
بالاخره امتحانام تموم شد بفرمائین... :)

لیدی باگ: سلاااام پیشی امیدوارم حالت خوب باشه! میدونی خیلی وقته باهم وقت نگذروندیم...یادته بعضی اوقات میرفتیم پیک نیک یا موقع جنگ با شدوماث چقد خوش میگذشت دلت نمیخواد دوباره همو ببینیم؟ من ....من واقعا نیاز دارم که تو ....تو پیشم باشی پیشی! نظرت چیه امشب همو ببینیم؟ ساعت ۱۱ خوبه(واه واه شده برا ما سیندرلا🤪🤣) منتظر پیامتم لیدی باگ هر یه دقیقه یویوش رو چک میکرد. حدود ساعت ده ادرین گفت: پلگ میشه یکم برم پشت بوم؟ _خب برو! _میخوام تبدیل شم _ااااه باشه _پلگ، پنجه ها بیرون. *تبدیل شدن* _ها یه پیغام؟ من نمیخوام تلافی کنم ولی اینبار لازمه باید منتظرم بمونه (کت پلید می شود.) 🐾🐞🐾🐞🐾🐞 بر روی پشت بام: لیدی باگ نشسته بود و داشت ستاره رو نگاه میکرد هی یویوشو چک می کرد. کت نوار از پشت یه دودکش داشت لیدی باگ رو می پایید. بعد از یه ساعت لیدی باگ تسلیم شد و یه کاغذ گذاشت رو زمین و روش هم یه سنگ و بعد اطرافش رو نگاه کرد و رفت. کت نوار بعد از آنکه مطمئن شد، لیدی رفته سریع رفت و کاغذ و برداشت: پیشی عزیز! انگار هنوزم از دستم دلخوری هر کاری میکنم تا دوباره ببینمت، کاش بتونم زودتر ببینمت. راستی فردا درباره مهمونی قراره یه چندتا توصیه به همکارامون کنیم و ...از أین حرفا. بازم مثل همیشه به کمکت نیاز دارم. فردا حتما حتما بیا دوستدار تو: لیدی باگ. کت نوار کاغذ رو چسبوند به قلبش و گفت: ببینم چی میشه بانوی یگانه من!
فردا صبح آلیا اومده بود خونه مرینت: با ادرین حرف زدی؟ +اوهوم _گفتی بهش؟ +راستش لیدی باگ باهاش حرف ز.د _اها! +انگار عاشق کسی شده... _لاید تویی دختر! +نه اینجور که معلومه طرف ردش کرده. _دیر جنبیدی! +دلم خیلی میخواست کمکش کنم فقط بهش حرفای امیدوارانه زدم تا شاید حالش بهتر شه. آلیا ساکت موند. +کاش میشد بفهمم اون دختر کیه _شاید کاگامیه. +حسم میگه نه. چیکار کنم؟ اون الان دوباره عاشق یکی دیگه شده... _اوووم هر چقدر فک کنی چیزی عوض نمیشه با کت نوار چی حرف زدی؟ +اوهوم! آلیا:😏به به چی گفتی بهش؟ بازم مثل همیشه ضدحال زدی؟ + راستش مرینت باهاش حرف ز. _آاااااااااااااه چی گفتی؟ + درد و دل کرد معلومه خیلی دلشو بدجوری شکوندم. _باید درستش کنی! +میخوام دیروز ازش خواستم بیاد تا همو ببینیم ولی نیومد کت نوار که همیشه خودشو میرسونه نیومده بود باورت میشه؟ _اوف! + بهم گفت هنوزم لیدی باگ رو دوست داره فقط حس میکنه من ازش متنفرم و نیازی بهش ندارم، فک میکنه من از اون سرترم به همین خاطر ردش میکنم به ادرین هم گفته دیگه میترسه به چشمام دیگه نتونه نگاه کنه. _ادرین؟ +آره _اووووووو انگار کسی که دوست داره با کسی که دوسش داری باهم دوستن +میدونم پیچیده ست. _هنگیدم اصلا +راستی برای مهمونی باید آماده شیم امکان داره کت نوار نیاد ولی اون این فرصت رو از دست نمیده بهرحال اگه امروز عصر که گفتمان داریم نیاد، اوضاع.....تو میتونی کمکم کنی؟ _آره چرا که نه مرینت محکم آلیا رو بغل کرد: گفته بودم بهترینی؟ _خودم میدونم و بعد خندیدن.

ساعت ۵ لیدی باگ از همه زودتر اومده بود منتظر بقیه بود و یویوشو چک میکرد تا که وایپریون و پرپل تایگرس سر و کله شون پیدا شد و بعد بقیه. لیدی باگ تا یه ربع بیشتر وایساد ولی ظاهرا خبری از کت نوار نبود. ادرین از پشت یکی از دودکشا داشت کنترلشون میکرد.(میکروفون رو یه جای نزدیک گذاشته بود تا صداهاشونو بشنوه) ریوکو پرسید: لیدی باگ شروع نمیکنیم؟ +هووووم ریناروژ گفت: یکم هم بخاطر کت نوار وایمیسیم. بعد از دو سه دقیقه لیدی باگ همه جا رو میگشت و بدجوری منتظر بود. لیدی باگ گفت: انگار چاره ای نداریم پس شروع می کنیم. خب، درواقع باید خیلی مراقب باشید ممکنه کسایی بیاین که میخوان از فرصت استفاده کنن و هویت ما رو بفهمن حالا ممکنه هاکماث های بیشتری بوجود بیاد. پس با خبرنگاران بحث نمیکنید و هرچیزی که حس میکنید مربوط به هویتتون میشه رو به هیچ وجه جواب ندید. زیاد با همکاراتون صمیمی نشید ممکنه همو بشناسید ولی نباید اونا بفهمن شما رابطه ای یا هر چیزی دیگه دارید و بعد به کاراپیس و ریناروژ نگاه کرد پیگلا گفت: پس بخاطر اینه که شما و کت نوار همیشه عشقتونو انکار میکنید؟ لیدی باگ گفت: نه این فرق داره. ریناروژ گفت: بگذریم، برا مهمونی باید لباسی برا خودتون تهیه کنید. یادتون باشه اون لباسو قبلا هیچ جا نپوشیده باشید و برای تهیه لباس جدیدتون هم نباید با هویت شخصی تون برید، این معجزه گرا تا فردا شب دستتون میمونه شما اگه به لباس فروشی یا هرجا میرید باید حتما با این سر و وضع برید افتاد؟ لیدی باگ گفت: اگه میخواید میتونید برید پیش مرینت من باهاش هماهنگ کردم و خیل دوست داره کمکمون کنه. و در نهایت همه لذتتون رو ببرید. ریناروژ گفت: سوالی نیست؟ کسی چیزی نگفت. +خب انگار سوالی نیست میتونید برید. ریناروژ به لیدی باگ گفت: من میرم خونه تون زودی بیا دست بکار شیم اگه کاری نداری. + باشه! همه رفتن و موقعی که وایپریون هم میخواست بره ادرین گفت: برنامه ریزیم عالی بود، موقع غروب و من و اون تنها زودباش پلگ پنجه ها بیرون! تو مین لحظه بارون نم نم شروع به باریدن کرد. تا که میخواست بره دید که وایپریون وایساد و برگشت سمت لیدی، کت هم پشت دودکش قایم شد و اونا رو می پایید (کت اینا رو نمیشنوه چون دیگه به هدفون دسترسی نداره تا صداشون رو بشنوه) وایپریون گفت: هنوزم منتظرشی؟ لیدی: نه منتظرش نیستم...عااا یعنی منتظر کی؟ وایپریون:😏😑 +حس میکنم خیلی نزدیکه انگار هرلحظه ممکنه بیاد. _باهاش حرف نزدی؟ +نه یعنی خیلی دلم میخواست اما اون...یعنی من ..خیلی... _هی میخوای راجبش حرف بزنیم و بعد دستشو گذاشت رو شونه لیدی باگ قیافه کت:🤨 +لوکا، من من خیلی احمقم، کاری کردم فک کنه دلم نمیخواد ببینمش فک میکنه من ازش متنفرم. لوکا! من میترسم دیگه نخواد ببینتم،دلم براش تنگ شده و بعد هق هق کرد. کت با نگرانی با خودش گفت: چرا داری گریه میکنی؟ لوکا دو تا دستاشو گذاشت رو شونه ش: همه چیو درست میکنی مطمئنم! لیدی باگ محکم لوکا رو بغل کرد(دوستانه😂): ممنونم تو همیشه بهم امید میدی، ممنون که بخاطر همه چی وایپریون با لبخند گفت: من همیشه برای شنیدن حرف دلت کنارتم و بعد کمی بهم نگاه کردن و وایپریون اشکای لیدی باگ رو پاک کرد کت نوار:😦 و بعد نزدیک لیدی باگ شد(انگار میخواستن همو بب.وس.ن👀🥲)

کت زیرلب گفت: نه! و بعد با عصبانیت میله شو برداشت رو رفت. چشماش پر اشک شد و با خودش گفت: نه نه نه! وآروم با آرنجش اشکشو پاک کرد(حسود کی بودی تو پیشی🥲😍🤣) در واقعیت😐: درواقع روب.وسی کردن( خداحافظی فرانسوی) کت اومد خونه و میله شو با عصبانیت پرت کرد رو زمین رو تخت نشست: البته البته وایپریون سرتر از منه، معلومه که اون بهتره ، دوتاشونم باهوشن. من من واقعا احمقم و بعد آروم هق هق کرد.(پیشی گریه نکن🥺) _پلگ پنجه ها داخل! پلگ رو دستای ادرین نشست همین که میخواست حرفی بزنه ادرین گفت: نه رفیق هیچی نگو! من دوسش داشتم اما الان دیگه نه این دفعه دیگه نه، حالا اون برای یکی دیگه ست حق ندارم دوسش داشته باشم، این همه مدت فک میکردم میتونم دلشو بدست بیارم، چجوری بیرونش کنم پلگ؟ چجوری از قلبم بیرونش کنم؟؟؟؟ دستتشو گذاشت روچشماش

آلیا گفت: خب از واسه سوگولیت شروع میکنیم +ها؟ _همونی که فکر و ذکرت فقط اونه. +اها! نه نه بیا از واسه دخترا شروع کنیم _پسرا... +اونا رو با یه خیاط هماهنگ کردم وقت کافی ندارم. _واسه کت نوار که اندازه شو نمیدونه چی؟ +خودم! _واو! +بیخیال بیا بریم تو کارش. آدرین پلگ: میدونم الان فهمیدی لیدی باگ با یکی دیگه ست ولی یکم وایسا شاید داری قضاوت میکنی. _پلگ اصلا خوب نیست عاشق کسی باشی که ...و بعد بغض کرد: میخوام بخوام!

ساعت ۳ مرینت شروع به دوختن جلیقه کت نوار کرد: مطمئنم بعد از این که جلیقه رو بهت دادم سعی میکنی بوسم کنی و منم پست میزنم و نخودی خندید(مریض😐) ادرین رو تخت دراز کشیده بود و سعی می کرد بگه خوابه و فقط خاطراتش با لیدی باگ میومد جلو چشماش. و اروم میگفت: من دوسِت ندارم! مرینت: بعد بهم پیشنهاد رقص میدی و منم میگم فقط یبار برای همیشه. ادرین: سعی میکنم از کمرت بگیرم مرینت: من کمی دستپاچه میشم ادرین:برای همین پامو لگد میکنی مرینت: به چشمات نگاه میکنم ادرین:میگی متاسفی! مرینت:میگی دوست دارم! باهم: و بعد رقصو شروع میکنیم. ادرین: بعد از رقص ازم دور تر و دورتر میشی. مرینت: دیگه نمیتونم ببینمت انگار ناپدید شدی... باهم: و من دوباره تنهام! و بعد هر دوشون سعی میکنن بادی به کله شون بزنه. مرینت رفت بالکن و ادرین هم از پنجره همزمان به آسمون نگاه کردن و به ستاره خیره شدن. مرینت درباره ادرین گفت: خیلی وقته خبری ازت نیست(نخیر چون فکر و ذکرت کت نوار شده فک میکنی ادرین رفته درحالی که تو داری بیرونش میکنی😐) ادرین که هر چقدر سعی میکنه به لیدی فک نکنه: یعنی من بخشی از رویاتم؟ مرینت: یعنی من بخشی از رویاتم؟

صبح که شد پلگ گفت: چرا چشمات انقد گود افتاده ادرین که زیرلب اینو میخوند cause I don't want to fall in love. من خوبم پلگ بیا بریم کارت کویین بی رو بدیم. کت نوار به پیشخدمت هتل گفت: میشه بگید عجله کنه _الان میاد. کلویی با اخم اومد: چی شده کت نوار؟ _میخوام باهات حرف بزنم. کلویی بردش تو اتاقش. کت نوار پاکت رو داد: کلویی یه نگاهی به پاکت و بعد به کت نوار کت نوار: دعوتی، تو به مهمونی ابرقهرمانا دعوت شدی! _اووووووه خدای من! چرا لیدی باگ نیاورد؟ _چون...چون سرش شلوغ بود و گفت چون من تو رو میشناسم بهش کمک کنم _که اینطور. خب معجزه گرم کوش؟ _هوووم میدونی که وسپریا هم دعوته _ها؟ _یعنی همین دیگه. _یعنی میگی به من معجزه گر نمیدی؟ _تو بدون معجزه گرم ابرقهرمان مایی کلویی، تو به ما خیلی کمک کردی ولی متاسفانه دیگه هولدر نیستی، پس لطفا یه لباسی شبیه کویین بی تهیه کن فقط ماسک یادت نره! کلویی با قیافه مصمم گفت: ممنون! میبینمت! _ساعت شیش میام دنبالت. _خودم با لیموزینم میام 😎 _کلویی که دعوت نیست کویین بی دعوته _راست میگی. _فعلا! _مرسی کت نوار! کت نوار: 🙃😉
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
برو لیدی نوار هورااا
دوستان پارت جدیدو از دیروز گذاشتم ولی متاسفانه تایید نمیخوره
عه چرااااااااااااااا نمیشه دوباره بنویسی😰😥😥😥😥😰😥😥
دوباره نوشتم عزیزم تو صف برسیه همچنان :/ 💚
اها باش حتما میاد
فالویی بفالو
عالیه😍🔥
شاید باورتون نشه ولی من تاحالا هر دوتا داستان هاتون رو بیشتر از سه بار خواندم 😁💫
واقعا خیلی قشنگه 🙃✨
واااای شما لطف دارید عزیزممممم ممنونننننن ❤️🐾❤️🐾❤️
معرکه بود عاشقتممممممم🤩😍😍🤩😘🙃😍🤩😘🙂😗😉🙂😉🙂😃😁😂😄😄😆😁😆😁🙂🙂😁😇😁😅😃😇😇😁🙂😁😃😇😉😚😃😉🙂😊😁😃😊
لطف داریییی گلمممممم 😍❤️⚡️❤️❤️❤️
فوقالعاده بود 🥺♥
ممنووووننننننن❤️✨
عالی بوددددددددددد بعدی میگم من مریضم یا شماهم اینجوری ید دوست دارم عذاب کشیدن لیدی باگ رو ببینم
ممنووووووووننننن 💚❤ نه بابا چه مریضی لیدی باگ مریضه که انقد کتو اذیت میکنه
والا
واقعا عالی بود😃
مچکرمممم 💚🖤
وااای عالی بود فقط میشه یه صحنه رمانتیک از لیدی باگ و کت نوار بزاری؟ البته اگه امکانش باشه😊
ممنووونم💚 چشم حتمااااا خیالت راحت کلی کار داریم با این شیپ :)
عالییییییییییییییییییییییییی بودددددد ❤⛓️
ممنووووووون عزیزممممم❤🖤