
رها هستم از تهران
گابریل گفت: ادرین میتونی مرینت رو خونه برای شام دعوت کنی و منم باهاش آشنا بشم ادرین گفت: پدر واقعا میتونم؟ گابریل: معلومه پسرم ادرین: ممنون پدر و ادرین رفت تو اتاقش
الو مرینت؟ مرینت: سلام ادرین چیزی شده؟ آدرین: میشه امروز واسه ناهار بیای خونمون؟ مرینت: بابات اجازه میده؟ ادرین:اره مرینت: باشه الان میام.
مرینت: تیکی به نظرت خوشگل ترین لباسم کدومه؟ تیکی: مرینت لباس به سبک خودت بپوش نه لباسی که خوشگل باشه مرینت: باشه به نظرم این خوب باشه تیکی: عالیه
مرینت رفت خونه ی گابریل و در زد. ادرین درو باز کرد و ادرین و مرینت به همراه گابریل رفتند و سر میز غذا نشستن.
بعد ناهار، ادرین گفت گفت، مرینت ایشونه، قبلا هم البته باش ملاقات کردی. من مرینت رو میشناختم اما بعد از اینکه شناختمش و متوجه شدم اخلاقش مورد نظر منه، فهمیدم مرینت دختر رویاهامه. مرینت گفت: اقای اگراست، من قول میدم پسرتونو خوشبخت کنم
بعد ناهار ادرین: پدر من قبلا مرینت رو میشناختم اما بعد که باهاش بیشتر اشنا شدم فهمیدم دون اخلاق های مورد نظر منو داره و اون دختر رویاهامه و ما به همدیگه علاقه داریم. مرینت: آقای آگراست قول میدم پسرتون، ادرین رو خوشبخت کنم
گابریل گفت: نیاز دارم کمی با خانم مرینت تنها باشم مرینت و گابریل رفتند توی اتاق کار گابریل. گابریل گفت: من نمیتونم اجازه بدم دختر مسخره ای مثل تو و خانواده ی گدا اش که زندگیشونو با چند تا شیرینی میچرخونن با پسر فوالعاده من و خانواده ی پولدارش، باهم باشن با این حرفش، مرینت قلبش آتیش گرفتو بغض کرد و گفت: اما ول... گابریل حرفش رو قطع کرد و گفت: اما و اگری وجود نداره، در غیر این صورت، ادرین رو در خونه حبس ابد میکنم! اگر هم فکر رابطه ی پنهانی با پسرم به سرت بزنه، زندگیت رو سیاه میکنم مرینت گفت: واقعا به شما میگن ادم که براتون پسرتون مهم نیست و رفت.
تمام شد نظر نشه فراموش
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
توی پارت ۱۸ اسامی حمایت کنندگان روگذاشتم میتونید بخونید و مشکلی بود بگید
سلام رها جان قسمت ۱ و ۲ داستان کو؟؟؟؟؟؟؟؟
خیلی جالب بود ولی خیلی کم بود اگه میشه یکم بیشتر بزارید خیلی ممنون