چشمام و باز کردم امید داشتم که دیگه نمیتونم چشامو باز کنم اما بازم زنده بودم بازم اجوما سر وقت رسیدو به قول خودش نجاتم داد اما زنده بودن برای من حکم مرگ رو داره در باز شد و چهره عصبی پدر و متعجب ایسول تو چهار چوب در ضاهر شد ایسول آمد نزدیک تخت و خیلی اروم تور سفید رنگی که با رنگ بنفش تخت هم خوانی داشت رو کار زد اون تلسم مرگم و در آورد و در هین آماده کردن آمپول لب زد مگه قول نداده بودی دیگه فکر خودکشی به سرت نزنه تو هنوز برای رفتن از این دنیا خیلی کوچی میدونی من وقتی مثل تو یه دختر بچه ی ۱۴ ساله بودم از باغ زرد اولمون جمع نمیشدم ابازی میکردم و خیلی کارا ی دیگه بعد تو این همه امکانات داری اما استفاده نمی کنی
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
0 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)