
سلام خوشگل های من . امید وارم از تستم خوشتون بیاد
من دویدم دنبال مانلی . لوکا هم گم کردم . که یهو یه مرد با نقاب اومد جلوم و دستم رو گرفت و من رو برد . گفتم چیکار میکنی تو کی هستی . ولم کن بچه ام رو بردن . یهو دستش رو چرخوندم و رفتم دنبال مانلی . بد بختی اینه که مانلی هم گم کردم . یهو اون مرد نقاب دار اومد جلو و گفت من بهت آسیب نمیزنم . بعد نقابش رو برداشت دیدم که آدرینه . گفت آآآد رین تو ت..ت...تووووو. گفت بله منم . بعد گفت مرینت من نمیتونم دوری تو و مانلی رو تحمل کنم . گفتم آها از اینکه بری با اون کایلای .... دوست شی ؟ آدرین گفت مرینت دیگه صبرم تموم شدههههه . یهو آدرین یه تفنگ از لباسش آورد بیرون و رو به من گرفت . تو داری چیکار میکنی . که یهو بهم شلیک کرد . یهو دیدم یکی بغلم کرده . یهو پریدم گفتم چی شده من کجا ام . من هول شده بودم دیدم که توی اتاقم داخل نیویورک هستم . آدرین گفت عزیزم چیزی نیست . بعد یه آب بهم داد و بغلم کرد . گفتم آدرین تو با دختری به اسم کایلا دوست نشدی؟ گفت نه عزیزم کایلا کیه . گفتم هیچی . بعد گفت یه لحظه الان میام . رفت مانلی رو آورد و گفت شاید با این فسقلی حالت خوب شه . گفتم مرسی آدرین . مانلی رو گرفتم و بهش شیر دادم . آدرین اومد پیش من نشست و بوسم کرد . بعد از اینکه به مانلی شیر دادم به آدرین گفتم آدرین یادش بخیر چقدر من دست و پا چلفتی بودم ولی الان مادر شدم . هنوز باورم نمیشه . آدرین گفت من که بدتر بودم ولی الان یه پدرم . گفتم آدرین تو نمیخوای بری سر کار؟ اخه اگه فردا پس فردا مانلی بزرگ شه ما چیکار کنیم ؟ آدرین گفت . واقعا نمیدونم . از وقتی که اون کار رو با من کردن خیلی ترسیدم . گفتم چرا عزیزم . گفت این دفعه مرینت معلوم نیست شاید بلایی سر من و تو بیاد . گفتم آره اینم هست.
همینطوری که داشتم با آدرین حرف میزدم یهو برق ها رفت . من سریع رفتم مانلی رو برداشتم و آوردم پیش خودم . آدرین هم چراغ قوه گوشیش رو روشن کرد . ما همینطوری ۳ ساعت برق نداشتیم . یهو یکی در خونه پایین رو زد که صداش تا بالا اومد . آدرین گفت مگه آیفون کار میکنه . گفتم نه مگه میشه کار کنه . بعد آدرین و مانلی رفتن پایین تا فیوز برق رو چک کنن . بعد تیکی اومد بیرون گفت مرینت خیلی وقته باهام کار نداری . گفتم تیکی ببخشید . بعد یهو برق ها اومد و دیدم که یکی جلوم نشسته . من تا این شخص رو دیدم داد زدم . اون مرد گفت هیچی نیست بانوی من . گفتم تو حق نداری مثل آدرین من رو صدا کنی . گفت خب چه ربطی به آدرین داره زن ها بانو اند دیگه . گفتم به هر حال اسمم رو صدا کن .
بعد گفتم ببخشید حالا میشه خودتون رو معرفی کنید؟ گفت من سام هستم . گفتم سام؟ گفت آره و اسم ابر قهرمانیم هم پسر جغدی هست که قدرت جغد. رو دارم گفتم پس یه ابر قهرمان هستی گفت آره من نمیخوام به شما صدمه بزنم فقط میخوام که باهاتون هم کاری کنم . گفتم ببخشید ما خیلی وقته که این کار رو گذاشتیم کنار . گفت وای واقعا . گفتم بله چون من بچه دارم برام سخته . گفت ای بابا من میخواستم خونه ام رو از چنگ این ارباب شرارت نجات بدم . گفتم ببخشیدا ولی ارباب شرارت خیلی وقته که مرده . گفت پس چرا خونه من پلمپه گفتم این دیگه مشکل من نیست . یهو آدرین اومد داخل گفت مرینتت بعد به اون مرده گفت با مرینت من چیکار داری گفت من کاری ندارم . من گفتم آدرین این آقا ابر قهرمانه . اسمش هم سام هست . آدرین گفت یعنی میشه بهش اعتماد کرد گفتم آره میشه .
از زبان آدرین
از زبان آدرین مرینت اومد پیش من و گفت عزیزم یه تشک برای این آقا میاری ؟ گفتم مرینت این امشب پیش ما میخوابه؟ گفت اره دیگه نمیتونم بیرونش کنم که . گفتم یعنی خودش موند ؟ گفت آره . گفتم عجب رویی داره . پرسیدم مرینت حالا کجاست .گفت با مانلی داره بازی میکنه . گفتم چییییییی مرینت دیگه شورش رو در آوردی. من سریع رفتم مانلی رو بغل کردم که سام اومد بیرون و گفت ای بابا داشتیم غایب ماشک بازی میکردیما گفتم بچه ۱ ساله چی میفهمه که غایب ماشک چیه . یهو مرینت اومد و مانلی رو از من گرفت و گفت دیگه بسته همه برین بخوابین . بعد گوش من رو گرفت رو برد و رو تخت انداخت .
زبان مرینت
داشتم میخوابیدم که یکی در اتاق رو زد ( بچه ها در بسته بود ) رفتم در رو باز کردم سام بود گفتم چی شده چیزی میخوای ؟ گفت نه فقط میشه یکم بریم بیرون گفتم ببخشید ؟ الان ؟ ( ساعت ۱۲ ) گفت بله البته اگه خوابتون نمیبره . گفتم باشه صبر کنید لباس بپوشم بیام . رفتم لباس پوشیدم و رفتم . سام گفت من ماشین دارم با این ماشین بریم . من سوار ماشین شدم و دیدم که سام داره من رو میبره تو بیابون ها . گفتم کجا داری من رو می بری هیچی نگفت . هی داد زدم میخوام پیاده شم ولی جوابم رو نداد . دیگه یه جیغ زدم ( آآآآآآآآآآآ) که یهو چشمام بسته شد و یه صدایی گفت ساکت شو . دست و پام میلرزید گفتم تو کی هستی . گفت گفتم ساکت شو . تا اومدم آروم با دستم اون پارچه رو بردارم یهو چشمم رو ول کرد و دستم رو گرفت . برگشتم دیدم یه مرد دیگه هست . گفتم ولم کننننن . سام گفت ساکت بکنش مهران . مهران گفت با کمال میل . بعد یه پارچه رو مواد زد و تا اومد بزنه به دهنم گفتم باشه باشه ساکت میشم . مهران گفت نه نمیشه باید همه جات رو ببندم گفتم من که ساکتم . بعد یهو سام ماشین رو نگه داشت....
بعد مهران پیاده شد و من رو بغل کرد و گذاشت من رو عقب ماشین ( تا الان مرینت جلو نشسته بود ) ( عقب ماشین منظورش صندوق عقب ماشین نیست ) خود مهران هم نشست پیش من . دست های من رو به عقب بست و پاهام هم بست . بعد یه چسب پهن آورد بیرون و گفت اگه ساکت بمونی نمیزنم به دهنت من سرم رو به علامت تایید تکون دادم . بعد سام به مهران گفت . مهران بیا تو برون . مهران رفت جلو رانندگی کرد و سام اومد پیش من . بهش گفتم چرا من رو گروگان گرفتی ؟ گفت چون من عاشقتم مرینت . بعد آروم آروم داشت میومد جلوم که لبم رو ببوسه من هی عقب عقب میرفتم که دیگه جا نداشتم برم عقب داد زدم ولم کنننن یهو چسب پهن رو زد به دهنم و من رو بوس کرد و من دیگه هیچی نفهمیدم . وقتی بیدار شدم دیدم که دکمه های لباسم باز شده و سام هم رومه . گوشیم هزار بار داشت زنگ میخورد . با بینی ام جواب دادم آدرین گفت مرینت کجایی هزار بار بهت زنگ زدم . همونطوری که دهنم بسته بود حرف میزدم . آدرین گفت مرینتتتت . من الان میام اونجا عشقم
سام یهو بیدار شد و گفت چیکار میکردی . من که دهنم بسته بود به یه بهونه ای حرف نزدم . یهو چسب رو محکم از دهنم کند . گفت آیییی دردم گرفت . بعد گونه ام رو گرفت و گفت خب ببخشید . یهو دیدم یه خونه ترسناک بود که چشمم و دهنم یهو بسته شدن و هیچی نفهمیدم....
ممنونم عزیزم که تا اینجا خوندی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
جالب بود 👍🏻👍🏻
منتظر پارت بعدی هستم
خیلی ممنونم عشقم
یکم بهتر عکسات رو ادیت کن آخه چه وضعشه ؟؟
ببخشید عزیزم
خیلی باحال و هیجانی شد
ادامش کی میاد
بزودی عشقم
در حال تایید هست عزیزم
تورو خدا ۷ رو هم بزار
داره تایید میشه خوشگلم
درحال تایید هست عزیزم
عالی بود مثل همیشه
مرسی عشق زندگیمممم
عالییییییییییییی عالییییییییییییی عالییییییییییییی
شما هم عالی هستی عشقم
عالییییییییییییییییییی بود عشقم بهترینهههههههههههه محشرههههههههههههه عالییییییییی هر چی بگم کم گفتم قربونت برم خوشگلم عشق زندگیم فقط یه سوال چرا عکس هاشونو اینجوری میکنی؟
بین داستانات قشنگه اما عکسای قشنگی نمیذاری.به تستای من سر بزنید که مطمعاَ خوشتون میاد☺کامنت بذارید.
مرسی که نظر دادی . چشم از این به بعد عکس های خوب میزارم . چشم حتما به داستانات سر میزنم