
سلام 😁 وارد فصل دو شدیم ........... چیزی ندارم بگم فقط اینکه پارت یکش توی اون اکانتم هست ☺ دوستون دارم .... پس فعلا
از زبان کت مرینتم خیلی ناراحت بود و نمیزاشت دستش رو بگیرم به اناهیتا اشاره کردم که زود تر از ما دو تا بر اونم قبول کرد و رفت مرینت به خودش اومد و دید اناهیتا نیست اخماش رو کرد تو هم که گفتم الان یعنی پرنسس من با هام قهر کرده بهم یه نگاه پر از اعصبانیت کرد و گفت پیشی پرو چرا اون کار رو کردی اخم کردم و گفتم چی انتظار داشتی انتظار داشتی بزارم همون جوری زر زر کنه روش رو کرد یه طرف دیگه و خواست بره که دستش رو گرفتم و اروم زدمش به دیوار و گفتم مرینت تو مال منی هیچکس حق نداره در مورد تو حرف بزنه منو اروم هل داد کنار برای اینکه بتونه حرف بزنه اخه خیلی بهش نزدیک شده بودم گفت ۱ بزار نفس بکشم ۲ کت بس کن خسته شدم ولشون کن بزار هر چی میخوان بگن بگن تو اگه منو دوست داشته باشی میدونی که من به غیر از تو کس دیگه ای رو دوست ندارم دوباره بهش نزدیک شدم و گفتم واقعا از زبان مرینت وای خدا این پسر چرا این جوریه هر وقت که بهم نزدیک میشه نمیتونم نفس بکشم برای این که بیشتر از این بهم نزدیک نشه گفتم نه چشاش به قطر ۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹ باز شد که خندم گرفت و زدم زیر خنده فهمید شوخی کردم و خودش رو جمع و جور کرد که گوشیم زنگ خورد گوشیم رو جواب دادم مربیم بود گفتم بله مربی گفت باید یه اهنگ رو برام تنظیم کنی و بفرستی گفتم چشم حتما تا کی زمان دارم گفت ۳ روز دیگه خداحافظی کردم که کت گفت مرینت جانم جانه من ؟؟؟؟ اره خب چی میخواستم بگم اهان امشب میخوایم تو قصر پادشاه اکسون جشن کریسمس بگیریم خب خب که خب تو هم میای وای نه کت بهم نزدیک شد و گفت وای اره کت گفتم خیل خب بیا بری خونه رفتیم خونه خلاصه لباسی که قرار بود تو جشن بپوشم رو برداشتم چون مادرم بهم گفت بود که اونجا حاضر میشیم یه لباس جذب یه سره پوشیدم و رفتم از زبان کت واو خدا موتور سوار کی بودی تو اینو که گفتم خندید و گفت پیشی چاپلوس رفتیم تو ادامه دارد...
از زبان مرینت رفتیم تو که دیدم ملکه با همون اخم و رفتار سردش از پله ها اومد پایین سلام کردم و گفتم کریسمس مبارک کت هم لبخند زد بعد ملکه با نگاهی سرد و بیروح که ادم فکر میکنه از سر تنفره به یکی از خدمتکار ها گفت میبینم که یکی دیگه از دوست دختر های قبلی کت بهم کریسمس مبارک میگه راستش ناراحت شدم ولی به روی خودم نیوردم که دیدم کت داره با نگاهی عصبی به ملکه نگاه میکنه برای این که اکوماتیز نشه گفتم خب دلم برای اذیت کردن هات تنگ شده اممممممممممم ........ فکر کنم یه ۱۰ دقیقه ای میشه که اذیتم نکردی بهم نگاه کرد و خندید و گفت فکر کنم عادت کردی خندیدم بعد اناهیتا اومد و یه جوری بقلم کرد که احساس کردم یه چیزایی تو بدنم شکست و گفت زن داداشی کریسمس مبارک به زور دستم رو دور کمرش حلقه کردم و گفتم کریسمس تو هم مبارک که پدر کت اومد و با استقباله گرمی گفت عروسم کریسمست مبارک و اومد بقلم کرد برای این که نشون بدم منم دوسش دارم گفتم ممنون بابایی ازم
راستی پارت قبل توی اون اکانتم هست ......ً........ بچه ها تعدا لایک این داستان اگه پایین بیاد داستان نمیزارم مثل عشق پر از تصادف
ازم جدا شد و گفت الان میفهمم کت چرا عاشقت شده لبخند زدم خلاصه مهمونی شروع شد رفتم لباسم رو عوض کردم و رفتم پیش کت از زبان اناهیتا رفتم پیش مرینت و گفتم مرینت میشه بزاری عکس بندازم با گوشیت اروم دستش رو به صورت این که اروم تر گذاشت رو لبش بعد گفت باشه میدونم کت اجازه نمیده ولی عکس بگیر بقلش کردم و گفتم ممنونم ابجی جونم گفت خواهش میکنم از زبان مرینت رفتم برای این که کت حواسش پرت شه کلاهی که درست کرده بودم رو تو سرش گذاشتم همون جوری مات و مبهوت نگاه میکرد ادامه دارد...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییییییییییی بود 😦😦
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی 👍🏻❤😃
عالی
عالی بود آجی جون