خببب کرونا گرفتم:/ خفیفه خیلی اذیت نمیکنه
در باز شد و بالاخره طبیب بیرون اومد...اما چرا نگاهشو از جونگ کوک میدزدید؟ جونگ کوک متوجه این موضوع شد و به طبیب زل زد. انگار زمان ایستاده بود چون هیچکس هیچ کاری نمیکرد. بالاخره جونگ کوک شروع به حرف زدن کرد:«اتفاق...اتفاقی برا ا/ت یا بچه افتاده؟ » طبیب یکم من من کرد:« نه فقط شما چند دیقه دیگه برین تو» اینو گفت و سرشو انداخت پایین و تقریبا فرار کرد. از داخل اتاق صدای پچ پچ وحشتزده ی ندیمه ها به گوش میرسید. جونگ کوک با حرکت ناگهانی که همه رو شوکه کرد وارد اتاق شد و اول به ا/ت نگاه کرد. کسل ولی سالم بود. به سمت بچه رفت و با دیدنش بهتش زد.
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
27 لایک
آخی بمیرم برا اون بچه بیگناه که گیر همچین آدمایی افتاده 😐حالا اینقدر اذیتش میکنن پدرش درمیاد 😐 درظم خسته نباشی❤️
سلامت باشی🥲🧾
عالی
بعدی رو بزار
اگه حالت خوبه
امشب میذارم 🦋🌿
آورین
خخخیییلللییی باحال بود💖💖
عالیی بود ایشالا زود خوب شی
مرسیی💕🐕
همچنان مرسییی🥝🚕
عالیییییییی