
فصل اول قسمت پنجم : ملکه ی عناصر ۳
هنگام غروب خورشید آن روز آریانا در حالیکه یه لیوان هات چاکلت داغ می نوشید و از گرمای لذت بخش شومینه لذت میبرد. کاساندرا در کنارش نشست و آرام دستان گرم و لطیف آریانا را در دست گرفت و به چشمان کریستالی آریانا خیره شد . ک: راستش مادرش قبل مرگش به جز این عمارت و ثروت هنگفت خاندانش چند تا چیز دیگه هم برات به ارث گذاشته . آ : واقعا ؟ ک :بله
ک : دنبالم بیا . آنها به طبقه ی دوم رفته و . ک : توریتا لیتاریسم . جرقه ی نارنجی رنگی از چوبدستی کاساندرا خارج و به قفل در برخورد کرد و در بلافاصله باز شد . اتاق انبار نیز دست کمی از اتاق آریانا نداشت با این تفاوت که بسیار بسیار قدیمی بود. برخلاف بخش های دیگر دیوار های انبار پوسته پوسته شده و با هر قدمی که برمی داشتند کف اتاق جیر جیر میکرد. در دیوار شکاف های بزرگ و کوچک دیده می شد و گوشه و کنج دیوار ها به تار های عنکبوت مزین بود.
آریانا آرام پشت سر کاساندرا راه میرفت اتاق با نور کم شمع ها روشن شده بود و آریانا با دیدن هر سایه وحشت زده می شد. اما کاساندرا بی توجه به کم نوری اتاق و ترس آریانا به راهش ادامه میداد تا اینکه ناگهان ایستاد و آریانا محکم به او برخورد کرد. آ:ای وای ببخشید . ک : مشکلی نیست . سپس پارچه ای سفید را از روی چند جعبه بزرگ کشید . کاساندرا آرام در یی از جعبه ها را باز کرد و صندوقی کوچکتر و قدیمی تر از توی آن در آورد . ک : بفرمایید . آ: مامانم این رو برام به ارث گذاشته ؟( با شک و تردید ) ک : اوه بله . اگر موافق باشی بیرون بازش کنیم . آریانا با شوق فزاینده ای سر تکان داد.
آنها دوباره به حال برگشتند و روبروی شومینه نشستند . کاساندرا آرام دستش را به سمت گردنش برد و گردنبند طلای زیبایی را بیرون آورد . که روی آن یاقوت آبی رنگ زیبایی به چشم می خورد و آرام در دستان آریانا گذاشت . این گردنبند متعلق به همسر گودریک گریفیندور بوده و دست به دست زنان این خاندان گشته و حالا به دست تو می رسه .
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)