گایز درخواصتی داشتید بگید براتون بزارم مثلا اگ دوس داشتید یه ادم دیگ بیاد تو رمان بهم بگید ببخشید چند روز نبودم اخه بالاخره کارنامم اومد و امتحانام تموم شد😫
از خواب بیدار شدم رفتم دست و صورتمو شستم حال نداشتم برم کلاس رفتم هم اتاقی م هم بیدار کردم………لونا:ها چیشده……ا.ت:عه بلند شو دیر شد……..(از این ب بعد علامت لونا:وای خداااااا……ات:بیا بریم دیگ….لونا:هوف باشه……لونا:اوه راستی میدونی امروز چه روزیه؟؟……ات:نه چه روزی…..لونا:واقعا که😫 نمیدونی روزیه که پسرا به دختری که تایپ ایدل شونه هدیه میدن همون ولنتاین(برین در مورد روز سیاه و سفید تحقیق کنید حال ندارم توضیح بدم)ات:من باید فردا لباس سفید بپوشم……لونا:یاااا ات این چ حرفیه شاید یکی دوست داشته باشه نتونه بهت بگه….ات:اخه کی از من خوشش میاد؟(تو دلش)….ات:خب باش…..ات: لونا بدووو دیرمون شد…….لباساشونو پوشیدن رفتن طرف کلاس…ات:فیلیکس و جیمین خیلی با هم دوست خوبی بودن و بقیه ی اعضا هم دوست رتخد(برعکس کن) داشتن معلم اومد …رفتم پیش بشینم که یه پصر کنارش نشست و با هم دوست صمیمی شدن……ات:اخه چقد من خوش شانسم اونا هم میره طرف اون بابا خدا از شکر گزارم😒……اگ وقت کردی یه کمکی به ما هم بکن……ات:نوشتم مثل همیشه روی صندلی تنها… اخه چرا؟…روز ولنتاین ندیدم جیمین یا فیلیکس به کسی کادو بدن تعجب کردم….(فردا ی همون روز)ا.ت:رفتم دنبال لباس مشکی گشتم یدونه پیدا کردم اونو پوشیدم امروز بخاطر همین روز تعطیل بود توی راهرور قدم میزدم رفتم تو حیاط یه هوایی بخورم…دیدم ۵تا دختر و ۶ تا پسر لباس سیاه پوشیدن بعد فهمیدم فقط من نیستم رفتم رو صندلی های حیاط مدرسه نشستم لونا هم داشت با اون دوستش حرف میزد که منو دید و باهاش خداحافظی کرد و اومد کنارم نشست…لونا:ات کادو نگرفتی؟؟؟….ات:انتظار داری بگیرم چیشد یادی از ما کردی برو پیشش شما واسه ی هم ساخته شدید…..لونا:نه نه نه اون دوستمه اما تو بهترین و دوست صمیمی ای ……ات:هوم باش مهم نی……لونا:شب تو اتاقی؟؟…..ات:پَ نَ پَ کجا باشم…..لونا:باشه اونجا میبینمت…..ا.ت:نفس عمیق کشیدم چشامو بستم که یهو یه سایه ای جلوم حس کردم چشامو باز کردم دیدم جیمینه و فیلیکسه…….لباس سیاه پوشیده بودن……..جیمین:اوه اوه ا.ت خانم انتظار داشتم سفید بپوشی……فیلیکس:ولش کن اون ارزششم نداره…..ا.ت:داشتم از عصبانیت نابود میشدم من ضعیف نیستم فقط حال دعوا ندارم و میخواستم خفشون کنم…..گفتم ولش کن ارزش ندارن فیلیکس پیشم نشست و گفت:هوم فکرشو نمیکردم تا این حد بی ارزش باشی……ات:شاید تو اینطور باشی چرا لباش مشکی تنته؟؟؟…..فیلیکس:ولی تو بی ارزش تری…..ات:باشه من بی ارزشم حالا خب که چی؟؟؟؟؟؟؟ فیلیکس:هیچی فقط بهتره قدر مارو بدونی……..ات:منظورشو نفهمیدم…..بعدشم از اونجا رفتم……حالم خیلی بد بود انگار تو زندان بودم اخه تا چه حدی تنهایی؟؟……داشتم میرفتم تو راهرو جیمین دیتم و گرفت چرخوند و پیچ داد و جیغ زدم و اروم گفت حقته دختره ی پرو……ات:ح.ی.و.و.ن برو علفتو بخور……جیمین:اوه اوه میبینم پرو هم شدی…..ات:رفتم بالا از پله ها حالم بد بود اصلا انگار تو قفس بودم چرا انقد حالم بده……شب ساعت ۹ لونا اومد و با چیزی که داشت میگفت خیلییییی تعجب کردم……(ادامه تو نتیجه)
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
62 لایک
اه اه اه من گریه میکنم به پات میوفتم فقدر بعدی بزار
باشهههه الان تو برسیه
این همه حمایت کردیم بزار دیگه
میگم پارت بعدو نمیخوای بزاری😐💔
پارت بعد رمان تحمل(جیمین) فیلیکس)
رو گذاشتم برو ببین.__.
ممنو😘
عالی بود زود تر پارت بعدی رو بزار 💕
پارت بعد رمان تحمل(جیمین) فیلیکس)
رو گذاشتم برو ببین.__.-
عالی 💜
پارت بعد رمان تحمل(جیمین) فیلیکس)
رو گذاشتم برو ببین.__...
تنکس 💜
:)
من قلبم ضعیفههههه
پارت بعدو نزاری سکترو میزنمممم
واییییی خدا نکنح فردا میزارم:)
وقتی بهت خیانت میکنه رو دوباره بزاااااار
هعیی باشه
مرسییی امشب میزاری؟
به داستانم سر بزن
آخه توقعاتت زیادی زیادن
اوه واقا؟:/
خو ب چپم:|
من دوستم داره میزاره حالا بعدا جایی که دفنش کردیم و برات آدرسشو میفرستم😂
خیلی شرطش خوبه کم کم اضافه میکنه من خودم دارم از فضولی میمیرم بعدش چی میشه
:|
تو مثل من انتقام جویان توکیو نگا میکنی منم مایکی دوست دالم
ارههه
بچم ، کاواییه من ، البته کیلوا رو هم میدوست
پارت بعد رمان تحمل(جیمین) فیلیکس).......
رو گذاشتم برو ببین.__.