
بالاخره بعد از هفته ها نوشتمش
من یه روز تو بیمارستان موندم بعد مرخص شدم ولی جونگکوک هنوز تو بیمارستان بود با بچه ها برگشتیم هتل بعد 2 روز خبری از تهیونگ نبود بهش زنگ میزدیم خاموش بود دیگه نتونستم تحمل کنم و رفتم دنبالش اول رفتم جاهایی که دوست داشت و دوست داشتم نصف سئول رو گشتم هیجا نبود گوشیم زنگ خورد تهیونگ بود با هیجان خیلی زیاد جواب دادم-الو تهیونگ خودتی &چی نه نیستم من جوکیونگم ها الان تهیونگ پیش منه-کجایی &ما الان تو سئول نیستیم-چی کجایین؟&ما تو اتوبانیم رزی خانم بهتره بیای ت نکشتمش *نه نیا رزی نیااا-تهیونگ چرا*نییییا اینجا میکشنتتت-چی &هیچی دختر جون بهتره تا ساعت یک و نیم بیای وگرنه دیگه نمیبینیش قط کرد-چی الو الووووو قطع کرد سریع به جیمین زنگ زدم (جیمین=@)
الو جیمین زوود ماشینو بردار بیا پیش من@چه زود باش وایسا بیام کجایی- من جلوی فروشگاه.. .. .. . .. . جیمین اومد سوفی و نازی هم کنارش بودن سوار ماشین شدیم رفتیم پیش جوکیونگ -جیمین با بچه ها برین اون طرف پیاده نشین زنگ میزنم تا بیاین @باش رفتم پیش اونا تنها بود -تهیونگ کجاست&اون اینجا نیست -چی گفتی؟&اونو ولش خب حالا بیا بیرون-کی چی یهو شوگا اومد بیرون -چی شوگا تو اینجا چیکار میکنی؟(علامت شوگا=!) !متاسفم رزی یهو با مشت زد تو شکم شوگا &تو خفه {شوگا دوست پسر قدیمی رزی بود و باهم کات کردن}
&حالا شوگا بادیگارد منهههههه-چی ببباشش بااشه یهو از پشت سر یکی منو زد و افتادم پایین من دیگه چیزی نفهمیدم
از زبان تهیونگ= (بر میگرده به زمان تولدش که رفتن کافه کیک خوردن) از کافه خارج شدم من نرفتم هتل برگشتم برم پارک مورد علاقم که یهو جوکیونگ رو دیدم*پسس پیدات شد&آره چه جورم بعدش بیهوش شدم بعد اینکه به هوش اومدم جوکیونگ به رزی زنگ زد و باهاش قرار گذاشت بعدش به یکی زنگ زد که گفت& بله قربان گرفتیمش اینجاست بله الان میاد تا ببریم و بکشیمش رعیس جوکیونگ=چییییی گفتم زنده میخوامشون هر دوشونو &هر دوشون؟رعیس جوکیونگ=جیمین &بله حتما......... بعد اینکه قطع کرد منو بردن توی یه ماشید دهنم و دست و پامو بستن بعد از توی ماشین رزی رو دیدم هر چه قدر داد می زدم نمیشنید ولی یه مرد بیهوشش کرد و اورردنش تو ی ماشین
&تهیونگ همه چی رو میدونه بکشینش *ممممممممممممممممم مممممم

خدا نگه دار تا پارت بعدی🥰🥰شو گا هم اومد
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییی