این تک پارتی تو زمان قدیم اتفاق افتاده( اولین باره همچین تک پارتی ای مینویسم و به عنوان چالش برای خودم در نظر گرفته بودمش نظرات شما مشخص میکنه از چالش موفق بیرون اومدم یا نه😅💜💜)
بدن خسته اش رو به درختِ جنگل نفرین شده سپرد.
نگاهی به آسمان تیره ی شب انداخت و بعد همراه
نفسی عمیق چشم هایش رو بست.
دست غرق خونش را روی زخم عمیق شکمش نگه داشته بود تا بیشتر از این خون از دست ندهد و با آخرین توانی که داشت با درد و تیکه تیکه شروع به زمزمه شعر همیشگی اش کرد. شعری که فقط تا نیمه اش را شنیده بود....
شعری که آخرین بار برادرش در همان جنگل تو گوشش زمزمه کرده بود.
جنگل از آواز لذت می برد و همچنان بی رحمانه به انتظار مرگ پسر نشسته بود.
زمزمه اش میان آواز پرندگان و جیر جیرک ها گم شده بود.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
55 لایک
تولدتمبارکعزیز'من(:
مرسی از لطفت♡
اصلا باورم نمیشه. من اینا رو خونده بودم و تنها فیکایی بود که تو تستچی خوشم اومده ازشون، دیگه هم پیداشون نکردم. ولی حالا چی میبینم؟ اونی نیم من اینا رو نوشته؟
"پاک کردن اشک"
وجدانا؟!
خدا شاهدههههه
حسادت...قشنگ مینویسی. میگما عادیه به صحبتات با بقیه حسادت میکنم؟عایش، چند وقتیه خیلی حسود شدم.منی که تموم اینها رو خوندم و فقط نمیدونم چی بگم....
حسادت چیه؟ تو خودت خیلی بهتر مینوسی
ولی خب تو دلنوشته مینوسی من داستان مینویسم
کدوم صحبتا؟
فقط بگو اشکال شون کجاست بچه....
اشکالی نداره
خیلی قشنگ زمان و مکان داری توصیف میکنی
احساسشون هم جوری داری توصیفش میکنی که من احساس کردم برا خودم اتفاق افتاده و دوباره بزا بار سوم نشستم پاش و گریه کردم
مرسی جوجه💜
عررر چرا انقد خوبی ^^
این فیکارو خونده بودم ولی گمشون کردم الان واقعا خوشحالم که پیدا کردمشون😄🎈
مرسی😃💙
نمیدونی این کامنت چقدر خوشحالم کرد💜💙
خستهنباشیدواقعاعالیبود-!💕😊
نمرهایرونمیشهبهشدادچونقطعااززیباییشکممیکنه-!💜
ممنون😃💛
۲۰۰😂
مرسی😃💜
خواهشششش عجیجم😁😊
💜💜
عالی بود💜
۱۰۰۰۰۰۰میدم
ممنون😃💙
مثل همیشه عالی و محشر مثل خودت💜👌
💜💜
مثل همیشه عالی و محشر مثل خودت💜👌
ممنون اجی🥺💜❤
💜💜
خیلییی قشنگ بودد ۱۰۰ میدم😍😍😍
ممنون😃💜❤