سلام داستان کپی نیستم خودم هستم این اکانت جدیدمه
از زبان مرینت:آدرین داشت اونجوری که وقتی بهم شک میکرد نگام میکرد منم دیگه چیزی نگفتم که ساناز گفت ساناز: دیدم که اصلا از موضوع آمدیم بیرون منم گفت که بهتره بریم سر اصل مطلب که همه موافقیت خودشون را اعلام کردند
از زبان مرینت:بلاخره پس از دوساعت جلسه تموم شد و از ساعت کاری هم گذشته بود و به احتمال زیاد عالیس نتوانسته تا الان مانیا را نگه داره پس فورا آمدم برم که کسی صدایم کرد اون آدرین بود قلبم تندتند میزد
برگشتم و سوالی نگاهش کردم که گفت آدرین:راستش من خیلی دوست دارم دخترتونون را ببینم منم اگر وحرفض را ادامه نداد اما من منظورش را خوب فهمیدم مرینت:دلم واقعا براش سوخت و ناراحت شدم نگاهی بهش کردم و گفتم 🌟🌟🌟🌟🌟
اگر دوست داری میتوانی بیای آدرین: واقعا خوشحال شده بودم و تصمیم گرفتم بهش پیشنهادی بدم که بتوانم بیشتر از زیر زبانش حرف بکشم و ببینم آیا مرینت هست یا نه پس گفتم، آدرین:بیایید با ماشین من میرویم مرینت:ام چیره هو باشه تا نشستم توی ماشین آدرین کمی بعدش شروع کرد به سوال پرسیدن آدرین:ام شما ازدواج کردید ؟! مرینت:بله اما در آتش سوزی مرده آدرین:میتونم اسمش و بدرسم؟ مرینت:اسمش مارسل بود آدرین:میدونستی ملکه یدونه از کشور ها دقیقا طرز صحبت کردو کاراش خیلی شکل شماست مرینت:چی یعنی فهمیدم فورا گفتم چی واقعا چه جالب من نمیدونستم آدرین:وقتی چیزی این حالتی بهش میگم کمی عجیب میشد من بعد از رفتن مرینت همه کارا گشتم حتی با پدرو مادرش صحبت کردم وان ها گفتن که حکومت را دوباره به آنها واگذار کرده منم همین طور که دنبال مرینت هستم اما نیست گم شد کجا رفتی دختر ماش میتوانستم بگم چه خبر شده واقیعت چیه آخه چرا
مرینت:بلاخره رسیدیم پیاده شدیم که رفتیم تو آدرین:سلیقه اش هم مثل مرینت میمونه آدرین:میدونستی سلیقت مثل کسی است که توی عمرم بیشتر دوستش داشتم مرینت:خیر (میدونستم اما امکان ندارد شاید یک روزی اما الان نه باید قوی باشم) آتوسا(مرینت):مانیا عزیزم بیا ببینم آلیس کجایی عزیزم آلیس :سلام بر عشق خودم مانیا داره کارتون مورد علاقه اش و میبینم مرینت:دوباره مگه قرار نشد دست از اون فیلم های مسخره برداره آلیس :خوب چیکارک نم نمیشه آدرین:خیلی مشغول حرف زدن بودند که متوجه شدم دختر بچه ای داره میاد پیشون اون خیلی خوشگل بود عجیب تر این بود که تقریبا شکل من بود من باید میفهمیدم چه اتفاقی داره میوفتهمانبا:رفتم وگفتم:سلام بر بانوی زیبا من مامان مر از زبان آدرین:دیدم مرینت یک نگاهی بهش انداخت که گفت بر ملکه آتوسا ملکه ی من خیلی سکه شدم اولش چرا گفت ملکه مر -اگر مرینت و بزاری مثل همه اینجا یک خبرهایی هست باید بفهمم چه خبره 🌟🌟🌟🌟
🌟🌟🌟🌟 آدریانا مانیا:اوم مامان اون آقا ه کیه ؟! مرینت(آتوسا)ایشون پادشاه آدرین هستندمانیا:چی واقعا نه من میشه باهم حرف بزنیم آدرین: واقعا باحال بود وانت فرصتی خوب برای حرف کشیدن از مانیا رفتیم داخل اتاق مانیا آدرین:مانیا یک سوال دارم مانیا بپرسید آدرین:چرا مامانت اول بااسم مر صدا کردی مانیا:ام چیره خوب میدونی همین طوری آدرین :دقیقا حول کرده ولد دقیقا مثل مرینت شکم داشت زیاد تر میشد و به حقیقت پی میبردم که گفتم منیا راستش و بگو من میدونم الان حل کردی مانیا:چی نه بابا .... واقعا اااا
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
وای عالی
عالی 💓
مرسی 😍 لطفا اگر میتونی برام دنبال کننده بفرست آخه اینجا ۲ نفر بیشتر نیستند
حتما عزیزم 💖