
پـسر شـیرینـیفـروش ¹🍫
خـب ایـن اولـین داسـتان مـح هـصت^^🌿مـمنون مـیشمـح حـمایت کـنیـن و نـظرتـون رو بـگید🥺
#(راوی) اولین روز دانشگاه بود . تو کلاس معلم داشت حضور و غیاب میکرد. معلم : «سلام بچه ها . من معلم شما هستم . میتونید من رو "خانم لی" صدا کنید . اسامی رو میخونم . لی هانسوک ، یانگ مینهو ، کانگ سه یون ، مین ایلسوک ، هوانگ جانگسو ، پارک جیمین ، لی سانگ مین ، سو مین یانگ ، کیم ا.ت ، جانگ اینهی ، مین سئویون....به کلاس ما خوش اومدین»
زنگ اول کلاس بود و خانم لی داشت ریاضی درس میداد (حالا چرا ریاضی :|| ) معلم :«کانگ سه یون و کیم ا.ت ، لطفا بیاید و این مسئله رو جواب بدین» (نکته : ا.ت و سه یون تا الان اصلا همو نمیشناختم و دوست نبودن) ا.ت و سه یون رفتن پای تخته و مسئله رو انجام دادن. معلم :«افرین دخترانم . ا.ت کارت عالی بود . سه یون ، شما فقط یه جا رو اشتباه نوشتی ولی در کل عالی بود» سه یون : «ممنون خانم . سعی میکنم دفعه ی بعد درست انجامش بدم» ا.ت :«خانم لی ، اگه اجازه بدین من میتونم زنگ تفریح با سه یون تمرین کنم تا بهتر بشه☺️ » خانم لی :«اگه اینکار رو بکنی ممنون میشم 😊»
زنگ تفریح بود ا.ت و سه یون روی صندلی هایی که تو حیاط مدرسه بود نشسته بودن و ا.ت داشت به سه یون ریاضی یاد میداد که یهو پسر قلدر مدرسه با دار و دستش اومدن و سردستشون گفت :«به به خانم کوچولو ها چیکار میکنین؟».....
ا.ت از رو صندلی بلند شد و گفت :«داشتیم دنبال فوضول میگشتیم خداروشکر پیدا شد :||| »پسره پوزخند زد . سه یون :« مشکلی هس؟ فرمایش؟😏» پسره :«تو چی میگی جوجه😏» ا.ت :«سه یون رفیق منه حواست باشه ز.ر مفت نزنی گلابی بسیار محترم😒» پسره :«حـحح چقدر خندیدیم 🙄» پسره اومد نزدیک ا.ت شد میخواست هلش بده که یهو....
یهو سه یون زد تمام دار و دسته ی قلدران کثیف مدرسه رو با خاک یکسان کرد (آریو برزن ورژن زنانه ://🌿) ا.ت : «واوووو عجب برگریزونی شیر مادر نان پدر حلالیت ای دلاوررررر عجب شیرزنی بودی نمدونستیم دمت گرمممم :||||»
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیححححح:|||
بودند:
پارتبعدپلیز:/
گیلیلیییی:||||
عـاجی کـیوتـمح عـالی بـود عـجب شیـرزنـی بـوده :||🍃