10 اسلاید صحیح/غلط توسط: SA : ARMY انتشار: 4 سال پیش 1,325 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خب فقط میگم سلام و اینکه خوش اومدین به داستان جدیدم...امید وارم خوشتون بیاد😍😍💜💚💛❤😘
تو یک دختر خیلی خیلی خیلی خوشگل و خفنی هستی که همیشه لباس های خفن میپوشی و اینکه تو در کره زندگی میکنی ولی خودت آمریکایی هستی... و اینکه تو در اصل رگ آمریکایی داری ولی چون تقریبا از بچگیت توی کره بودی به خاطر همین هم زبان اون ها رو کااااامل بلدی....تو 19 سال داری و مادر پدرت هم توی آمریکا هستند و در یک شرکت کار میکنند و به خاطر کارشون....و هر دو هفته یکبار هم مامان بابات میان به دیدنت....تو خیلی خیلی از مامان و بابات عصبانی هستی...چون اونا همیشه به کارشون اهمیت میدن و خیلی از اوقات تو رو فراموش میکنن....البته این توی فکر توعه هاا...آهان راستی تو آهنگ خیلی کم گوش میدی و این هم بگم که تو بی تی اس رو میشناسی ولی نه آرمی هستی و نه هیتر......
"پایان مشخصات"
شروع داستان :
یه روز که تو با عصبانیت از یک در که توی یه کوچه ی بن بست بود اومدی بیرون...
(با عصبانیت بسیار***) و سرت رو پایین انداخته بودی و گوشیت رو توی دستت محکم گرفته بودی...دیدی که از اون ور صدای جیغ بلندی از چندین تا دختر میاد....که تا رفتی اونجا...دیدی که چندین تاآدم که نه هزاران تا آدم دور هفتا پسر جمع شدن و دارن جیغ میکشن.....و میگن مثلا :: تهیووووووووووونگ، جیمییییییییین، کوووووووووووکییییییییی و........
تو که بیشتر عصبانی شدی به خاطر اینکع تو فکر کردی کسی یا یه دختری داره اذیت میشه و نگران شدی و دیدی که اونا دارن خودشونو میکُشن ، به خاطر بی تی اس
(البته چون تو توی اونجا آرمی نبودی ، حس اونا رو نمیفهمیدی) رفتی از اونجا و با شدت عصبانیت بیشتر سرت رو انداختی پایین و داشتی میرفتی
(با عصبانیت بسیار بسیار******) که یهو
بی تی اس میخوره به تو و تو روی زمین میوفتی و صفحه ی تاچ گوشیت هم میشکنه...(میدونی وقتی صفحه ی تاچ گوشیت اگر بشکنه چه حسی داره؟؟😭😭) تو با شدّّّت بیشتر عصبانی شدی و سر اونا داد زدی و گفتی......میدونی این گوشی برای من چقدر عزیز و مهم بووووود؟؟؟😡😡
نامجون :: ای وای ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ما واقعا متاسفیم...😟 بده به من الان چسب میزنم درست میشه و دیگه نمیشکنه.....(از دستت گرفت و اومد تا گِلَسِش رو ببینه که یهو گِلَسِش کَنده شد و گفت) ای ای ای واااای ببخشید ببخشید واقعا متاسفم😣از اعمد نبود. (ببخشید بچه ها یادم نمونده که از اَمد چیجوری نوشته میشد🙃🙃)
تو :: آآآآهههههععع بِدَتِش به من.....😠الان به پلیس گزارشتون میدم....
نامجون : نه نه من خودم پول خسارتش رو میدم....
تو : نه دیگه من زنگ زدم....
نامجون و اعضا : اِاِی بابااا😕
خلاصه*
شما رفتین اداره ی پلیس....
افسر : چیشده ؟؟
تو : اینا نمیدونم چیشد که به من مثلا برخورد کردند و تاچ گوشیم شیکست....و بعدش هم گلسش رو کَند این آقا😒😒 و
که یهو افسر رو دیدی که دهنش وا مونده و داره به بی تی اس نگاه میکنه....با دهن وا مونده😲😲😱😱😱😱😦😦😦😦
تو گفتی : افسَسَسَررررر🤨 دارم حرف میزنم هاا
افسر در جا گفت : شما واقعا بی تی اسین؟؟؟😱😱
تو : آره مگه چیه😐مگه بی تی اس اشتباه نمیتونه بکنه؟؟؟ هان؟ اصلا خود شما ها
(بی تی اس) بگین که نمیتونین اشتباه کنین؟؟
وی: چرا ما هم اشتباه میکنیم ولی الان ما خسارت گوشیت رو میدیم دیگه...
افسر : خب میگن میدن دیگه...اصلا شما چرا اومدین اینجا و از بی تی اس مشهور اعتراض میکنی؟؟نباید از بی تی اس اعتراض کنی😠تازشم من خودم هم آرمی هستم...بی تی اس خواهش میکنم با من یه عکس بگیرین؟؟؟🤩🤩😍😍
اونا عکس گرفتن و تا داشتن عکس میگرفتن..تو توی دلت گفتی که باید خودم دست به کار بشم...🤔 پس رفتم و به
جانگ کوک گفتم....شماره تو بهم بده...
جانگ کوک : هان؟ از من شماره میخوای توی روز روشن؟
،
تو : بده به من و من از اعتراض دست میکشم و شما به خاطر هل دادن یک دختر نمیرین توی دادگاه....حالا خودت میدونی...
جانگ کوک : اِی بابا باشع...
تو شماره رو گرفتی و رفتی خونه و اون شماره رو هک کردی...
داشتی همین جوری اون رو هک میکردی و ازش پول برمیداشتی...و میخواستی پول تاچ صفحه ات رو برداری....و ۹۹ درصد داشت دانلود میزد که....😱😱😱
.
کامل شد😂😂تو اون شماره رو هک کردی...
فردا صبح :
منیجر بی تی اس اومد توی اتاق و با داد گفت....شما چرا شماره ی منو دادین که من رو هک بکنَنَننننننن؟؟؟😠😠😤😤
بی تی اس : چیی؟؟
کوکی : واای ببخشید من اشتباهاً شماره ی شما رو 😔 دادم به اون دختره...فکر نمیکردم که میخواست هک بکنه....
منیجر : چییی؟؟
شما تا یک ماه دیگه نمیتونین بیایین توی کمپانی😡
اگر خواستین میتونید برین خونه ی خوانواده تون...من نمیدونم هرجا که میخوایین برین یا نرین...فقط مراقب خودتون باشید(با داد) و
(از اتاق بیرون رفتن*)
بی تی اس : اما مامان بابای ما که همشون با هم رفتن ایتالیا🙁
جانگ کوک : وااااای من از دست این دختره چی کارکنم؟؟ باید برم و بهش بگم که برای چی این کار رو کرده؟؟
اعضا : میخوای بری یک دختر رو کتک بزنی؟😳
جانگ کوک : نه..میخوام باهاش حرفی دعوا کنم...😠
پاشید بریم!!!!
اعضا : وایسا کوککک...
.
خلاصه*
رسیدن به خونه تو
( شاید براتون سوال شده پاشه که چجوری پیدا کردن خونه تورو...الان میگم...اونا از روی آدرس خونه ی من که از تو جیبم افتاده بود بیرون وقتی بهم برخورد کردیم...)
تو خوشگل کرده بودی و داشتی یک ویدیو از خودت میگرفتی...که زنگ خورد...
(قبل از زنگ زدن آیفون : )
جانگ کوک : من میرم باهاش دعوا میکنم...تا بفهمه که نمیتونه پسرای بنگتن رو نمیتونه از کمپانی بیرون کنه....آخه ما فقط صفحه ی اون رو شکستیم...و به اون خوردیم ولی اون ما رو کلاً از کمپانی برای یک ماه بیرون کرد😠😡
(توی ماشین بودن*)
جین : الان میخوای چی بهش بگی؟
کوک : بهش میگم...فکر میکنی کی هستی که میری گوشی منیجرمون رو هک میکنی؟؟ هاان ...من دیگه ولت نمیکنم و همش باهات حرف میزنم و میرم روی مُخِت همیشه میرم روی مُخِ😠😠😠😠
وی : متمئنی اینا رو میگی وقتی رسیدی اونجا؟؟!!!!😏🤗
کوک : معلومه🤨
بعد از اینکه رسیدن :
جانگ کوک در رو زد و من هم با همون خوشگلی اومدم جلوی در و از توی چشمی نگاه کردم و دیدیم که همون پسران(BTS)و بعد در رو باز کردم و گفتم چیه؟؟؟😒😒کاری دارین؟؟
،
کوک : ببین.............😦دهنش وا مونده بود...
وی یه لبخند باحالی زد 😀😏
کوکی از خوشگلی تو دهنش وا مونده و همه ی اون حرف هایی که توی ماشین زد...به خاک سیاه رفت😐😂
بالاخره...رفتن توی خونه ی تو و جین گفت که مال منیجرشون بود اون شماره و بقیه داستان رو که یک ماه هم نمیتونن برگردن به کمپانی و منیجرشون هم رفته بود کالیفُرنیا با خوانواده😂 خلاصه تو گفتی : ببخشید من نمیخواستم این جوری بشه....درواقع من آدم کینه ایی هستم😔ببخشید که این طور شد...من شمارو میرسونم پیش خونه ی مادر پدرتون..خوبه؟؟
جین : متاسفانه مامان بابای همه ی ما باهم رفتن ایتالیا☹
تو : خب توی خونه ی من بمونید....😊
اعضا : توی خونه ی یه دختر؟!!😶😐😬
تو : من که راحتم....شما رو نمیدونم...
اعضا : تو آرمی هستی؟
.
تو : نه🙄
اعضا در گوش هم دیگه گفتن: این اصلا آرمی نیست که بخواد از نوع منحرفش باشه!! پس بمونیم...نه ؟ اعضا قبول کردند و توی خونه ی تو موندن...
شب :
اونا توی یه اتاق خوابیدن و تو توی پذیرایی خوابیدی!
نصف شب جیمین میگفت : فکر کنم اونجا یه سوسکه😰میشه بری بُکُشیش؟؟
کوک : با چی 🥱
جیمین : با پشه کش...توی آشپزخونه است.
کوک : اِی بابا باشه🤦♂️
کوکی رفت و پشه کُش رو پیدا کنه از توی آشپزخونه که من هم مثل همیشه بلند شدم و برم تا آب بخورم از توی آشپزخونه و همه جا تاریک بود و کوک هم داشت کابینت های پایین رو میگَشت...چشم های تو هم خواب آلود بود که....
یهو...از پایین کابینت ها کوک یکدفعه پُشتِت ظاهر شد و تو فکر کردی که دزدی چیزیه و با ماهیتابه زدی توی سرش و اون هم داد بلندی زد و گفت : آآآآاااااااییییییییی😵
اعضا سریع با تعجب اومدن بیرون و چراغ ها رو روشن کردن و تو و کوکی رو دیدن...و گفتن : چی کار دارین میکنین؟؟ تو : ببخشید فکر کردم دزدی چیزیه و بعدش با این زدمش (به ماهیتابه اشاره کردی)... کوک : منم کع وقتی جیمین گفت که جانگ کوک من میترسم آخه فکر کنم که اونجا یه سوسکه...میشه بُکُشیش؟! با پشه کُشی که توی آشپزخونه هست؟؟ و من هم داشتم دنبال اون میگشتم که تا بلند شدم تا به جای کابینت های پایینی...کابینت های بالایی رو بگردم...زارت یه چیزی که مثل اینکه ماهیتابه بوده....خورد توی سرم...و من خیلی دردم اومد و داد زدم...وای هنوز درد میکنه... تو : ببخشید کوک😣
کوک هم گفت که باشه چون که خب تو هم ترسیدی و اینطوری شده بود دیگه!😳 و دوباره رفتین سر جاتون و خوابیدین و فردا صبح شد...
صبح که اعضا داشتن سروصدا میکردن تا بیدار بشی...و هی میگفتن که صبحونه رو باید خانم ها درست بکنن...آهای آهای خانم ها خانم ها خانم ها....(و همش هی این رو تکرار میکردند.)
تو بالِشتَت رو از زیر سرت گذاشتی روی سرت و فشار دادی تا صدای آنها را نشنوی...بعد از کلی جنگ و جَدَل شروع کردین به خوردن شاهکار صبحونه ی شوگا...و تصمیم گرفتین از خوشمزگی این شاهکار...هرکی برای خودش نیمرو بزنه و در آخر کسانی که در مسابقه ی مزه نیمرو ها....کوک - وی - تو - جین برنده شدین و در آخر تو برای همه ی اعضا نیمرو رو آماده کردین و خوردین...
خلاصه*
اونا رو بردی و به حموم راهنمایی کردی و آنها تکی تکی رفتن حموم و اومدن...بیرون و داشتن لباس میپوشیدن تا برن به فن ساین...که
،
تو اونا رو دیدی که دارن آماده میشن...بهشون گفتی : کجاااا؟ شما که تا یک ماه نمیتونین برین برای کنسرت و فن ساین و این جور چیزا...یادتون نیست؟؟
اعضا : ای وای راست میگی...اَه دوباره پاشین عوض کنیم لباس هامون رو...
بعد از عوض کردن لباس هاشون با ناراحتی اومدن بیرون از اتاق...
تو : چرا ناراحتین پسرا؟
موچی (جیمین😂) : آخه ما هیچ وقت اینجوری کار نمیکنیم...ما الان باید یک آهنگ بسازیم وگرنه آرمی ها کم میشن و هیتر ها زیاد میشن و همچنین آرمی ها میگن که حتما یه اتفاقی افتاده و کل جهان پر از شایعه میشه وما دوست نداریم که اصلا اصلا اصلا آرمی ها اذیت یا ناراحت بشن😣😣😣
که تو گفتی : خب بیایین باهم اینجا یه آهنگ خودمون درست کنیم...
.
خب بچه ها اینم از پارت اول داستان جدید و طولانی و عاشقانه و یکمی از قبلی منحرفانه تر!!
امیدوارم که خوشتون اومده باشع....لطفا حمایت کنین تا من هم بتونم بزارم بعدی رو...چون وقتی نظر ندین....من نمیتونم بفهمم که شما دارین حمایتم میکنین یا نه؟؟😢
پس خواهشا نظر یا همون کامنت خودمون فراموش نشه....فایتینگ...خیلی دوستون دارم...بای فایتینگ❤💛💜💚💙💚💜💙💚💜💙💚💜💙💚💜💙❤❤❤❤❤❤🌹🌹🌹🌹🌹❤❤❤❤❤💜💜💜💜💜
..
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
این بهتر از قبل بود میسی
چون خیلی فیک نمیخونم بخاطر همین نچسبه عادت کنم راه میوفتم😂💔
عالییی
پارت بعدی رو زود بگذار خواهش می کنم
خیلی خوبه حتما ادامه بده
من خیلی خوشم اومده 😍
عالی بود
مال من داستانم یه هفته است ثبت کردم هنوز داره بررسی میشه☹️
عالی بود بهترین داستانی که خوندم
پاچیدم:-|
عالییییییی
فقط لطفا کاری کن دختره خشن ترو جذاب تر بشه
عائله دمت گرم هرچی بگم کمه❤️🌝💫لطفا زودتر بذار پارت بعدو🙏🌝❤️
عالی بودمنتظر پارت بعدم🥰😇
به تست های منم سر بزن آرمی هکر منیجر BTS 😂😂😂😂😂😂