
ناظر عزیز و محترم لطفا منتشرش کن🙏🏻🐾 وارد فصل ۵ شدیم
ژاکلین نگاهي ب.د به کارا کرد و گفت:ديدي کارا خانم من کجام چا.ق شده اخه. کارا گفت:چا.ق شدی ژاکلین. آدرینا:ز.ر نزن خواهرم خیلیم خوبه(نه به اون موقعه ها که طر.فش بودی نه الان_-_) و بعد نگاهي به من کرد و گفت:شما هم يک کوچولو تپ.ل شدي! با تع.جب به خودم اشاره کردم و گفتم:من؟ کارل گفت:بله شما بهتره رژ.يم بگيري...من يک دکترخوب سراغ دارم..ولي نه تو که پاریسی .
و ريز ريز خند.يد..چيزي نگفتم..و به روبه رو خيره شدم..بعد از چند ثانيه سکوت وقتي کارا خواست دوباره صحبت رو شروع کنه از جام بلند شدم و گفتم:منم ميرم به امیلی جون کمک کنم.. انگار لامپشون سو.خته بود و مشغول عوض کردنش بودنادرین رفته بود بالاي يک صندلي و داشت تعو.يض ميکرد. (برق کار جدید ک.ر.ا.ش و زی.با ادرین اگراست.اگر برق خانه خود رفت فقط ادرین رو بیارید😐🍃) فرانک صندلي رو نگه داشته بود و امیلی خانم با دست به ادرین فر.مان ('ناخ.دا امیلیه ادرین دیدبانه😐💓)
ميداد که دقيقا چيکار. کنه. فرانک يک لحظه دس.تش رو برداشت و ادرین هم حوا.سش نميدونم پر.تِ چي شد.تن.د گفتم:نيوفتي ادرین. ادرین برگشت و به من نگاهي کرد و گفت:حو.اسم هست.بعد از اينکار ها همه به سر ميز رفتيم.ادرین کنار من و ژاکلین روبه روي من و کارا روبه روي ادرین و آدرینا کنار فرانک..اخه ادم قح.طي بود که تو بياي جلوي ادرینه م.ن.من ديگه به ادرین مط.مئن شده بودم و ميدونستم اگه با کارا يا جسیکا یا کلرا يا هر کس ديگه اي گر.م بگيره اخر اخرش خودم ما.لِ خو.دشم.
_مری همون ظرف سالاد رو ميدي... ظرف سالاد مقابل پونه بود...خ.م شدم که بَر.ش دارم که دستي زودتر از من اون رو برداشت و اون هم دست کارا بود... کارا که انگا راصلا دست منو نديده که به اون سمت رفته .ظرف رو به سمت ادرین گرفت و گفت:بيا ادرین جا.ن. جا.ن؟اين (جا.ن)اخرش ديگه چه صي.غه اي بود که اضافه شده بود.. ادرین ظرف رو گرفت و گفت:ممنون ع.ج.ق.م.(😹ای.سگاه بید گف ممنون😐💓)
_خواهش ميکنم...خا.نمت ندادمن دادم.. نگاهي به کارا انداختم و خواستم چيزي بگم ولي باز هم سکوت..براي اينکه امیلی خانم فکر نکنه که چه عرو.سِ حا.ضر جوابي داره... قاشقم را اروم توي ظرف گذاشتم و خي.ره شدم به ظرفم
قاشقم را اروم توي ظرف گذاشتم و خيره شدم به ظرفم..به ظرفم که هنوز نص.فه بود...ميخواستم از اون جمع د.وري کنم..لحظه اي تن.ها باشم.فقط چند ثانيه. صداي اقا گابریل که مخا.طبش ژاکلین بود من رو به خودم اورد
_ژاکلین باباهمون پا.رچ نوشابه رو از داخل يخچال مياري. ژاکلین خواست بلند بشه که من سريع ت ربلند شدم و گفتم:من ميارم وبه اشپزخانه رفتم.در يخچال رو باز کردم و پارچ نوشابه رو برداشتم....چند تا نفس عميق کشيدم.. و به هال رفتم و پارچ رو روي ميز گذاشتم. کارا:طو.ل دادي تيام جو.ن. _داشتم دنبالش ميگشتم.
_پارچ داخلِ يخچاله تو کجا دنبالش ميگشتي تو جا کفشي؟ خنده تم.سخر اميزي زدم و باهم چيزي نگفتم و به غذام مشغول شدم بعد از خوردن غذا ظرف ها رو داخل ماشين ظرف شويي چينديم همراه با ژاکلین و آدرینا دوباره به هال برگشتيم... فرانک رو به کارا گفت:بهتره بريم خونه کارا. کارا چشم و ابر.ويي بالا انداخت و گفت:الان زوده..ز.ن عمو فکر ميکنه ما فقط اومده بوديم ناهار بخوريم. ژاکلین از خ.دا خواسته گفت:نه کارا باور کن ما نارا.حت نميشيم اگه کار داريد برين. کارا گفت:دو روز اومدم پسرعموم رو ببينيم اگه گذاشتين و به ادرین خي.ره شد. اون موقع واقعا به خو.نِ کارا تش.نه شده بودم. فرداشنبه ساعت 5بعد از ظهر بليت داشتيم.تا عصري که کارا اينا و.ل کن ما نبودند و بعدش رفتن
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عااااااااااااااااااااااااااااالی بود اجی به داستان منم سر بزن🙏🏻😊😍
عالیییییییی بود اجی
آجو امروز پارت میزاری ؟
عالیــــــــــ بود❤❤❤
کارا رو مخه ها کار دستتون ندم😁🥊
سلام کارا جان اومدم سری به شما بزنم به جای نویسنده جان😁💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣💣
الفرار بدویید😁👡
سلام آجی خوبی
امتحانات رو دادی خوب بود ؟ کارنامه گرفتی ؟
به ما هنوز کارنامه ندادن حس می کنم گند زدم امتحان عربی خیلی سخت بود 😓
مرسی اجی
اره
آجی پارت جدید نمیدییییی🥺
نمیدونم اجی
☹☹☹☹
آجی پارت جدید آجی پارت جدید اجی پارت جدید☹☹ آجیییییی😭 پارت نمیدیییی🥺🥺😭 بده دیگه مگه امتحانات تموم نشدح😕
عالیبود اجی لیانا
مرسی اجی جونم
😍😍😍
آجی به نظرت تک پارتی میراکلس بزارم؟
اخه یه چند تایی ایده تو ذهنم دارم🤗
اره اجی
کمک خواستی بگو
اجو من نمیتونم این همه خودخواهی کارا را تحمل کنم
آجی این کارا را از شیپ ادرینت دور کن و گرنه شب میام به خوابت😐
راستش اجی حالا حالا با کارا کار داریم😹🍀
عالی بود اجی😍❤
مرسیی اجی