونی ؟؟ وندی:اخرین باری که لودو نقشه کشید دیپر و میبل رو فرستاد برن و با لوله زد تو سرم 😡 سوز:ببینید رفقا لودو مرد حسابی شد اگه دوباره زد همه رو پاره پوره کرد بعدش منو کباب سوز کنید.استن:اخجوووننن کباب سوز میتونممم بفروشممششش همه داد زدند:استنننن ،، استن:باشه بابا ضد حال ها 😑
میبل:کی نوشیدنی با طعم میبل میخوره ؟؟ مارکو:نه ممنون از اسمش معلومه که... میبل:افتضاح ): مارکو:خب... (استار دستش را روی شانه مارکو گذاشت) استار:ولی میشه باهاش یه کاری کرد 😈 ،، رامبیلوس:کی در زد ؟؟ این نوشیدنی چیه ؟؟ نوشیدنی میبل با طعم الماس 💎 این بهترینه 🤩 (رامبیلوس در را بست) میبل:کارِتون بیست بود 😂 مارکو:فکر کنم فردا دستشویی اسب پونی بیرون بیاد 😂 استار:خخخخ ،، از دید دیپر:ای خدا !! اینا کی میخوان بفهمن غم کشنده که اسمشو دقیق نمیدونیم میاد سراغمون.باید بفهمم این غم کشنده چیه و از کجا اومده ،، احتمالا اعضا کمیسیون جادویی یه کتابی چیزی در مورد این موجودات دارند ،، امیدوارم فقط نگهباناشون منو نبینن (دیپر یواشکی به سمت اتاقک اصلی اعضا کمیسیون میرفت) دیپر:خیل خب تا اینجا که دیده نشدم اینجا کتاب هایی مثل "اتل متل توتوله" نه بچگونس "آبشار هرج و مرج" نه این هم مسخرست کیپر:میخوای نشونت بدم مسخره چیه 😡 دیپر:باشه بابا غلط کردم "دفترچه خاطرات هکاپو" اوففف ای بابا اینا اعضای کمیسیون هستن یا اعضا احمق ها 😑 یهو در باز شد و من سریع رفتم زیر میز فرماندهی ،، اسکلت:ببینم کسی اینجا نبوده؟؟ ذهن دیپر:قلبم اومده بود تو دهنم اگه اون منو پیدا میکرد فکر کنم از اینجا به بیرون پرت بشم اون نزدیکتر اومد و گفت:میدونم اونجایی هرکی هستی بیا بیرون ،، اون دستشو زیر میز کرد تا خواست به نوک کلاه من بخوره یهو یه صدایی اومد جاذبه توی اون اتاق به صفر رسید اما من با زور و بدبختی تونستم خودمو نگاه دارم تا روی هوا معلق نشم
یه سایفر دیدم که رنگش آبی بود اسکلت:منتظرت بودم غم کشنده یا ویل سایفر !! دیپر:چی غم کشنده یه سایفره 😱 ویل:ببینم اسکلت اونا اینجان ؟؟ اسکلت:بله اونا اینجان میبل،استار و مارکو ویل:پس اخری چی ؟؟ ضربان قلب دیپر تند شد ،، اسکلت:ببخشید اونو یادم رفت و دیپر ،، قربان اون بچه سمجی هست تا از کار شما سر در نیاورده دست بردار نیست مثل بقیه نیست اونا عین احمقا فقط بلدن رامبیلوس رو با نوشیدنی میبل به دستشویی راه بدن 😑 ویل:اینو خودم خوب میدونم من تمام مدت توی بدن بیل بودم و تمام اتفاقات و حوادثی که توی آبشار جاذبه رخ داد رو دیدم و واقعا هوش اون بچه لوس رو تحسین میکنم.بگذریم ،، طلسم لورست رو آماده کردی ؟؟ اسکلت:بله قربان ولی برام سوال شده برای چی به این طلسم خطرناک احتیاج دارین ویل:برای... (ناگهان موبایل دیپر زنگ خورد و میبل پشت خط بود) دیپر:ای بابا خفه شو ویل:به به ببین کی اینجاست. (دیپر از زیر میز بیرون پرید) دیپر:الان میرم و قضیه رو... (ویل یک بشکن زد) دیپر:چقدر خوابم میاد 😴😴 اسکلت:اروم بخواب دیپر:ب..ا..شه 😴😴😴😴😴 سر دیپر گیج رفت و خوابید. اسکلت:باهاش چیکار کنیم این بچه دردسر ساز میشه ها. ویل:نگران نباش من یه ایده بی نقص دارم 😈
بریم برای معرفی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بیل:اصلا خودم میرم بقیه ی جاهای میونی رو میبینم و بهت ثابت میکنم بدی چیز خوبیه!
من:بدی چیز خوبیه؟خودت داری میگی بدی یعنی چی چیز خوبیه؟!بدی بده از اسمش معلومه!یا نه بدی خوبه یا...بابا یه نفر منظور بیلو به من بگه مغزم سوخت!خخخخخ
شوخی کردم منظورشو فهمیدم ولی حرفش اصلا با عقل جور در نمیاد...خخخخخ
منظورش اینه که بدی کار درستیه
از نظر اون خوبی یعنی بدی
چیزه،مصاحبه نکردی
بزودی...
بعدی بعدی بعدی بعدی🥰🥰🥰
بزودی..
نفر سیزدهم
الان میشه نظر دهم ،، زده کامنت ها ۳۴ اما کامنت ۳۴ تا ندارم وات؟؟
عالی پارت بعدی رو خیلی زود بنویس
باشه
جای حساس کات کردی
با اینکه جای حساسی بود اما مطمعنم پارت بعد مغزتون از گیج هم یه چیزی اونورتر میشه
عالی بود
خیلی باحال بود حال کردم
عالی
ممنون