
سلام به آرمی های دوستاشتنی😊😊😊 این دومین داستان منه که امیدوارم دوست داشته باشید♥️♥️♥️ متاسفانه داستانی که برای جونگ کوک نوشتم خراب شد واینو به جاش گذاشتم🙃 توی این داستان شما جای ن/ت(نام تو) هستید که همون ا/ت(اسم تو) هست♥️
بازهم صدای رواعصاب آقای جانگ اومد😤دیگه نمیشد توی این خونه زندگی کرد😑باید زودتر یه کاری پیدامیکردم که بتونم قرض آقای جانگ روبدم.دقیقا یه ماهه که اومدم کره ودوهفته ویک روز از مرگ عجیب پدر ومادرم میگذره.یادش بخیروقتی گفتن میخوایم بریم کره برای کار ازخوشحالی روی پای خودم بند نبودم همش کره ای حرف میزدم وکلاساشو میرفتم🙂ولی اون خوشحالی بااون تصادف دلخراش پدر ومادرم تموم شد😕هنوز یادم که صبح چقدر خوشحال بودن که دارن میرن شغل جدیدی رو بگیرن.اون روز شوم همیشه کابوس شب هام بوده وهست.بعداون روز خیلی افسرده وحالم بد بود ولی باید میجنگیدم که حداقل بتونم من زنده بمونم وزندگی کنم وتوی اون روز های سخت باکمک یکی از دوستام که توی شغل پاره وقتم باهاش آشناشدم روی پام ایستادم😟از فکر خیال اومدم بیرون.آقای جانگ رفته بود.بااینکه میدونست من خونه هستم ودرو باز نمیکنم ولی بازم میومد پشت درو سروصدا میکرد.ساعتو نگاه کردم وقت رفتن به شغل پاره وقتم بود☹تندی حاضر شدم واز خونه ای که اصلا خونه نبود ویه اتاق خراب بود بیرون زدم.داشتم میدویدم که خوردم به یکی وافتادم.
اونم افتاد وهمه ی برگه هایی که دستش بود پخش زمین شد.تندی پاشدم وازش معذرت خواهی کردم.وقتی داشتم کمکش میکردم برگه هارو جمع کنه متن روی برگه به چشمم خورد.توی برگه نوشته بود که نیازمند یه آیدل برای گروه بی تی اس هستن.زیاد نمیشناختم ولی متن اصلیش بدجور زد تو ذوقم😕فقط پسرا میتونستن توی آزمون شرکت کنن😩بابی حالی برگه رو دادم.فکر میکردم میتونم بااون شغل قرضامو بدم😞برگه هارو که جمع کردم به راهم ادامه دادم.بلاخره ساعت کاریم تموم شد وباید میرفتم سرشغل نیمه وقت دیگم😫همینطوری که راه میرفتم به ویترین مغازه هانگاه میکردم.لباسای رنگابه رنگ بدجور خود نمایی میکردن.کلاه گیسایی که همه رنگ وهمه جور مدلی بود.وایستا ببینم کلاه گیس😳یه فکر به ذهنم رسید ولی دو دل بودم.رفتم توی مغازه ورو به فروشنده گفتم:سلام ببخشیداون کلاه گیس مو کوتاهتون که سیاهه چنده؟فروشنده کلاه گیسو رو میز گذاشت وگفت:این پسرونه ست.من:عیب نداره همینومیخوام.پولشو پرداخت کردم واومدم بیرون.نمی دونستم کاره درستیه یانه ولی تنهافرصتیه که میتونم زودتر قرضامو بدم وبه زندان نیوفتم😓به کار پاره وقت دیگم نرفتم وبه جاش برگشتم به خونه. همینطور راه میرفتم وبه کلاه گیس نگاه میکردم.
نمیددنستم چکار کنم.موبایلم خودشو داشت میکشت میدونستم ازمحل کارم زنگ میزنن.ولی الان مسئله ی مهمتری رو داشتم حل میکردم😧تندی یکی از لباسای بابارو که گشاد بود پوشیدم وکلاه گیس رو بدون اینکه موهام دیده بشه روی سرم گذاشتم.مطمئن بودم هیچکس شک نمیکنه که دخترم ولی میترسیدم لو برم.همیشه هرجا که میرفتیم همه میگفتن خوش صدام.رقصم هم به لطف دوستام عالی بود.پس میتونستم برم ولی بازم اضطراب داشتم.ولی بلاخره تصمیم گرفتم برم خرید چندلباس پسرونه.چندتا لباس گرفتم وتندی برگشتم خونه.موهامو زیر کلاه گیس غایم کردم ولباس سیاه رنگ پسرانه ای رو تنم کردم.مادرم همیشه میگفت خیلی شبیه پسرام😟لباس خیلی پوشیده بود وکاملا باهاش شبیه پسرا شده بودم.باهمون لباس شروع کردم به تمرین تا آزمایش کنم میتونم و لو نمیرم.بعد تمرین مدارکمو اماده کردم میدونستم که مدارکم ایرانیه واونا از اسمم نمیفهمن که پسرم یا دختر.
چند روزی گذشته بود وامروز روز آزمون بود.خیلی استرس داشتم.همه کار پاره وقتمو ول کردم تا توی آزمون موفق بشم.نمی دونستم میتونم یانه😨با استرس به محل اجرا رفتم.پاهام خود به خود میلرزید.مدارکمو دادم وکارتمو گرفتم.شماره ی۶۸بودم.روی صندلی نشستم وباخودم اهنگی رو زمزمه کردم.تاجایی که میدونستم اون گروه هفت نفر بودن وتو خوابگاه زندگی میکردن.نمیدونستم شانس بهم رو میکرد واتاقم جدا بودیانه؟اینقدر توفکر رفتم که نفهمیدم که کی نوبتم شد.رفتم بالا ازپله هاو روبه روی هشت تا پسر قرار گرفتم.یکیشون که از همه سنش بالاتر بود گفت:خوب آقای ن/ت اولین سوالم اینه که چرا میخوان عضو این گروه بشین🤨نمی دونستم راستشو بگم یانه ولی دلو زدم به دریا وگفتم
:مشکل مالی دارم.یکی از پسرا که فهمیدم توی اون گروهه واسمش جین هست گفت:همین؟من:آره مگه باید چیز دیگه ای هم باشه😐جین:نه🙂همون مرده که این سوالو پرسید واز گروه نبود گفت:خوب همینطور که میدونی ما یه آهنگ پخش میکنیم وتو باهاش میرقصی وجدا از اون یه متن کوتاه هم میخونی که ما اون متنو بهت میدیم.سرمو تکون دادم.با پخش آهنگ.لبخند رو لبم اومد.آهنگی بود که خیلی باهاش تمرین کرده بودم🙂بدون هیچ استرسی وبدون توجه به اون هشت نفر باهاش هماهنگ اجرا کردم.پسری که فکر کنم جونگ کوک بود دست زد وگفت:آفرین کارت حرف نداشت👌من:ممنونم.یه پسر دیگه اومد پیشم ومتنو داد بهم.همون مرده که الان از روی کارتش فهمیدم بانگ هی شیکه گفت:خوب متنو بخون.متنو گرفتم وباصدای رسا وبلند خوندم.اون متن آهنگ باحالی داشت که خوشم اومد.بعد متن بانگ هی شیک گفت:خوبه میتونید برید بهتون خبر میدیم.سرمو تکون دادم واز سالن خارج شدم. وقتی اومدم بیرون باز استرسم شروع شد ودست وپام شروع کرد به لرزیدن.
روی بلوکه های کنار خیابون نشستم ونگاه ماشینا میکردم.همیشه از اینکه سوار ماشین بشم میترسیدم😖.یه ماشین باسرعت رد شد وهمه ی گلای توی چاله ی روبه روم رو ریخت روی لباسم.به خودم نگاه کردم که خیلی بد گِلی وکثیف شده بودم.پاشدم وسعی کردم گِلا رو پاک کنم ولی بدتر شد.هرجا میرفتم شانس نداشتم اینم روش😟سرمو انداختم پایین وبه سمت خونه رفتم.خیلی خجالت میکشیدم.هرکی که از کنارم رد میشد یه جوری نگام میکرد😓وقتی به خونه رسیدم از شدت خستگی با همون لباسا روی کاناپه خوابیدم.باصدای زنگ گوشیم چشمامو به زور باز کردم وگوشی رو جواب دارم.من:بلهههههههه😠وقتی کسی بیدارم میکرد بدجور آتیشی میشدم.صدای پشت خط:من از طرف کمپانی بیگ هیت تماس میگیرم.من:وای ببخشید نشناختم بفرمایید.بیگ هیت:فردا به آدرسی که براتون ایمیل کردم بیان.من:براچی؟بیگ هیت:فردا بیان میفهمین.من:اهاباشه.گوشی رو که قطع کردم ویندوزم بالا اومد که حتما قبول شدم ولی چرا نگفت که شما استخدام شدید🤨یعنی چی شده🤔لباسامو عوض کردم ودوتا تخم مرغ برای خودم نیمرو کردم.باید میرفتم خرید توی یخچال هیچی نداشتم.دوباره صدای گوشیم اومد.
باورم نمیشد مین هو بود.مین هو دوستی بودکه توی یکی از کارهای پاره وقتم باهاش آشنا شدم اون همه ی اتفاقات زندگیمو میدونست وکمکم میکرد که همیشه شاد باشم .تندی جواب دادم.من:از کیه که زنگم نزدی حتما باید من زنگ بزنم؟مین هو:ببخشید اجی جون خیلی کار داشتم توهم که دیگه معلوم نیست گنج پیدا کردی نمیای سرکار پاره وقت.من:داستانش طولانیه.مین هو:چیشده؟من:فردا شب میایی بریم بیرون برات تعریف کنم😞مین هو:آره میام ولی حالت خوبه؟من:آره من برم یکم استراحت کنم بای گلم.مین هو:اینقدر زود خیلی حرف نزدیم.من:خستم باشه برای فرداشب🙂مین هو:باشه خدافظ.خسته روی مبل دراز کشیدم وباز چشمامو بستم وخوابیدم فردا باید میرفت به جایی که توایمیل گفته بود😴صبح زود موهامو زیر کلاه گیس مخفی کردم وحاضر شدم تا برم
.مثل همیشه پیاده تااونجا رفتم .بعداز تصادف مامان وبابا دیگه سوار هیچ ماشینی حتی تاکسی نشدم.حتی اگه دور بود پای پیاده میرفتم.بلاخره بعد کلی راه رفتن رسیدم.یه خونه ویلایی بزرگ بود.زنگو زدم که صدای جین از پشت آیفون اومد.دیگه همشونو درست میشناختم.جین:اومدی؟بیاتو.درباز شد وپاگذاشتم به دنیای جدیدی.حیاط خونه که حیاط نبود برای خودش پارک بزرگی بود.همینطوری به دختا زل زده بودم که صدای جیمین حواسمو سرجاش اورد.جیمین:بیاتو هیونگ.سرمو تکون دادم ورفتم تو.رفتن توخونه همانا وباز موندن دهنم هم همانا
باورم نمیشد اینقدر بزرگ وخوشکل باشه.همه جا تمیز مدرن بود.به خودم اومدم وکنار جیمین جلوی بقیه وایستادم.جونگ کوک:من بهش بگم؟🤗بااسترس گفتم:چی..رو؟نامجون:نترس تو قبول شدی واز الان عضوی از مایی😊من:واقعا چرا من😃جین:چون اولین معیارمون صداقته که تو با راستگوییت که چرا عضو گروه میخوای بشی ثابت کردی که راستگویی.خیلی ازحرفش ناراحت شدم البته به خاطر خودم که بااینکه دخترم بهشون دروغ گفتم پسرم واوناکه نمیدونن، منوآدم راستگویی میدونن😟
شوگا اومد جلو وگفت:دوم اینکه توبا اعتمابه نفس میرقصیدی واز رقصت لذت میبردی😊جی هوپ:وسوم اینکه صدات عالیه😉لبخند زدم وگفتم:مرسی ازهمتون😊تهیونگ:ماکاری نکردیم ایناهمش استعداد های خودته🙂جونگ کوک:اینقدر سخنرانی کردیم گرسنم شد مامانی غذامو نمیدی؟اول فکر کردم بامنه ولی باحرف جین فهمیدم باجینه:بریم یه چیزی بخوریم🙂جی هوپ:زشته اول اتاق عضو جدیدمونو نشون بدیم بعد بریم غذا بخوریم☺من:اها راست میگین اتاقم کجاست؟نامجون:چرا شما شما حرف میزنی بگو تو😄من:باشه☺جیمین:راستی تو قبلا آرمی نبودی؟من:چیزه...یه کم بودم😁جیمین:اها🤗تهیونگ:خوب اتاقت قراره با........
خوب دوستان حدس میزنید اتاقش باکیه؟ اگه تااینجا دوست داشتیدومیخوان که داستانو ادامه بدم نظربدید♥️♥️♥️
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
😭خدایا شکرت پاک نشده ❤❤❤❤❤❤
با تهیونگه؟؟
وای افرین خیلی قشنگ بود . من هیچ وقت داستان نمیخوندم چون خیلی پیچیده ان اما این یکی عالی بود
نمیدونم چرا یاد سریال تو زیبایی افتادم😂😂😂😂
یه کم شبیهشه ولی خیلی متفاوته😊😘❤
عالی فقط چرا ت بیشتر وانشاتا پدر مادرمون(خدا نکنه)مردن؟چقد خوبه حالا میشه ی فیک درست کنی ک میان ایران ک کنسرت بزارنو و خلاصه جیمین ازمون خوشش بیاد؟اگ ن کسی درست کرده برم ت پیجش ببینم؟
نمردن که😁تو داستان قبلیم زنده بودن این فقط مردن گلم😊❤
نمیدونم شاید اتاقش با تهیونگ باشه 😕
عالی بود برم پارت های بعد رو بخونم 🏃🏃
دنبال شدی = دنبال کن
ممنون عالی بود آجی الهام جون
من تازه تستم رو منتشر کردم ولی قشنگه برسیشه میاد
عاجی عالی هستی من الان با دو تا پروفایل تو رو دنبال میکنپ اونیکی اصلیمه
مرسی عزیزم😘😘😘
عالییی بود❤🤩❤🤩
ادامه بده موفق باشی 🌟🌸
مرسی عزیزم حتما😘❤😍
وایییی چرا زود تر نمیزاری نصفه جون شدم هر روز میام میبینم هنوز داستانت ارسال نشده خدااا
اومده گلم😍خیلی خوشحالم که دنبال میکنی ممنون❤❤❤